بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

اینجا یه گوشه ای از ذهنم رو مینویسم..
آدرس کانال تلگرامم رو برمیدارم..
به اندازه کافی اینجا خواننده خاموش داره، نمیخوام این روند داخل کانالمم باشه..
اعضای اونجا دوستانی هستن که اینجا هم فعال بودن و هستن و اکثر اوقات کنارم بودن و من ازشون ممنونم.. توی دنیای واقعی چنین دوستانی ندارم متاسفانه.. از طرفی کانالم، مثل خیلی از کانالها برنامه ریزی شده و با هدف جذب مخاطب زده نشده.. یه فضایی برای منه.. کمی خصوصی تر شاید.‌..

ممنونم که کنارمین...

آخرین مطالب

۱۰۶

پنجشنبه, ۱۶ آذر ۱۴۰۲، ۰۸:۴۷ ب.ظ

امروز صبح قرصمو نخوردم ببینم چه تاثیری برای بقیه روز روم میزاره.. 

هیچی دیگه کل روز بی حوصله بودم و انرژی کم اوردم و زود خسته شدم سر کار.. اینم فهمیدم یکم امروز بداخلاقم..یعنی بودم..

سرکارم همون اول وقت یکی زنگ زد هر چی براش توضیح میدادم خانم بهت زنگ زدن خودت جواب ندادی دیگه لیست آموزش پر شده دوره بعد.. قبول نمیکرد و قشنگ با عرض معذرت بهم رید از پشت تلفن:| 

هر چیم میگم خانم اگر کسی انصراف بده بهتون زنگ میزنم گوشش شنوا نبود دیگه بهش گفتم بیا با مدیر حرف بزن منکه هر چی میگم قبول نمیکنی گوشی رو قطع کرد روم:| 

یعنی اون لحظه بخاطر این خانم حس خوبی نداشتم انگار بی حوصله بودم ولی به مرور بهتر شدم و بعدش رفتم با دوستم بازار..

قبل از رفتن به سرکار به بابا گفتم امشب دلم میخواد برم خونه دوستم دیدنش و پیشش بمونم تا ۹ یا ده بعد با تاکسی بیام ولی اون پیام داد بیا بریم بازار .. منم چون دستکش چرم نیاز داشتم گفتم باشه بریم.. 

از دیدنش و باهاش وقت گذروندن خیلی حس خوبی گرفتم.. دلم براش تنگ شده بود دیگه نرفتم خونه شون با اینکه بهم گفت بیا بریم..

اون لحظه م حال و حوصله رو نداشتم برم ولی همین الان دلم میخواد برم پیشش...

شایدم صبح رفتم...

یجور خاصیم.. 

یوقتایی گریه خوبه اما نیاز به گریه ندارم..

فک میکنم شاید گریه کردن حالم رو خوب کنه ولی نیازی به گریه ندارم.. 

هی زندگی..

هر چی خواستم با ادب باشم میبینم نمیشه.. 

ضرب المثل نور دیدی ملک دیدی رو دوست دارم😁🤣فقطم خودم میدونم چرا...

 

پ.ن: مدتیه هوس حلواخرما کردم.. ولی خرما ربی خوب پیدا نمیشه بعدم من خرمای خوب رو نمیشناسم که بخرم.. تنها کسی که توی خونه این مدل حلوا رو دوست داره منم.. 

چند شب و روزه که بستنی خیلی میخورم:/ نمیدونم چه مرگم شده مثلا ۴ تا بستنی میخورم بعدم مثل چی تیک تیک میلرزم .. هنوزم اگر بستنی بود میخوردم:| 

اخه اینجا هوا اونقدی سرد نشده بود که بخوایم بخاری روشن کنیم تازه امروز ما شوفاژا رو اونم بخاطر نی نی مون روشن کردیم... :) 

 

نکته نوشت: امشب فهمیدم توی زمانهایی که غریبه ها توی محل کارم عصبانی میشن و توهین میکنن یا هر حرف دیگه ای رو میزنن سکوت میکنم و استرس نمیگیرم یا مقابله به مثل نمیکنم و میتونم خودم رو کنترل کنم.. امیدوارم این قضیه فقط برای غریبه ها نباشه و با عزیزهامم بتونم توی شرایط جر و بحث همینطوری آروم حرف بزنم و صدام نلرزه و کنترل خشم داشته باشم... 

