۲۰۷
امروز فکر میکنم اینکه تصمیم گرفتم چند روز از کار و همه چی فاصله بگیرم تصمیم درستی بوده..
خدا رو شکر خیلی بهترم.. اون علایم سرماخوردگی احتمالا به دلیل خستگی بود..
امروزم سرکارم نمیرم و تصمیم دارم برای خودم وقت بگذارم..
چند ماهی میشد که همه برنامه هام بهم ریخته بود و در هم و برهم شده بود.. توی این چند روزه بهتره یکم شرایط رو سر و سامون بدم..
جاتون سبز دیشب سه تا پیتزای بزرگ درست کردیم 😀
بجای کیک تولد پیتزا درست کردیم😁
فردام تولد دعوتم .. تولد دختر دوستمه.. دلم میخواد نرم اما برداشته جمعه گرفته که منم بتونم شرکت کنم.. در حالی که شرایط من با دوستم فرق میکنه خب.. در شرایطی هم قرار گرفتم که نتونستم رد کنم.. یعنی دقیقا برداشته جمعه گرفته که منم حضور داشته باشم.. تولدش اخر همین ماهه..
از اینجور مهمانی هایی هست که هیچکی رو غیر خودش و مادرش و خانواده ش نمیشناسم.. بین غریبه ها باید بشینم و گلای قالی رو ببینم خودش که سرگرم مهمانداریه.. این سری دوم میشه که میرم.. سری قبل در جریان نبودم همینجوری رفتم خونه شون چون بهم گفت بعده کارت بیا خونه منتظرم، منم رفتم.. اونجا که رفتم دیدم خاله و همکارشم هستن.. بهش گفتم فک کردم کسی نیست، اگر میدونستم مهمان دارین نمیومدم، بهم گفت قرار نبوده بیان همه یهو بی دعوت اومدن.. در واقع تولد نبود اون سری.. ولی کیک خریده بود برای جشن پایان سال دخترش.. منم بدون اینکه بهم بگه قضیه چیه فقط گفته بود برم خونه شون.. دعوت رسمی نبود.. گفت نگفتم ماجرا چیه که توی زحمت نیفتی.. ولی من واقعا احساس شرمندگی پیدا کردم وقتی دخترش گفت کادوی من کجاست؟!
بعدانوشت:
بازار رفتم اما هیچ مدلی باب میل و سلیقه م نبود..
شاید چون مانتو جلو باز نظرم برای خریدش نبود.. در کل پوشیدن هم نمیپوشم..
یا خیلی کوتاه بودن یا همه فری سایزن و گشادن.. یا خیلی بلندن!
حد وسطی پیدا نکردم.. بهتره یه مانتو یا سویشرت مناسب فصل پاییز اگر پیدا کردم بخرم و فعلا صبر کنم..
- ۲ نظر
- ۱۵ شهریور ۰۳ ، ۱۰:۰۹