۶۷
دلم یه اکیپ پایه (البته خانم) میخواد که همه راننده باشیم و بزنیم به دل جاده...
بی غم و غصه از نداریها و سختی ها..
توی چادر بخوابیم و چند لقمه نون بگیریم و بخوریم و بریم گردش و تفریح..
همینقد تباه....
واقعیت: ماشینش نیست، پولش نیست ، وقت بیکاری نیست، هوا به شدت گرمه، چادرش نیست، کجا میخوای بری ادمای همراه م نداری😐
---------------
کتاب هبوط رو شروع کردم به خوندن به دلم ننشست و جذبم نکرد کتاب جذابی نیومد برام... فعلا بستمش گذاشتمش کنار شاید یوقت دیگه بخونمش.. در عوض یه کتاب دیگه شروع کردم به خوندن.. به اسم زبان بدن.. فعلا تا اینجا خوب و ساده و روان بود.. حالا تا ببینم چجوری میشه در ادامه...
اتفاقی یه فیلمی دیدم به اسم به موقع.. داستانش کنجکاوم کرد دانلودش کردم و دیشب بلاخره نگاهش کردم و فیلم جالبی بود.. چقدر وحشتناکه اگر یه روز به جای استفاده از پول همه چیو با جوونمون قرار باشه پرداخت کنیم و تا ۲۵ سالگی بیشتر عمر نکنیم.. این ترسناک بود.. یجورایی در مورد طبقات اجتماعی متفاوتم بود در مورد اینکه پولدارا برای اینکه پولدار تر بشن (اینجا براساس این فیلم یعنی عمری جاودانه داشتن) مردم بیشتری باید جونشون رو از دست میدادن.. چون هزینه هاشونو با جونشون و عمری که براساس ثانیه و دقیقه و ساعت و قرن و سده و دهه داشتن باید پرداخت میکردن... مثلا پول بلیط اتوبوس میشد دو ساعت از عمرشون.. یعنی دو ساعت از عمرشون گرفته میشد و به مرگ نزدیکتر میشدن..
بد نبود..
- ۰۲/۰۳/۳۱
لذتگرایی در توصیفی که اپیکور داشته به معنی داشتن سلامتی است وگرنه کسب هر لذتی در پس یا پیش خود رنج به همراه دارد. لذات منفعل مثلا رنج غذا خوردن یا رنج برآمده از کسب جایگاه و مقام حسی دارد که ماندگار نیست اما لذات ساکن همچون سلامتی، استواری و دوراندیشی است که آنی و تابع زمان نیست.