این حرفی که مینویسم نمیدونم یعنی چی.. یعنی خودمحور بودنه یا خوددوستی یا خودبزرگ بینی.. شایدم اسم دیگه ای داره..

با مثال مینویسم: 

مثلا یه زوج رو در نظر بگیرین.. معمولا متاهلین اولویت اولشون همدیگه ن بعد بچه هاشون.. قسمت بچه ها رو حذف میکنم چون باهاشون کاری ندارم..اولویت اول یه خانم همسرشه و اولویت اول یه اقا هم خانمش (همون همسرش) .. بعد حالا فرض کنین اقا بره سفر بعد همسرش رو قبل از سفر ببره خونه خانواده خانمش بزاره که خونه تنها نباشه و بعد ماشینشو ببره بده به پدرش که اگر همسرش کاری داشت توی این چند روزی که نیست تماس گرفت کاراشو انجام بده حالا روزی که اقا برمیگرده اول دیدن همسرش نمیره میره خونه پدرش که ماشینو برداره و بعد بره دنبال خانمش و برن خونه.. 

اینجا برام مهمه اون حرفی که اول نوشتم گفتم در مورد خودم نمیفهمم چرا این مدلی فکر میکنم رو میخوام نظرتون رو بدونم فکر من خودخواهانه و اشتباهه یا این مقتضای سنمه.. 

اینجا خانم از همسرش سر این قضیه که چرا اول دیدن ما نیومدی و اول رفتی خونه پدرت و دنبال ماشین ناراحت میشه و قهر میکنه.. بنظرتون این واکنش درسته؟ 

من هر چی روی این قضیه فکر میکنم و خودمو جای اون خانم میزارم.. میگم اگر من ازدواج کرده بودم سر یه همچین موضوعی وقتی اطلاع دارم همسرم رسیده سالم و سلامته ناراحت نمیشدم حالا رفته اول خونه پدرش، اصن رفته دیدن اونا دنبال ماشینم نرفته باشه.. چرا باید ناراحت بشم؟ 

این ماجرا رو توی خونه مطرح کردم همه گفتن اون خانم حق داره ناراحت بشه چون الان همسرشه و اولویت اول زندگیش اونه.. من درکش نمیکنم..

این وسط یا شخصیت یا فکر من مشکل داره یا داره نشون از این میده که من برای خودم ارزش و اهمیتی قایل نیستم.. کسی میتونه در این مورد اگر چیزی میدونه بهم بگه؟ 

البته که قصد دارم با تراپیست هم بعده اتمام دوره خودشناسیم در مورد این موارد حرف بزنم.. یوقتایی واقعا نمیفهمم.. واقعا فکر من بدون استراتژیه.. 

نظرات (۱۰)

سلام دوست من

بابت رفتار نامناسب اون خانم متاسفم واقعا. به نظرم برای کسی که نمی‌فهمه، نیاز نیست توضیح بیشتری بدی یا منطقی استدلال کنی. به جاش ازش سوال بپرس و ببین چی میخواد. کمی باهاش همدردی کن و در نهایت بگو باشه همه تلاشم رو می کنم. وارد بحث نشو با افراد چون بعضی‌ها متاسفانه ارزشش رو ندارند. 🙂

 

درباره اون مثال، به نظرم در یک موقعیت فرضی، اون خانم حق داره ناراحت باشه. دلیلش اینه که همین که همسر به تنهایی رفته مسافرت، خودش باعث ناراحتیه. مگه اینکه ماموریت کاری باشه. طبیعتا اون خانم از تنها گذاشته شدن در خانه پدریش ناراحته. و حالا هم که همسرش برگشته و اول به دیدارش نرفته، احساس میکنه اولویت اول شوهرش نیست.

