بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

اینجا یه گوشه ای از ذهنم رو مینویسم..
آدرس کانال تلگرامم رو برمیدارم..
به اندازه کافی اینجا خواننده خاموش داره، نمیخوام این روند داخل کانالمم باشه..
اعضای اونجا دوستانی هستن که اینجا هم فعال بودن و هستن و اکثر اوقات کنارم بودن و من ازشون ممنونم.. توی دنیای واقعی چنین دوستانی ندارم متاسفانه.. از طرفی کانالم، مثل خیلی از کانالها برنامه ریزی شده و با هدف جذب مخاطب زده نشده.. یه فضایی برای منه.. کمی خصوصی تر شاید.‌..

ممنونم که کنارمین...

آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۲/۱۹
    238
  • ۰۳/۱۲/۱۴
    235

۱۵ مطلب در فروردين ۱۴۰۲ ثبت شده است

۵۳

جمعه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۲، ۰۴:۰۳ ب.ظ

منتظر اومدن دفترچه استخدامی بودم و میخوام یبار دیگه هم ثبت نام کنم.. ولی این بار واقعا میخوام قبول بشم.. از اونجایی که امسال حق انتخاب یه شغل محل رو داریم و از اونجایی که در هر صورت غیر بومی میتونم شرکت کنم.. سه تا گزینه انتخابی دارم که خودم این سه شهر رو دوست دارم.. ساری، ارومیه و بوشهر.. ساری رو بیشتر دوست دارم و خانواده مم نظرشون به ساری هست اما اونجا هیچکسی رو نمیشناسم و اگر به امید خدا قبول بشم و مشکلی پیش بیاد تا کسی خودشو برسونه چند روزی زمان میبره.. ولی بوشهر یکی از دوستان وب نویسم ساکنه باهاش حرف زدم از لحاظ امنیت و اینها برام گفت و یه حرفی م زد که فک میکنم درست میگه مربوط به همین مشکلی ، گیری یا گرفتاری ای پیش بیاد میتونم روی این دوستم حساب کنم.. ولی هنوز مرددم و ثبت نام نکردم.. یکم بیشتر میخوام فکر کنم.. 

این هفته واقعا هفته ی عجیبی بود و کارام بخاطر کارهایی که یکهو و بدون برنامه ریزی پیش اومد بهم خورد.. چند تا کاری دارم که احتمالا هفته ی بعد مجبور به انجامشون بشم و بعد درس خوندن رو به طور جدی و تمام وقت شروع کنم.. 

 

ممنونم ازتون🙏🌱⚘

 

+ همه ی کامنتها رو پاسخ دادم و عذرخواهی میکنم که دیر پاسخ نوشتم... اما همه رو پاسخ دادم و به صورت خصوصی براتون ارسال کردم. 

++ توی این مدت وبهاتون رو میخونم به یاد همه ی دوستان هستم و بهتون حتما سر میزنم.. 

شاد و پیروز و موفق باشید ⚘

 

ممنونم از دوستانی که پاسخ سوالات نظرسنجیمو دادن. متشکرم🌱

۵۲

يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۲، ۰۷:۱۵ ب.ظ

یکمی این هفته سرم شلوغه و ممکنه اینجا نتونم بیام و یا کامنتی رو نتونم جواب بدم.. شاید این قضیه ادامه دار بشه و تا یه مدت نتونم بیام.. امیدوارم واقعا اونچیزی که توی فکرم هست به درستی پیش بره و به نتیجه برسه.. 

 

فردا باید برم بانک تمر بخرم برای مدرکم.. بعد برم دانشگاه.. کارای تسویه حساب واممو انجام بدم و برم تحصیلات تکمیلی و اصل مدرکمو بگیرم.. حوصله ندارم وگرنه باید کارامو انجام میدادم میرفتم مرکز استان و اصل دانشنامه مو میگرفتم.. خدا رو چی دیدین شاید یه روز از ایران رفتم.. حالا مثلا به فکر رفتنم😃

 

این چند روزه ساعت کاریم عصرا تغییر کرده .. قبل از اذان میبندیم.. خوبه ولی خیلی شلوغه سرمون.. 

هنوزم کارمو دوست دارم ولی از یسری چیزا ناراضیم و تلاش میکنم بهتر بشه شرایط.. 

 

از اینکه از یسری افکار و مسائلی دور شدم و ارامش دارم خوشحالم و حداقل تا چند ماهه دیگه شاید تغییرات خودشو کم کم نشون بده.. 

 

گوشیمم میخوام از دسترس خارج کنم.. یعنی خود خط م رو خاموش میکنم ببینم میتونم اینکارو انجام بدم یا نه.. یه مدت فقط باید تمرکزم روی هدفم باشه.. 

میتونم.. یعنی امیدوارم بتونم.. 

 

بعدا نوشت: 

بابا رفت مشهد.. تا نیاد نمیتونم خطم رو توی اون گوشی لپ لپی بزارم.. پس فعلا بحث گوشی کنسله.. البته بحث گوشی به دلیل درس خوندنه.. 

امروز یه کانال توی تلگرام زدم به صورت خصوصی.. اونجا مینویسم این مدته ... کلیپ و اهنگایی که دوست دارمم اونجا میزارم.. فک میکنم ایده ی خوبی بوده باشه..

