بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

اینجا یه گوشه ای از ذهنم رو مینویسم..
آدرس کانال تلگرامم رو برمیدارم..
به اندازه کافی اینجا خواننده خاموش داره، نمیخوام این روند داخل کانالمم باشه..
اعضای اونجا دوستانی هستن که اینجا هم فعال بودن و هستن و اکثر اوقات کنارم بودن و من ازشون ممنونم.. توی دنیای واقعی چنین دوستانی ندارم متاسفانه.. از طرفی کانالم، مثل خیلی از کانالها برنامه ریزی شده و با هدف جذب مخاطب زده نشده.. یه فضایی برای منه.. کمی خصوصی تر شاید.‌..

ممنونم که کنارمین...

آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۲/۱۹
    238
  • ۰۳/۱۲/۱۴
    235
  • ۰۳/۱۱/۱۱
    231
  • ۰۳/۱۱/۰۸
    230

۲۲ مطلب در بهمن ۱۴۰۲ ثبت شده است

۱۳۵

چهارشنبه, ۱۸ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۴۸ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۸ بهمن ۰۲ ، ۱۱:۴۸

۱۳۴

يكشنبه, ۱۵ بهمن ۱۴۰۲، ۰۸:۴۰ ب.ظ

توی سریال ۲۵،۲۱ ازش پرسید:

قبل از اینکه دنیا تموم بشه دوست داری چکار کنی؟ 

.

.

.

‌.

+ شما بگین، قبل از اینکه دنیا تموم شه دوست دارین چکار کنین؟ 

++ من میگم: زندگیمو بسازم، سفر برم، دوستامو فارغ از بحث جنسیت بتونم ببینم، انسانیت رو ببینم... 

۱۳۲

جمعه, ۱۳ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۰۳ ب.ظ

میخوام گوشیمو فرمت بزنم نمیدونم بعدش چه مدلی میشه:/

خلاصه که فعلا گوشیمو باید خالی کنم ..‌ 

خدا به دادم برسه:/

امروز پای لپ تاپ بودم کلا..

پدر دست و گردنم در اومد.. تا گوشیمو درست کنم برمیگردم.. 

خدا به دادم برسه.. همه ش سرم شلوغه این روزا:/ 

چراااا اخه:(

 

خدا رو شکر:)

___________

 

امروزنوشت: 

دیشب تا دیر وقت با گوشی درگیر بودم..

با اینکه فیل.ترشک.ن این سری خریده یودم و مشکلی از لحاظ اتصال نداشتم ولی ایمیلم روی اعصابم رفت بخاطر تایید دو مرحله ای:| 

 

یعنی بخاطر این تایید دو مرحله ای ایمیلم که فعال بود نمیتونستم روی گوشیم وارد حسابم بشم...

دیگه اخر روی لپ تاب رفتم غیرفعالش کردم تا بتونم وارد حسابم بشم..

دفعه بعد یادم باشع اول این رو غیرفعال کنم بعد بزنم ریست...

 

خلاصه با سردرد خوابیدم و فک میکردم مثل همیشه بخوابم و بیدار شم خوب میشم اما این سردرد اصن نگذاشت بخوابم و خواب خوبی نداشتم، صبح فشارمو گرفتم عادی بود دیگه مسکن خوردم.. یکم که بهتر شدم رفتم بیرون و فقط یکی از کارام انجام شد .. بازم با اینکه صبح خوبی رو شروع نکردم ولی روزمو همونطور که صبح به خودم گفتم خوب میسازم و روزی خوبی داشتم تا الان.. 

 

خیلی خلاصه بگم، جزواتو دانلود کردم و فعلا توی گوشی میخونم تا زمانی ‌که کتابا رو بتونم پیدا کنم یا بخرم یا پرینت بگیرم.. 

شاید از این به بعد کمتر حضور داشته باشم امیدوارم این نبودنم باعث نگرانی نشه. 

+ بانو جان، الانکه گوشیمو ریست کردم ایمیل تون رو حتما پاسخ میدم🌹 دوستتون دارم، مراقب خودتون باشین 💕

131

جمعه, ۱۳ بهمن ۱۴۰۲، ۰۶:۰۸ ب.ظ

ضربان قلب ، حالت نرمالش اینه که ریتم بالا و پایین داره و نه یه خط صاف ، اون ریتم بالا و پایین و گهگاه یه خط مستقیم و دوباره بالا و پایین ، جریان زندگیه .

