بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

اینجا یه گوشه ای از ذهنم رو مینویسم..
آدرس کانال تلگرامم رو برمیدارم..
به اندازه کافی اینجا خواننده خاموش داره، نمیخوام این روند داخل کانالمم باشه..
اعضای اونجا دوستانی هستن که اینجا هم فعال بودن و هستن و اکثر اوقات کنارم بودن و من ازشون ممنونم.. توی دنیای واقعی چنین دوستانی ندارم متاسفانه.. از طرفی کانالم، مثل خیلی از کانالها برنامه ریزی شده و با هدف جذب مخاطب زده نشده.. یه فضایی برای منه.. کمی خصوصی تر شاید.‌..

ممنونم که کنارمین...

آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۲/۱۹
    238
  • ۰۳/۱۲/۱۴
    235
  • ۰۳/۱۱/۱۱
    231
  • ۰۳/۱۱/۰۸
    230

۳۴ مطلب با موضوع «علایقم» ثبت شده است

۶۸

چهارشنبه, ۷ تیر ۱۴۰۲، ۱۱:۴۱ ق.ظ

فیلم چند ساعته خونمون روح داره.. 

اولش فک میکردم ترسناکه ولی یه فیلم معمولی و خوب بود.. 

از اینجور داستانا و فیلما که بنظرم مخاطبش اغلب تینیجرهان.. ولی عام پسنده.. 

کمک به یه نفر تا بتونه به ارامش برسه و برای اینکه بگه چه اتفاقی سرش اوردن روحش توی یه خونه موندگار شده... تا ظلمی که بهش شده رو بتونه جبران کنه... 

 

واقعا روح ها سرگردون میشن؟! 

واقعا این اتفاقا میفته... 

 

جادوگران خانواده میفر و خانواده آدامز رو مدتیه توی فکرشونم که فصل دومشون بیاد از کجا میتونم بفهمم🙄تصمیم گرفتم امروز سرچ بزنمشون و ببینم چه خبری ازشون هست.‌ سریال بی خانمانم هست.. دوست دارم بدونم اونم فصل دومش اومد یا نه؟ چی شد! ... 

 

+ نمیدونم اینجا چجوری میشه کامنتا رو ببیندیم.. یکم تنظیمات رو دستکاری کردم اگر کامنتی میخواید خصوصی باشه حتما تیک خصوصی رو بزنین چون نمیدونم چه مدلی ممکنه کامنتتون بیاد.. نیاز به تایید داشته باشه یا نه..‌ 

حالا خودمم تست میزنم ببینم چجوری میشه... 

 

++ امروز میخوام خودمو محک بزنم.... 

 

پ.ن: شما ادمای اینجا رو که پشت یه صفحه میشینن مینویسن چجوری میبینین؟ 

بنظرتون احساس ندارن بی احساسن؟ 

توی یه سایتی دیدم یه اقا مطلبی نوشته همه خانم ها بهش پریده بودن و توهین و تحقیر و مسخره بازی... یه لحظه موندم با خودشون نمیگن پشت این اسم یه انسانه با این حرفامون دلی رو نشکنیم... یعنی اینقد از اقایون بدشون میاد پس چرا ازدواج کردن... واقعا که... 

واقعا متاسفم ... 

از دو چیز متنفرم یکی خانم هایی که خونه خراب کن یه زندگی میشن و یا زن دوم یه اقا میشن یا اقایونی که خودشون زندگیشون رو خراب میکنن و با تمام وقاهت میخوان زن دوم بگیرن و دومی هم این ادمهایی که به خودشون این حق رو میدن به جنسیت مخالف خودشون توهین و تحقیر کنن (حالا چه خانم چه آقا)... 

جای همه مون زیر دو متر خاکه همین... چه مسلمان باشیم چه نباشیم هر اعتقادی داشته باشیم... فقط زیر دو متر خاک جا میگیریم ... حداقل کاری که میتونیم بکنیم اینه نا مورد بی احترامی قرار نگرفتیم بی احترامی نکنیم و همین طور اگر بی احترامی هم بهمون شد در حد امکان سعی کنیم با احترام برخورد کنیم که البته در اکثر مواقع نمیشه... چون همه انسانیم... 