 

این در حالیه که شوهر می تونست به خانم اطلاع بده که داره میاد. اول به خانم سر بزنه یا با هدیه ای این دوره تنها گذاشته شدن رو از دلش دربیاره، بعد باهم می رفتن خونه پدرش تا هم به اونها سر بزنن و هم ماشین رو بردارن.

 

این می تونه راه بهتری باشه به نظرم. 🙂

 

برم پُست بعدی‌ات رو بخونم. 🌱

پاسخ:
سلام
حرفات رو بخاطر میسپرم، فک میکنم درست میگی.. وقتی یبار براش توضیح دادم ولی گوش نداد بهتر بود به همین صورتی که تو گفتی باهاش برخورد میکردم و توضیحاتمو تکرار نمیکردم چون اون گوش نمیداد.‌. اما بعدا که با همکارم حرف زدم و ماجرا رو براش تعریف کردم فهمیدم همکارمم برای خود اون خانم زنگ زده جواب که نداده به شوهرش زنگ زده، شوهرش جواب درستی نداده و گوشیو قطع کرده روی همکارم.. 

چقدر حرفات در مورد این مثال منطقی تر بود الان درک میکنم چرا اون خانم ناراحت شده.. اصلا از این زاویه به قضیه نگاه نکرده بودم و با توجه به حرفت در واقع من اصلا خودمو جای اون خانم به درستی فرض نکردم و واقعا حق با خانم بوده که ناراحت بشه.. 
نظرت واقعا عالی بود ممنونم.. 

ممنونم که اومدی دوست من🌻

در مورد این که خواهرتون گفتن " ... قتی آدم ازدواج میکنه و متاهل میشه خیلی چیزها تغییر میکنه ... "

 

خب این چیزی هست که مدتی هست که بهش رسیدم ، بعد از ازدواج ، نقش ها تغییر پیدا میکنه و نقش های جدید ایجاد میشه. هر نقشی ، خوبی ها و بدی ها خودشو داره . و همونطور که گفتن ، اولویت ها بعد از ازدواج فرق خواهد کرد.

 

من نمیدونم چی ولی خب انتظاری هست که خانمه از همسرش خواهد داشت ، هر چند که بازم اولویت ها عوض بشه ، و احتمالا خانواده پدری یا مادری در اولویت دوم باشه بازم ... خب فقط تا همینجاشو من رسیدم بهش. دیگه احتمالا همون ، مجرد باشیم خیلی درک نکنیم:دی

پاسخ:
دقیقا حرفهاتون درسته:) 
ادم تا در اون موقعیت قرار نگیره چیزی بیشتر از اینکه این نقشها چجوری تغییر میکنه رو نمیتونه بفهمه.. 
اینم الان به ذهنم رسید.. شاید اون انتظاری که خانم از همسرش داره در واقع همون توجه و محبت آقا به خانم رو برای خانم نشون میده.. 
اوهوم، فعلا تا همینجاشو میدونیم.. 
اره احتمالا چون مجردیم خیلی درک نمیکنیم😄

سلام ، صبحتون بخیر

در مورد سوالی که درباره ترکیب خرما و تخم مرغ پرسیدین ، راستشو بخواین من اصلا نمیدونم خاگینه چی بود ، سرچ کردم ، اصلا اون ترکیباتش ی چیز دیگست.

 

اینی که من گفتم ، فقط سرخ کردن خرما و زدن تخم مرغ بهش هست که خیلی هم خوشمزه میشه. شبیه همون ترکیب املتی هست که از ترکیب رب گوجه و تخم مرغ درست میشه.