 

همیشه اش شادی نیست ، همیشه اش هم غم نیست . 

مسیر زندگی مثل جاده است ، چراغ های ماشین هم جلوی خودشو روشن میکنه و اینطوری به پیش میره ، مثل قانون زمان حال که میگه الانت رو زندگی کن. من میتونستم توی هزاران چالش و اتفاق گذشته فلان بشم ولی الان اینجام و یا میتونم در هزاران اتفاق اینده بهمان بشم ولی الان توی این نقطه هستم و دارم جریان زندگی رو به پیش ببرم.

امیر

+

 

https://www.namasha.com/v/HZk11zGW

 

امیر

+

 

130

جمعه, ۱۳ بهمن ۱۴۰۲، ۰۲:۱۲ ب.ظ

دیروز خیلی سرم شلوغ بود...

یسری منابع رو پیدا کردم و فردا هم میخوام برم کتابخونه نزدیک خونه که قبلا عضو بودم و اونجا درس میخوندم.. 

اگر یسری کتابم اونجا داشته باشن ازشون امانت میگیرم و میخونم نداشتنم که پرینت میگیرم..

هنوز ثبت نام نکردم... امروز باید حتما ثبت نام کنم ... 

برای اولین بار دیروز رفتم یه مغازه ظرف فروشی که همکارم منو بهشون معرفی کرد یه وسیله امانت برداشتم یعنی حقیقتش برای خواهرم به اسم خودم برداشتم اما شاید برای خودمم وقتی قسط اخر رو دادم ظرف بردارم ... 

امروزم از صبحیه این وروجک خونه س و کلی باهاش وقت گذروندم و خیلی خندید ماشاالله.. 

الانم خوابه:)

 

خدایا شکرت برای همه زیبایی های دور و اطرافم

..

اینم بگم گلدون گل رز م هنوز رشد نکرده:(

 

هم کود دادم هم آب میدم .. هنوزم وقته برای رشدش ... اگر تا فروردین در نیاد دیگه ناامید میشم:)

129

جمعه, ۱۳ بهمن ۱۴۰۲، ۰۲:۰۵ ب.ظ

اولین پست برای خودم از نوشته های دوستیه که بهم اجازه داده میتونم کامنتهاش رو بنویسم...

 

 

+

شغلی خوبه که آدم برای انجامش اشتیاق داشته باشه و حتی اگه به آدم بگن قراره تا آخر عمرت مجانی کار کنی، بازم رغبت داشته باشه به انجامش

عمر ما کوتاه‌تر از اونی هست که بخوایم خودمون رو مشغول به کار اجباری کنیم ...

فکرهات رو خوب بکن، اما تصمیم نهایی رو خودت بگیر. نه خانواده‌ات، نه من، و نه هیچ‌کس دیگه، جای تو نیستیم پری جان. شرایطت رو از نزدیک تجربه نکردیم.

درسته حرف‌هایی که از نظر خودمون درست به نظر میاد رو بیان می‌کنیم، اما هیچ‌کس بهتر از خودت نمی‌تونه برای زندگی و آینده‌ات تصمیم‌گیری کنه.

الیشاع 

 

+

زندگی آسون نیست ... شرایط کار و استخدامی عادلانه نیست. راستش این دسته‌بندی درسته، ولی همه چیز نیست. سهمیه و پارتی و شرایط خاص و غیره هم وجود داره.

مطمئنم تو قوی‌تر از این شرایط سخت هستی و از پسش برمیای

مراقب آرامش روحی و سلامتی‌ات باش دوست من. گریه کردن هم خوبه و می‌تونه دل آدم رو سبک کنه.

الیشاع

 

+

زندگی زیباست، به شرط اینکه سعی کنیم خودمون رو تمرین بدیم که روی خوبی‌ها و زیبایی‌هاش تمرکز کنیم

الیشاع

 

+

 

همه اینا کامنتهای دوست خوبم الیشاع هست. 

باقی دوستانم اگر اجازه بدن کامنتهاشون رو مثل همین پست مینویسم تا هر وقت خواستم در دسترسم باشن و بتونم بخونم. 

۱۲۸

سه شنبه, ۱۰ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۵۷ ب.ظ

امروز از سفر برگشتم و چقدر خسته شدم.. 

