بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

اینجا یه گوشه ای از ذهنم رو مینویسم..
آدرس کانال تلگرامم رو برمیدارم..
به اندازه کافی اینجا خواننده خاموش داره، نمیخوام این روند داخل کانالمم باشه..
اعضای اونجا دوستانی هستن که اینجا هم فعال بودن و هستن و اکثر اوقات کنارم بودن و من ازشون ممنونم.. توی دنیای واقعی چنین دوستانی ندارم متاسفانه.. از طرفی کانالم، مثل خیلی از کانالها برنامه ریزی شده و با هدف جذب مخاطب زده نشده.. یه فضایی برای منه.. کمی خصوصی تر شاید.‌..

ممنونم که کنارمین...

آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۲/۱۹
    238

۲۴۵

جمعه, ۲۳ فروردين ۱۴۰۴، ۰۹:۴۵ ب.ظ

سلام 

امروز حالم خیلی خوبه و خیلی نسبت به کل هفته گذشته بهترم و از اینکه ۲۴ تا ۴۸ ساعت تنهایی و سکوت رو به خودم هدیه دادم و توی این چند روز هیچ کاری انجام ندادم خوشحالم... 

 

روز جمعه هفته گذشته یسری حرکت که توی یوگا باعث ازاد سازی احساسات سرکوب شده میشد رو انجام دادم و واقعا حالم از روز بعد که از خواب بیدار شدم بد بود... خیلی پر از حس غم و ناراحتی و اصن خیلی بد بود.. حوصله حرف زدن خواهرمو نداشتم.. یعنی باعث شده بود حساس بشم و دلم تنهایی میخواست.. به شدت دلم میخواست تنها باشم... 

پنج شنبه ما عروسی شهر دیگه ای دعوت بودیم و قبل از این ماجرا واقعا دلم میخواست که برم و به مدیرمونم گفته بودم که میرم و اون روز نیستم که بیام سرکار.. 

 

اما وقتی اینجوری شدم نرفتم.. با پدرم حرف زدم.. اول راضی نشد منو تنها بگذارن بهم گفتن بیا و توی خونه اونجا تنها بمون.. اما روز قبل از رفتنشون بهش گفتم بار اولم که نیست که میخوام تنها بمونم و بعدم واقعا به لحاظ روحی و جسمی نیاز دارم تنها باشم.. البته که این سه روز گذشته و همینطور امروز کمی درد جسمی در ناحیه دست و شونه م دارم که شدید بود اما امروز کمی بهترم و این چند روزه با سیستم هم کار نکردم تا بهتر بشم و بتونم این هفته نوبت دکتر بگیرم.. متاسفانه نوبت دکتر چند ماه دیگه میفته... 

خلاصه اینکه خانواده م رفتن و من تنها موندم...

از اینکه از دیروز صبح تنها بودم و در سکوت کامل... حس خوبی دارم... 

امشب که دارم مینویسم مامان و برادرم و همسرش برگشتن... کنارم هستن...

 

یوقتایی ادم توی زندگیش به تجربه چنین لحظه هایی نیاز داره... اینکه تنها باشه سکوت مطلق باشه کتاب باشه و نوشیدنی مورد علاقه ش و غذا هم ساده ترین چیزی که فکرش رو کنید... 

 

گاهی ادم برای گذر از سختی و حال بدی که ناخواسته بوجود میاد باید به خودش هدیه ای که نیاز داره رو بده...

اینبار به خودم تنهایی و سکوت رو هدیه دادم... 

 

و نتیجه اون حال خوب حال حاضرمه... ❤️

وجود دوستانی که خودشون نمیدونستن اما کنارم بودن خوب بود ❣️

 

و با اینکه ۲۴ ساعت از خانواده م دور بودم ولی کمی دلتنگشون بودم.. مخصوصا برادرزاده م.. 

فقط به من میگه عمه😁😍 قربونش برم که میاد با چه بانمکی توی بغلم میشینه😍 

از اینکه نمیتونم بغلش کنم بخاطر این درد ناراحتم و دلیل بخشی از این درد هم، بغل کردن خوشگل عمه ست😘 

خواهرزاده یجوری عزیزه برادرزاده یجور دیگه❤️

امیدوارم داشتن خواهرزاده و برادرزاده رو تجربه کنین..‌ خیلی شیرینن😍❤️

 

نظرات (۲)

تنت همیشه سلامت خودت خانوادت وخواهرزاده برادرزاده 💓من ندارم پس نمیدونم چه حسیه گلی .گاهی طبیعت زندگی آدمی همینه به تنهایی نیازداره 👌🏻  ممکنه ادم روزایی پیش بیادحالت خوب نباشه شارژت ته بکشه حال نداشته باشی خودت بزنی به شارژ  هروقت حسش بود فول باتری میشی وادامه میدی🙂

پاسخ:
مرررسی عزیزدلممم 🥰❤️
امیدوارم بهترینا برات اتفاق بیفته❣️

خوب گفتی👌 اما میدونی چی از همه بهتر بود اون روز؟! 
اینکه بهت پیام دادم و با اینکه مطمئن نبودم اما فهمیدم درست یادم بود و واقعا تولدت بود و اون لحظه خیلی خوشحالم کرد🥰 خیلی عالی بود و خیلی حس خوبی داشت و خیلی بهم کمک کرد❤️ مرسی نرگس جانم😘❤️

سلام

خوبه که اوضاع رو به راهه

و به خودتون فرصت دادین

.

.

گاهی روزا همین طوری هستن ، اون روز به هر دلیلی ادم روی مد نیست ولی بعدا که روحیه و حس و حالش بهتر شد ، نگاه بازتری به موضوع میکنه 

 

 

پاسخ:
سلام 
خدا رو شکر از این بابت😊🙏
فک میکنم گاهی به چنین شرایطی همه مون نیاز داریم.. به تنهایی و سکوت.. تا بتونیم دوباره خودمون رو پیدا کنیم.. 
.
.
همین طوره.. باهاتون هم نظرم👌🌸
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">