 

البته اینم بگم من ترکیب سبزی سرخ کرده با تخم رغ رو هم دوست دارم که اونم غذای خوشمزه ای هست.

 

 

پاسخ:
سلام روزتون بخیر 
شاید دارم اشتباه میکنم ولی من یادمه به ترکیب تخم مرغ و خرما میگفتن خاگینه.. 🤔
بزارین از مادرم میپرسم... با مادرم حرف زدم میگه خاگینه تخم مرغ رو خوب هم میزنیم و بعد کره یا روغن بهش اضافه میکنن بعضیها هم اسفناج بهش میزنن .. من هیچ کدوم اینا رو نخوردم تا حالا.. 
واسه همین اشتباه کردم.. 
تاحالا خرما با تخم مرغ نخوردم اما مامانمم مثل شما میگه خیلی خوشمزه س.. مگر یبار امتحان کنم ببینم چجوریه ولی در کل غذاهای شیرین رو دوست ندارم.. 
ترکیب سبزی با تخم مرغ؟ همون کوکو سبزیه یا غذای دیگه ایه؟ اگر کوکو سبزی هست که مخلوط همون سبزی با تخم مرغه که ما درست میکنیم و گاهی گردو یا زرشک توش میریزیم اره خوشمزه س و جزو غذاهایی هست که توی بچگی نمیخوردم ولی یبار امتحان کردم و الان میخورمش خوشمزه س.. 

در مورد گواهینامه و ازمونش که اصلا نگم ، اره همون 4 بار در سال میشه ، خیلی بده.

 

++اون بستنیه هیچوقت یادم نمیره :دی

پاسخ:
۴ بار در سال واقعا خیلی بده، دلیلش چیه خب؟ 
مثلا ما میگیم دلیلش حروف اسمیه این هفته نوبتتون نیست هفته بعد بیاین، خیلی بده واقعا.. امیدوارم به زودی مادرتون قبول بشن و شیرینی قبولیشون رو بگیرین🙏🏽😊

++ چه خوبه یه همچین خاطرات قشنگی همیشه یاد آدم بمونه😄 مشخصه خاطره قشنگیه😊 از این خاطرات قشنگ با خواهرتون بیشتر بسازین چون در آینده چه شما، چه خواهرتون ازدواج کنین شرایط هر کدوم فرق میکنه و ممکنه کمتر بتونین با همدیگه و به تنهایی وقت بگذرونید چون اون موقع اولویت اول زندگی هر کدوم فرق میکنه.. 

راستشو بخواین ، من اصلا متوجه اون صحبت هایی که در مورد خرما کردین نشدم ، اصن نمیدونم کدوما رو میگین 

 

یه مدل خرما میشناسم که اینا رو ریختن توی کارتن و به هم فشرده شدن و خیلی چسبناکه ، البته اسمشو نمیدونم. و منم  خیلی طرفدارش نیستم با این حال برای اینکه سرخش کنی و تخم مرغ بزنی بخوری ، خوبه . تازه اونم باید با کلی سختی از همدیگه جداشون کنی.

 

پاسخ:
حق دارین خب، من بچه استانی هستم که حداقل سه چهار رقم خرما دیدم و خوردم و میشناسم.. 

مضافتی ها همون مجلسی ها هستن یا بهتره بگم از اون نمونه هایین که ماه رمضون موقع افطار معمولا میخریم.. 
ربی ها هموناییه که شما میشناسین که بهترین نوع خرما واسه پخت و پزه.. 
خرما با تخم مرغ؟ همون خاگینه س؟ من تا حالا نخوردم چه مزه ایه؟ 
فک نمیکنم از مزه ش خوشم بیاد چون غذاهای شیرین رو دوست ندارم البته اگر غذاست.. 
وای ولی باهاشون ما حلوا خرما و لندو درست میکنیم اینقده خوشمزه س.. اصن لندو همون خرما و کنجد و پسته و گردو و بادوم و از اینجور چیزاست شبیه همون بمب انرژی یا معجونیه که با شیره خرما درست میکنن.. ولی ما کنجدو با خرما یکم تفت میدیم و درستشون میکنیم یا فقط خرما رو تفت میدیم و مخلفاتی که گفتمو اضافه میکنیم.. 
وای خدا حرف از این خوشمزه ها زدم دلم خواست.. باید هر چه زودتر خرما پیدا کنم بخریم😁
جاتونم سبز