دکتر بهم گفت تا یک هفته داروهاتو یک روز در میون بخور و بعد قطع کن.. 

از پریشب شروع کردم.. ببخشید دیشب.. پریشب خورده بودم دیشب نخوردم.. باز امشب داروهامو خوردم.. 

دوباره استخدامی دبیری اومد و رشته منو میخواد.. از همه اصراره که شرکت کن.. اینبار انگاری نایی برای مخالفت باهاشون دیگه ندارم انگاری باید قبول کنم و شرکت کنم.. نمی دونم واقعا.. 

از هفته اینده به امید خدا قصد دارم یکاری رو شروع کنم.. شاید اگه ثبت نام کردم در کنار اینا بشینم درسم بخونم.. 

یجورایی حس منفعل دارم... 

میدونید چیه.. از این میترسم که چند سال دیگه بفهمم با خودم لج کردم که ازمونا رو شرکت نکردم.. 

چجوری میتونم بفهمم با خودم لج نکردم و دارم میرم دنبال خواسته خودم... ؟ 

......

امشب فهمیدم اسنپ م قسطی میشه پرداخت کرد:/ 

خدایا چه اتفاقی افتاده..‌ 

...... 

دلم میخواد کلی پول میداشت که میرفتم بازار فقط خرید میکردم:/ 

یعنی در این حد از لحاظ روحی نیاز به خرید و تغییر روحیه دارم.. 

..... 

چند روزه به یه خانم که کارش فروش سفالینه های دست ساز خودشه پیام دادم جوابمو نداده ناراحت شدم.. در جواب اونهمه پیام و سوال من اومده نوشته میشه فردا ارسال کنم!؟ 

باز کلی توضیح و غیره که من فردا مسافرم برام پست کنید هزینه پست رو بگید تا من همراه هزینه اینا واریز کنم فقط سین زده.. یعنی اینقده سخت بوده یه ویس بفرسته بگه الان سرم شلوغه بعد پاسخ میدم یا فقط بگه فلان مبلغ میشه اینم بزن .. 

الان امروز روز دومه صبر کردم اگر فردام پاسخمو نده ازش خرید نمیکنم.. 

اون چیزی که میخواستم بخرم به قصد هدیه دادن بود... 😔

واقعا ناراحت شدم.. 

طرز پاسخگویی واقعا خشک و بی روح بود.. الان که فکر میکنم انگاری بهم برم خورده.. اون باید دنبال مشتری بدوه نه مشتری دنبال اون.. 😔

ناراحتم حتی اگر حرفام قضاوت باشه.. من چندین ماهه این صفحه رو فقط بخاطر همین‌ که کادو میخ استم بخرم فالو داشتم حالا که دارم سفارش میدم انتظار چنین رفتاری رو نداشتم... 

.....

امشب دوستم اومد خونه.. دخترش وقتی میاد دیدن من از اینجا نمیره میخواد پیشم بمونه.. دیگه امشب بهم گفت بهش بگو هر جوزی شده که بیاد چون عادت میشه سرش.. بهش گفتم خاله جون امشب تو برو خونه تون چون فردا صبح هیچکدوممون خونه نیستیم تنها میمونی اینجا (که البته راست بود) من قول میدم یه روز از مامان اجازه تو بگیرم بیای پیشم بمونی.. 

نمیدونم دلیل اینکارش بخاطر چیه.. فقط خونه ما میمونه و به هیچ صراطی نمیتونه ببرتش خونه.. در حالی که خونه دوستاش شده با گریه ولی دنبال مادرش راه میفته میاد بیرون بدون اینکه بگه میمونم.. 

خونه ما بچه کوچیکم نیست.. هم بازی هم نداره ولی نمیدونم چی باعث میشه بخواد اینجا بمونه.. شاید پرجمعیت بودن خونه دلیلش باشه نمیدونم.. 

شایدم محبتی که من نسبت بهش دارم همیشه بغلش میگیرم میبوسمش.‌ خودشو پیشم لوس میکنه.. نمیدونم... 

......

از این به بعد یسری پست مینویسم که در واقع کپی حرفای شما دوستانم توی کامتتهاتونه.. بعضی حرفاتون رو دوست دارم.. میخوام به اسم خودتون برای خودم داشته باشمشون تا هر وقت خواستم بخونمشون در دسترسم باشن.. اجازه میدین؟ الیشاع؟ امیر؟ دوستای خوبم؟ 

۱۲۷

يكشنبه, ۸ بهمن ۱۴۰۲، ۱۰:۴۷ ق.ظ

راستش امروز من مسافرم و میرم توی مسیر.. فرصت نمیکنم کامنتها رو پاسخ بدم.. 