کامنتهایی که پاسخ ندادم رو هم پاسخ میدم و عذرخواهی میکنم که اینجا این همه پست نوشتم و نتونستم پاسخ کامنتها رو بدم🌱🙏

توی این شبا منم دعا کنین.. دوستم رو نمیشناسین اما اگر یادتون بود برای براورده شدن حاجتش براش دعا کنین.. التماس دعا 🙏⚘

۵۱

يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۲، ۱۱:۳۹ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۰ فروردين ۰۲ ، ۱۱:۳۹

۵۰

يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۲، ۱۱:۱۷ ق.ظ

چند تا پست ویویویی گفته بودم که میزارم ولی دیگه قصد انجام اینکارو ندارم.. 

دوست دارم توی زندگی حال حاضرم غرق بشم.. روی خودم تمرکز کنم.. شاید دوباره درس بخونم ... فعلا یسری چیزها نامشخصه.. اما چیزی که مشخصه من لپ تاپ و کامپیوترو باید کنار بزارم.. 

 

با اتفاقایی که از اول سال افتاده بیشتر دوست دارم کنار پدر و مادرم باشم... 

خدایا شکرت که دارمشون و کنارمن... برام حفظشون کن🙏❤

 

بعدا نوشت: 

مدتیه روی این اهنگ قفلی زدم.. اهنگ رو برای اون سریاله که چند پست قبلتر گفتم ادیت کردن.. کیمیای روح..

اهنگ نور و سایه.. 

 

۴۹

شنبه, ۱۹ فروردين ۱۴۰۲، ۰۸:۰۳ ب.ظ

در مورد این پست الیشاع (روی لینک میتونین کلیک کنین) روی داشته هات تمرکز کن.. کامنت نگذاشتم اینجا خواستم در موردش بنویسم.. و از اونجایی که ممکنه طولانی بشه و بهتره بگم تمایل خودم اینه که بره ادامه مطلب،  پس میبرمش به ادامه مطلب: 

۴۸

شنبه, ۱۹ فروردين ۱۴۰۲، ۰۷:۴۷ ب.ظ

مدتی بود یه سریال نگاه میکردم که تعریفشو از پدرم زیاد شنیدم.. دو تا فصل داره و من هر دو فصلشو نگاه کردم.. منتظر بودم تمام بشه در موردش بنویسم.. دیشب تمامش کردم.. 

سریال کره ای کیمیای روح..

فصل ۱ طنز بیشتری داشت و من از قسمت ۱۵ تا ۲۰ ش اونو بیشتر دوست داشتم و قسمت اخرم کاملا شوکه کننده بود ... 

اما فصل ۲ شروع قوی ای داشت و من فصل ۲ رو با اینکه ۱۰ قسمت بود بیشتر پسندیدم ..

در کل هر دو فصل این سریالو، داستانشو و اهنگهاشو حتی، دوست داشتم.. بقدری که میکسا و کلیپ ها و تیزرهاشو نگاه کردم 😅😁

لینک از تیزر فصل ۱ و ۲ ش در ادامه مطلب میزارم.. 

۴۷

دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۲، ۱۱:۵۵ ب.ظ

صداقت زیاد به دیگران صدمه می زند. 

بادام 

 

۴۶

يكشنبه, ۱۳ فروردين ۱۴۰۲، ۱۰:۲۷ ب.ظ

امشب یکار عجیب انجام دادم با اینکه تنهایی توی شب تا حالا هیچ جا نرفتم امشب اینکارو انجام دادم..

دلم گرفته بود دیگه طاقت نیاوردم ساعت ۷ و ۵۵ دقیقه شب بود زدم بیرون، فک میکردم مغازه ها باز هستن... تنهایی رفتم بیرون.. خیابون تاریک و خلوت بود.. رفتم توی خیابون اصلی که لامپا روشن بود و ماشین میرفت و میومد... یه مسیر طولانی رو پیاده رفتم و دیدم دیگه ممکنه دیر بشه برگشتم و توی مسیر به خواهرام زنگ زدم چون میدونستم میان بیرون.. پرسیدم کجایین و خودمو بهشون رسوندمو با هم رفتیم جاتون خالی بستنی خوردیم و یکم راه رفتیم و برگشتیم خونه... 

 

× اینجوری حالمو خوب کردم.. با اینکه وقتی اومدم سرکوچه و دیدم خیابون خلوته و ترسیدم ولی با خودم گفتم که چی! میخوای یاد بگیری یا نه! اگر یه روزی تنها باشی میخوای بترسی.. شاید شبی ، نیمه شبی لازم بشه تنهایی بری بیمارستان بری داروخانه یا هر جای دیگه ای لازم بشه بری میخوای بترسی؟! 

من از تاریکی شب به هیچ عنوان نمیترسم ولی از سگ توی تاریکی و از آدمای توی شب میترسم که امشب دیدم ترسناک نیستن.. 

۴۵

جمعه, ۱۱ فروردين ۱۴۰۲، ۰۱:۴۰ ب.ظ

‏تراپیسته می گفت: "آدما اونقدر که تو فکر می کنی‌ شکننده نیستن و‌ظرفیتشون به مو بند نیست، نیازی نیست همیشه چتر نجات و منجی باشی. تمرکزتو بذار رو خودت و حال خودت، هیچ کس بدون تو نمرده و‌ هیچ کس بدون تو‌ نمی میره، بذار هرکس درد، تجربه بد، شکست، اون ناکامی مخصوص زندگی خودشو، خودش تجربه کنه و بزرگ شه."
کاش اینارو یادمون بمونه.

.........

۴۴

جمعه, ۱۱ فروردين ۱۴۰۲، ۱۲:۰۳ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۱ فروردين ۰۲ ، ۰۰:۰۳