 

+مسئله ای توی محل کارم پیش امده که واقعا روی اعصابمه و خدا نکنه صبرم تمام بشه وگرنه اون ادمو میشورم و پهنش میکنم روی بند... فقط تا پایان همین ماه به خودم میگم تحمل کن صبر کن... خدایا خودت بهم صبر بده... 

بعضی ها احترام رو چیز دیگه ای معنا میکنن... متاسفم واقعا برای خودم که به هر شخصی احترام میگذارم و احترام نگه میدارم ... 

۶۷

چهارشنبه, ۳۱ خرداد ۱۴۰۲، ۱۲:۴۱ ب.ظ

دلم یه اکیپ پایه (البته خانم) میخواد که همه راننده باشیم و بزنیم به دل جاده... 

بی غم و غصه از نداریها و سختی ها.. 

توی چادر بخوابیم و چند لقمه نون بگیریم و بخوریم و بریم گردش و تفریح.. 

همینقد تباه.... 

 

واقعیت: ماشینش نیست، پولش نیست ، وقت بیکاری نیست، هوا به شدت گرمه، چادرش نیست، کجا میخوای بری ادمای همراه م نداری😐

---------------

کتاب هبوط رو شروع کردم به خوندن به دلم ننشست و جذبم نکرد کتاب جذابی نیومد برام... فعلا بستمش گذاشتمش کنار شاید یوقت دیگه بخونمش.. در عوض یه کتاب دیگه شروع کردم به خوندن.. به اسم زبان بدن.. فعلا تا اینجا خوب و ساده و روان بود.. حالا تا ببینم چجوری میشه در ادامه...

 

اتفاقی یه فیلمی دیدم به اسم به موقع.. داستانش کنجکاوم کرد دانلودش کردم و دیشب بلاخره نگاهش کردم و فیلم جالبی بود.. چقدر وحشتناکه اگر یه روز به جای استفاده از پول همه چیو با جوونمون قرار باشه پرداخت کنیم و تا ۲۵ سالگی بیشتر عمر نکنیم.. این ترسناک بود.. یجورایی در مورد طبقات اجتماعی متفاوتم بود در مورد اینکه پولدارا برای اینکه پولدار تر بشن (اینجا براساس این فیلم یعنی عمری جاودانه داشتن) مردم بیشتری باید جونشون رو از دست میدادن.. چون هزینه هاشونو با جونشون و عمری که براساس ثانیه و دقیقه و ساعت و قرن و سده و دهه داشتن باید پرداخت میکردن... مثلا پول بلیط اتوبوس میشد دو ساعت از عمرشون.. یعنی دو ساعت از عمرشون گرفته میشد و به مرگ نزدیکتر میشدن.. 

بد نبود.. 

۶۵

دوشنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۲، ۰۷:۱۳ ب.ظ

سلام

مدتی بود به یسری موضوعات فکر میکردم و الان تا حدودی تصمیم قطعی رو گرفتم و یسری کارها رو انجام دادم باقی کارها میمونه برای مرداد ماه.. 

امروز دلم میخواد اینا رو بگم بهتون.. 

حالم شبیه ادمیه که انگار اخرین پستیه که داره مینویسه و اگر اینا رو الان ننویسه بعدا پشیمون میشه واسه همین الان براتون مینویسم: 

این اواخر انیمه فرانسوی زبان مغازه خودکشی رو هم بعد از خوندن کتابش نگاه کردم و خیلی حالمو دگرگون کرد و غمگین شدم ولی پایانش برخلاف تصورم بود و شبیه کتاب نبود..  

اگر کتابی رو خونده باشم و ازش فیلم یا انیمه باشه میتونم نگاه کنم ولی اگر فیلم یا انیمه رو قبل از کتاب دیده باشم دیگه کتابو نمیتونم بخونم.. 

سرود کریسمس رو هم وقتی دیدمش انیمه ش رو خیلی دوست داشتم.. اینم دومین کتابیه که هم کتاب و هم انیمه ش رو دیدم.. 

دیگه اینکه فیلم نمایش ترومن ر و هم دیدم و با اینکه خیلی سال قبل دیده بودمش بازم دوستش داشتم و دارم و برام دیدنش تکراری نمیشه و دلم میخواد بازم ببینمش.. 

روباه ۹ دم رو هم یه ده قسمتی رو نگاه کردم و دیگه حوصله م نکشید ببینم سریالش قشنگه اما من کمی این روزا حال و حوصله استفاده از گوشی رو ندارم و از طرفی وقت هم نمیکنم.. 