یه سفر یکی دو روزه س. برای همین اگر فرصت نکردم این چند روزه پاسخ بدم منو ببخشید🌸🙏🏽دلم میخواد با حواس جمع پاسخ کامنتهاتون رو بدم نه از روی عجله و سریع فقط یچیزی بنویسم.. 🤕

این پست رو هم به همین دلیل نوشتم.. تا در جریان قرار بگیرید.. 

......

خدایا شکرت برای امروزم🙏🏽🌱

۱۲۶

پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۰۱ ب.ظ

صبح رفتیم بازار واسه بابا هدیه خریدیم.. یه پیراهن..

سایزش رو می دونستیم اما دفعه اولی بود که پیراهن مردانه میخریدم.. 

خود فروشنده کمکمون کرد مدلای مختلف نشون داد طبق اون چیزی که ما می گفتیم تا بلاخره یکی رو انتخاب کردیم و خدا رو شکر بابا خوشش اومد😁

خدایی کادو خریدن سخته.. الان توی این ماه تولد خواهرزاده مم هست تولد زن داداشمم هست تولد دوستمم هست .. خواهرزاده مو امسال کادو نمیدم چون به اون دو تای دیگه م کادو ندادم.. ولی دوستم و زن داداشمو چه کنم🤔

....... 

این یه اعترافه از یه خواهرشوهر.. 

فقط از احساسم مینویسم.. 

امروز زنگ زدم به داداشم که روز پدر رو بهش تبریک بگم خانمش جواب داد .. یه حس عجیب پیدا کردم توی دلم ناراحت شدم که چرا خانمش جواب داد.. در حالی که بنده خدا گفت الان تعویض روغنی هستیم رفته روغن ماشینو عوض کنه دستش بند هست نمیتونه حرف بزنه.. اخه تهران بودن میخواستن حرکت کنن بیان سمت ما.. 

 

فقط یه حس عجیب بود.. قطع که کردم با خودم فک کردم گفتم چرا حال خانمش رو درست و حسابی نپرسیدم.. حرفش منطقی بود وقتی داداش نبوده کار درستی انجام داده جواب داده اگر جواب نمیداد ممکن بود ناراحت بشم یا نگران بشم.. 

خلاصه عصری زنگ زدم به خانمش باهاش حرف بزنم.. در دسترس نبود.. 

چند دقیقه پیش خود داداش زنگ زد باهاش حرف زدم و تبریک گفتم ، با خانمشم حرف زدم و حال و احوال پرسیدم و گفتم بسلامت برسین مراقب خودتون باشین و تمام.. 

یجاهایی ناراحتی بی دلیله.. ولی گاهی یه حس عجیب باعث ناراحتی میشه.. ولی خدا رو شکر برای خودم حلش کردم.. دلیل پشت این ناراحتی نمیدونم چیه.. کاش میشد دلیلش رو پیدا کرد ولی همینکه خدا رو شکر جدی نبود و من بهش فکر کردم و حلش کردم باز خوبه.‌. 

۱۲۵

چهارشنبه, ۴ بهمن ۱۴۰۲، ۰۸:۴۰ ب.ظ

امروز برعکس همه ی روزها خیلی شلوغ بود و من... 

در حدی که توانم بود فقط دو تا ثبت نامی رو انجام دادم و تعدادی از امتحان کتبی ها رو لیست گرفتم باقی موند شنبه خودشون بنویسن.. 

مدیرمون بود.. دو نفری سرمون شلوغ بود.. 

امروز واقعا عجیب بود.. 

خدا قوت به خودم😁

صبح رفتم بُورَک خریدم خیلی خوب بود.. بابا و مامان دوست داشتن خوشحالم:) 

یعنی پول گذاشته بودم اموزشگاه همکارم برام بخره.. صبح زنگ زد رفتم اوردم.. 

 

 

برای روز پدر نتونستم هدیه ای بخرم ولی هفته اینده براش کادو میخرم 😄

 

روز پدر و روز مرد رو به همه دوستان و پدران عزیز تبریک میگم..🌹