۴۶
امشب یکار عجیب انجام دادم با اینکه تنهایی توی شب تا حالا هیچ جا نرفتم امشب اینکارو انجام دادم..
دلم گرفته بود دیگه طاقت نیاوردم ساعت ۷ و ۵۵ دقیقه شب بود زدم بیرون، فک میکردم مغازه ها باز هستن... تنهایی رفتم بیرون.. خیابون تاریک و خلوت بود.. رفتم توی خیابون اصلی که لامپا روشن بود و ماشین میرفت و میومد... یه مسیر طولانی رو پیاده رفتم و دیدم دیگه ممکنه دیر بشه برگشتم و توی مسیر به خواهرام زنگ زدم چون میدونستم میان بیرون.. پرسیدم کجایین و خودمو بهشون رسوندمو با هم رفتیم جاتون خالی بستنی خوردیم و یکم راه رفتیم و برگشتیم خونه...
× اینجوری حالمو خوب کردم.. با اینکه وقتی اومدم سرکوچه و دیدم خیابون خلوته و ترسیدم ولی با خودم گفتم که چی! میخوای یاد بگیری یا نه! اگر یه روزی تنها باشی میخوای بترسی.. شاید شبی ، نیمه شبی لازم بشه تنهایی بری بیمارستان بری داروخانه یا هر جای دیگه ای لازم بشه بری میخوای بترسی؟!
من از تاریکی شب به هیچ عنوان نمیترسم ولی از سگ توی تاریکی و از آدمای توی شب میترسم که امشب دیدم ترسناک نیستن..
- ۰۲/۰۱/۱۳
درود
با خوندن پستت ترانه شهرام شب پره تو ذهنم تداعی شد. " ای قشنگ تر از پریا تنها تو کوچه نریا..." زمانای قدیم خواننده های جلفی مثل اندی یا شهرام ازین ترانه ها میخوندن...
در کل توصیه الیشاع رو جدی بگیر.