دیروز صبح بعد از یک سال بلاخره رفتم دانشگاه و بعد از کلی پیاده روی توی دانشگاه به اون بزرگی مدرکمو گرفتم و برگشتم خونه.. 

با مدیرمونم سر موضوعی حرف زدم و در جریان گذاشتمشون و انشاالله از اینجا به بعدش توکل به خدا.. 

تا یک سال اینده امیدوارم همه چی برگرده سرجاش.. 

۵۷

شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۸:۲۸ ب.ظ

امروز حین سیب زمینی سرخ کردن به ذهنم رسید چرا ما توی وبلاگ حرفی از اشپزیهامون نمیزنیم و توی فکر بودم تا حالا ایا چالش یا مسابقه اشپزی هم توی وبلاگا بوده؟ 

البته اینا فقط فکره که از ذهنم گذشت.. 

.......... 

در مورد راه و روش مرد یخی یه کلیپ توی تد دیدم و باقی ویدیوهاشم دانلود کردم ببینم چیه و ایا واقعا تاثیر داره و میتونه راه خوبی باشه یا نه..‌ فعلا گذاشتمش توی لیست م تا بعد سر فرصت نگاهش کنم.. 

.......... 

یه چیز دیگه م میخوام بگم شاید به کسی کمک کنه.. 

در مورد تایید طلبی، تازه فهمیدم دلیل اصلی پشت این مشکل چیه.. این بخاطر وابستگی و وابسته بودن به افراد هست...🙂

.......... 

خدایا شکرت که دلیل حال خوبمی و شکرت برای وجود همه ی ادمای خوبی که در اطرافم میشناسم حتی در این دنیای مجازی🌹💕

..........

بعدا نوشت:

من تا بحال نشده ادمی رو انقدر و به این مدل دوست داشته باشم و فقط همین یک نفر هست که تا این حد دوستش دارم و فیلماشو تقریبا همه رو دیدم و اونم شاهرخ خان هست😅 اصن عجیبه من خیلی این ادمو دوست دارم.. اکثر فیلماشم دیدم.. از دیوانه و اون قدیمی قدیمی ها که اسم فیلماشو نمیدونم تا این جدیده پاتان.. البته که کاجول زوج هنریشم خیلی دوست دارم 😍 وویی این دو تا اصن دوست داشتنی ان😁😅

.......... 

امشب یعنی یکشنبه شب، قرار بود عروسمون به کمک من، شام اشکنه درست کنه و من عصر سرکار بودم و ناهار با من بود.. البته بگم منو بابام و عروس خانوم و برادرم خونه ایم.. من صبح عدس دو پیمانه برداشتم و تمیزم کردم که البته اشغال نداشت تمیز بود اما احتیاطی نگاه کردم.. توی دیگ ریختم ولی نشستم گفتم الان زوده بشورم و بزارم بپزه.. چون موقعی که من میرم سرکار، کسی نبود حواسش به دیگ باشه و ممکن بود بسوزه‌... گفتم خودش بیدار بشه میشوره و میزاره بپزه تا شب که من بیام و بعد با هم درستش کنیم.. هیچی اقا توی مسیر بودم گوشیم پیامک اومد ما امشب خونه مامانم دعوتیم اشکنه باشه فردا شب با هم درست کنیم منم جواب دادم باشه.. اومدم خونه نیم ساعتی نشستم با بابا که تازه از خواب بیدار شده بود چایی خوردیم و یکم اینور اونور که چی میخورین چی درست کنم که اول قرار شد سوسیس بپزم از تو فریزر گذاشتم بیرون اما حوصله سرخ کردن سیب زمینی نداشتم روغن سرخ کردنی م نداشتیم.. هیچی دیگه اخرش رشته پلو جاتون خالی درست کردم.. طوری درست کردم واسه فردا ظهرم بمونه و فردا اگر حوصله کنم صبح خودم عدس بزارم بپزه برا شب اماده باشه سرد بشه تا شب اشکنه درست کنم😁 

ببینم چه میکنم من😁😁😄😄👏👏

افرین به خودم.. ظرفامم همین امشب شستم چیزی واسه فردا نمونه 👏👌😁

۵۰

يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۲، ۱۱:۱۷ ق.ظ

چند تا پست ویویویی گفته بودم که میزارم ولی دیگه قصد انجام اینکارو ندارم.. 

