۲۴۷
نبودن و در سکوت حضور داشتن و تمرکز روی برنامه هامون بنظرم ایده بدی نیست...
نگران نبودن دوستامون نباشیم و براشون ارزوی موفقیت داشته باشیم...
- ۰۴/۰۴/۳۰
نبودن و در سکوت حضور داشتن و تمرکز روی برنامه هامون بنظرم ایده بدی نیست...
نگران نبودن دوستامون نباشیم و براشون ارزوی موفقیت داشته باشیم...
سلام پری عزیز
ممنون ازینکه سر زدی. هم به وب خودت و هم به وب من.
تو یکی از دوستان خوب و منحصر بفرد من در دنیای مجازی هستی. نمیدونم تا چه حد اشتراک عقیده یا سلیقه تونسته زیربنای دوستمون باشه. اما عامل مهمتر خونگرمی و معرفتی هست که در ذاتت داری و همینکه دوستانت رو فراموش نمی کنی واقعا در کمتر کسی دیده میشه.
ضمنا منو ببخش اگر گاهی زیاد مینویسم و گاهی مواقع میرم در افق محو میشم و ممنون ازینکه با این رفتارهای من کنار میای.
پرداختن به همه داشته ها و وابستگیها یک نوع علم خاصه. نمیدونم بهش باید گفت مهارت ارتباطی یا مدیریت زمان ولی میتونه کمک کنه تا در یک بعد افراط نکنیم و بتونیم از خودمون و روانیم محافظت کنیم. در واقع به همون شعاری که همیشه میدیم پایبندی پیدا کنیم. و این شعار چیزی نیست جز اینکه مراقب خودت باش و مراقبت هم شامل جسم و فیزیک بدن میشه و هم روح و روان
شاد باشی و ایام بکام.
راستی وب من مثل خونه خودته. هر وقت اومدی نبودم. یک چیزی بنویس. مثل قدیما پشت درها مینوشتن ما آمدیم شما نبودید. زیرشم تاریخ و ساعت و امضا میزدن😅
سلام پری
امیدوارم هرجا هستی سالم و سلامت باشی. گفتی تمرکز داشتن روی برنامه ها. بنظرم انجام این فرایند برای امثال ماها خیلی سخته. چراکه برای خودمون دنیایی ساختیم که پر شده از فراز و فرود. اونم نه بصورتی که در داستان بالا و پایین شدنها سکاندار پروازهامون باشیم یا بهتره بگم بلندپروازی میکنیم و بازهم زمین میخوریم بی اونکه با این امر کنار بیایم که ما در شرایط حاضر پروازی نیستیم زمینی هستیم و نمی تونیم اوج بگیریم.
مثلا من نوعی بعد از ۵۰ سال زندگی درینجا هوس کردم برای ادامه زندگی برم آلمان. خوب مقدمه اش این بود که زبان یاد بگیرم و مقدمه جلوترش اینکه نگرانیهای همسرم رو پاسخ بدم که اگر رفتم تکلیف اون و بچه ها چی میشه؟ خوب این دوتا فاز تقریبا باهم پیش میرفت. یعنی کنار اومدن همسرم با مساله رفتنم و فراگیری زبان.
یک دفعه جنگ شد اونم ۱۲ روز تقریبا تمام معادلات و شرایط رو بهم ریخت. دسترسی به نت محدود و اپلیکیشن duoalingo غیرفعال شد و از طرفی روابط ایران و آلمان به سمت تیره شدن پیش میرفت. کمابیش در پرسش و پاسخهایی که از دوستان و اساتید در موسسه زبان داشتم به این ادراک رسیدم که اونجا برسم بازم مشکلات بقوت خودشون باقی هست. یعنی در پیک ناترازی انرژی در اروپا و همینطور مشکلات اقتصادی ناشی از جنگ فرسایشی اوکراین و نقشی که آلمان این وسط داره اونجا هم تقریبا بهم ریخته شده و بزبان ساده تر اگر طرح و برنامه ای که در ذهنم داشتم با شرایط اونجا نساخت دو دست از پا درازتر و ول معطل میشم و بدتر اینکه اینجا هم کل آشناها و فامیل تو دلشون بریشم میخندن. کما اینکه تا الانم همینکار میکردن...
در نتیجه فعلا خودم رو با روزمرگیها سرگرم کردم. آلمانی رو از طریق نرم افزار ادامه میدم و موسسه زبان هم برا تقویت انگلیسی میرم. تو اداره هم سعی کردم جنگ و دعواها رو با نیروهای زیردستم و رئیس بالادستم کمتر کنم. یکجورایی به این باور رسیدم که این حوادث درس آموخته هایی داشت که بیگدار به آب نزنم و بقولی اجازه بدم پرهام دوباره رشد کنن و بالهام قویتر بشن.
سرت رو درد آوردم. اومدم ازت احوالی بگیرم ببخش اگر سر درد دلم باز شد. بقول یک بنده خدایی میگفت اگر داری با هواپیما پرواز میکنی اوقاتی که در بالا آسمانی غنمیت بشمار و ریلکس باش. استرس تیک آف رو با خودت بالا نیار و به لندینگ انتهای پرواز هم فکر نکن. مثل خلبان که تو مسیر میزاره رو اتوپایلوت تو هم چشاتو ببند و راحت بخواب...
سلام پری جان
میفهمم واقعا 🙂 گاهی نوشتن به آدم آرامش میده و گاهی هم سکوت کردن. مهم اینه که کاری رو انجام بدی که خوشحالت میکنه.
راستی، من رمز پست بعدیات رو ندارم. چون نوشتی رمز همون قبلیه. اگه دوست داشتی، خوشحال میشم بخونم. اگه هم خصوصی هست که احترام میذارم به این موضوع 🌱