۸۱
- ۲۹ تیر ۰۲ ، ۱۴:۱۱
دارم برای یه سفر برنامه ریزی میکنم.. احتمالا اخر هفته میرم.. یکم وسیله نیاز دارم باید بخرم و تا حد ممکن با حداقل وسیله عازم بشم..
برگشتم نامعلومه.. تصمیم گرفتم همین بسته نتی که دارم تموم شد دیگه تمدید نکنم و شاید برای مدتی نیام اینجا هم...
خلاصه اینکه به یاد همه دوستان هستم و حرم که رفتم دعاگو هستم...
تا روزی که باشم اینجا مینویسم...
نوشتن شبیه آب رو آتیشه...
قلم دست گرفتن کمی سخته ولی لمس صفحه گوشی و یا با دستیار گوگل گوشی که مینویسم راحته...
گاهی پای لپ تاپ هم سعی میکنم بشینم و بنویسم ...
دوباره برمیگردم 😊
میدونم از پسش برمیام... من میتونم موفق بشم...
سلام
کامنتهای روی این پست کاملا آزاده و بدون تایید من نشون داده میشه.. باقی پستها کامنتها نیاز به تایید دارن..
امروز یاد فیلم دوداس افتادم یه عاشقانه زیباست..
مردا اینجوری عاشق میشن... جوون میدن... (البته توی فیلما ولی نه در واقعیت) واقعیت یه چیز دیگه س..
بازی شاهرخ خانو دوست دارم خیلی قشنگه .. قبلنم گفتم ولی دقیقا بخاطر این طرز بازی کردنش دوستش دارم...
فیلم آشوک یا اسوکا هم هست
هر دوی اینا ژانرشون عاشقانه تاریخی هست و واقعا من دوست داشتمشون.. چند هفته قبل گاهی خوشی گاهی غم رو مجددا نگاه کردم .. اونم واقعا دوست دارمش...
این فیلما رو دلم میخواد تا ابد داشته باشمشون... توی تنهاییم توی دل گرفتگیم بهانه ای بشن برای اشک ریختن...
دیگه دلم نمیخواد هیشکی درک م کنه... خودم کافیم برای خودم...
دلم یه اکیپ پایه (البته خانم) میخواد که همه راننده باشیم و بزنیم به دل جاده...
بی غم و غصه از نداریها و سختی ها..
توی چادر بخوابیم و چند لقمه نون بگیریم و بخوریم و بریم گردش و تفریح..
همینقد تباه....
واقعیت: ماشینش نیست، پولش نیست ، وقت بیکاری نیست، هوا به شدت گرمه، چادرش نیست، کجا میخوای بری ادمای همراه م نداری😐
---------------
کتاب هبوط رو شروع کردم به خوندن به دلم ننشست و جذبم نکرد کتاب جذابی نیومد برام... فعلا بستمش گذاشتمش کنار شاید یوقت دیگه بخونمش.. در عوض یه کتاب دیگه شروع کردم به خوندن.. به اسم زبان بدن.. فعلا تا اینجا خوب و ساده و روان بود.. حالا تا ببینم چجوری میشه در ادامه...
اتفاقی یه فیلمی دیدم به اسم به موقع.. داستانش کنجکاوم کرد دانلودش کردم و دیشب بلاخره نگاهش کردم و فیلم جالبی بود.. چقدر وحشتناکه اگر یه روز به جای استفاده از پول همه چیو با جوونمون قرار باشه پرداخت کنیم و تا ۲۵ سالگی بیشتر عمر نکنیم.. این ترسناک بود.. یجورایی در مورد طبقات اجتماعی متفاوتم بود در مورد اینکه پولدارا برای اینکه پولدار تر بشن (اینجا براساس این فیلم یعنی عمری جاودانه داشتن) مردم بیشتری باید جونشون رو از دست میدادن.. چون هزینه هاشونو با جونشون و عمری که براساس ثانیه و دقیقه و ساعت و قرن و سده و دهه داشتن باید پرداخت میکردن... مثلا پول بلیط اتوبوس میشد دو ساعت از عمرشون.. یعنی دو ساعت از عمرشون گرفته میشد و به مرگ نزدیکتر میشدن..
بد نبود..