دوست دارم توی زندگی حال حاضرم غرق بشم.. روی خودم تمرکز کنم.. شاید دوباره درس بخونم ... فعلا یسری چیزها نامشخصه.. اما چیزی که مشخصه من لپ تاپ و کامپیوترو باید کنار بزارم.. 

 

با اتفاقایی که از اول سال افتاده بیشتر دوست دارم کنار پدر و مادرم باشم... 

خدایا شکرت که دارمشون و کنارمن... برام حفظشون کن🙏❤

 

بعدا نوشت: 

مدتیه روی این اهنگ قفلی زدم.. اهنگ رو برای اون سریاله که چند پست قبلتر گفتم ادیت کردن.. کیمیای روح..

اهنگ نور و سایه.. 

 

۴۸

شنبه, ۱۹ فروردين ۱۴۰۲، ۰۷:۴۷ ب.ظ

مدتی بود یه سریال نگاه میکردم که تعریفشو از پدرم زیاد شنیدم.. دو تا فصل داره و من هر دو فصلشو نگاه کردم.. منتظر بودم تمام بشه در موردش بنویسم.. دیشب تمامش کردم.. 

سریال کره ای کیمیای روح..

فصل ۱ طنز بیشتری داشت و من از قسمت ۱۵ تا ۲۰ ش اونو بیشتر دوست داشتم و قسمت اخرم کاملا شوکه کننده بود ... 

اما فصل ۲ شروع قوی ای داشت و من فصل ۲ رو با اینکه ۱۰ قسمت بود بیشتر پسندیدم ..

در کل هر دو فصل این سریالو، داستانشو و اهنگهاشو حتی، دوست داشتم.. بقدری که میکسا و کلیپ ها و تیزرهاشو نگاه کردم 😅😁

لینک از تیزر فصل ۱ و ۲ ش در ادامه مطلب میزارم.. 

۴۷

دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۲، ۱۱:۵۵ ب.ظ

صداقت زیاد به دیگران صدمه می زند. 

بادام 

 

۴۵

جمعه, ۱۱ فروردين ۱۴۰۲، ۰۱:۴۰ ب.ظ

‏تراپیسته می گفت: "آدما اونقدر که تو فکر می کنی‌ شکننده نیستن و‌ظرفیتشون به مو بند نیست، نیازی نیست همیشه چتر نجات و منجی باشی. تمرکزتو بذار رو خودت و حال خودت، هیچ کس بدون تو نمرده و‌ هیچ کس بدون تو‌ نمی میره، بذار هرکس درد، تجربه بد، شکست، اون ناکامی مخصوص زندگی خودشو، خودش تجربه کنه و بزرگ شه."
کاش اینارو یادمون بمونه.

.........

۳۳

شنبه, ۱۳ اسفند ۱۴۰۱، ۰۱:۱۰ ب.ظ

بولگاسال، روح های جاودان.. به طرز عجیبی محو این سریال شدم و دارم نگاهش میکنم طوری که ۹ یا ۱۰ قسمتش رو از ۵ شنبه تا دیروز نگاه کردم😅

 

 

اهان دو تا کتابی رو هم که مشغول خوندن و شنیدنشونم باید تا پایان امسال تمامشون کنم.. ببینم چی کار میکنم..

 

 

بعدا نوشت: فک میکنم قرار نیست کتابا رو قبل از سال تمام کنم.. سرماخوردم بدجور.. 

یعنی نمیدونم کروناست یا سرماخوردگی.. یه استخون درد وحشتناکی رو تجربه کردم که زمان زدن واکسن کرونا تجربه کرده بودم... این همه سال مریض نشدم عجیبه که الان دو روزه سرماخوردم و وحشتناکه:/🤕

ابریزش بینی، استخون درد و بدن درد، عطسه، گلو درد، لرز و تب... سردرد.. خواب الود و خسته.. و بی حوصله... 🤧😷

۲۹

چهارشنبه, ۳ اسفند ۱۴۰۱، ۰۱:۴۱ ب.ظ

برامون قلب پیدا کردم😍

موقع گرم کردن شیرایی که خریده بودیم اتفاقی دیدم سرشیرا به صورت قلب روی اون نقش بسته منم عکس گرفتم با اینکه لامپ هودم روشن بود تاریک افتاده قلبم برای اینکه دیده بشه خودم دورش رو خط کشیدم😀