۴۹
این نوشته رو که خوندم یاد چند سال قبل افتادم.. یاد زمانی که همیشه فکرم روی داشته هام بود و بابتشون همیشه شاکر بودم و همیشه هم خوشحال بودم و پر از انگیزه و اشتیاق برای بیشتر براورده شدن خواسته هام و بیشتر بدست اوردن..
اما با خوندن این نوشته دیدم خیلی از اون چیزایی که داشتمشون و بابتشون خوشحال بودم رو از دست دادم... الان تمرکزم روی نداشته هامه.. چون داشته هام بودن که الان ندارم دیگه..
نمی دونم دلیلش چیه ولی این اتفاق باعث شد فکر کنم الان داشته هایی که ندارمشون برام شبیه حسرتن.. نمیدونم چرا از دست دادمشون..
ارتباطات زیادی که با اساتید و دانشگاه داشتم.. ارتباطات کاری ای که داشتم...
سلامتیم... سلامتی پدر و مادرم..
خواهرزاده هام و اتفاقایی که برای هر کدوم افتاده..
تصادفی که همه چیو ازم یکی یکی گرفت.. همه ی خوشی هامو..
حتی خودمو فراموش کرده بودم..
همه ی اینا رو قبلا در موردشون نوشتم..
نوشته ت باعث شد بفهمم از یه جایی به بعد دیگه روی داشته هام تمرکز نداشتم چون از دست دادمشون..
اما الان میخوام داشته هامو بشمرم و دوباره شروع کنم..
الان دوستایی دارم که جزو داشته هامن و واقعا برام عزیز و با اهمیتن و همیشه براشون دعا میکنم سلامت باشن .. موفق باشن.. زندگی خوبی داشته باشن.. مشکلاتشون حل بشه و به مراد دلشون برسن.. اگه دلشون پیش کسی ه بهش برسن مشکلات سر راهشون برداشته بشه..
و خیلی داشته های دیگه که اینجا جای نوشتنشون نیست...
نوشته ت بازم بهم کمک کرد🌱⚘
- ۰۲/۰۱/۱۹
من بعد از اون اتفاق و از دست دادن یهویی؛ اتفاقا خیلی بیشتر قدر میدونم. یه جورایی همین که کنار هم شاد و سالم باشیم برام کافیه :))