سلام

حالا که پدرتون هم این نظر رو دارن ، کاش از خواهراتون می پرسیدین و بیشتر ازشون راهنمایی میخواستین ، گمونم این وسط یه نکته ای هست که در نگاه اول به چشم نمی یاد ، در واقع میخوام بدونم که انتظار اونها مثلا چیه و پدرتون در این مورد چه نظری داره ؟ و پسری که نقش داماد رو داره در اینجا چه رفتاری رو باید داشته باشه.

 

 

 

 

پاسخ:
سلام
باهاشون حرف زدم.. امروز فقط یکی از ابجیام دردسترسم بود و میشد باهاش حرف زد نظرشو مینویسم.. 
میگه وقتی آدم ازدواج میکنه و متاهل میشه خیلی چیزها تغییر میکنه اولویت های دو نفر وقتی ازدواج میکنن تغییر میکنه اولویت اول خانم شوهرشه و اولویت اول آقا خانومش.. اولویت بعدی بچه هاشونن .. خانواده برای هر دو طرف جایگاهشون تغییر پیدا میکنه و میاد پایینتر.. چون آدم مستقل میشه استقلال پیدا میکنه.. وابستگی و دلبستگی ای که به همسرش داره خیلی بیشتر از وابستگی و دلبستگیه که به خانواده ش و حتی خواهر و برادر و حتی بچه خودشه.. میگه معلومه که منم از همسرم انتظار دارم در یه همچین موقعیتی اولویتش من باشم و بیاد دیدنم حالا بحث دلتنگی و اینا رو هم اگر در نظر نگیرم و کنار بزارم اولویت بودن همسرت خیلی مهمه.. چون نقش تو رو و جایگاهت رو توی زندگی اون اقا نشون میده.. به من میگه تو الان اینجوری فکر میکنی ولی وقتی ازدواج کنی توی موقعیتش قرار بگیری قطعا اون لحظه درک میکنی چی میگم.. 
به حرفاش که فک میکنم، فک میکنم درست میگه.. 
پدرم گفت اون اقا اشتباه کرده حق با همسرشه باید میرفته اول دیدن زنش، حالا اگر نمیخواسته بره خونه پدر و مادر خانمش ایرادی نداشته با تاکسی میرفته دم در و یه ده دیقه ای خانمش رو میدیده و یه سر میزده و بعد میومده ماشین رو ببره که بره دنبال خانمش.. 
همه این حرفا بدون در نظر گرفتن زمان در طول شبانه روز هست.. 
خب اون پسر بعد از اتقاق افتادن این قضیه و ناراحت شدن همسرش حتما باید راهی برای حرف زدن و از دل دراوردن خانمش پیدا کنه.. 

یه سوال ، ببین من مادرم سر ازمون شهری رد شد ، بعد رفت نوبت بگیره ، بهش 3 ماه دیگه برای ازمون نوبت دادن ، شهر شما هم همینطوره؟ قبلا اینطوری نبود ، خیلی بد شده

پاسخ:
سلام
سه ماهه دیگه!؟ چه خبره مگه چقدر شلوغه؟ احتمالا تعداد اموزشگاه ها زیادن روز آزمون مجدد میفته ۳ ماه دیگه..
نه شهر ما اینطوری نیست.. از شنبه تا ۴ شنبه هر روز یه اموزشگاه امتحان داره ما هر هفته شنبه ها ازمونمونه هم ایین نامه هم تو شهری.. ولی یه تفاوتی با اموزشگاه های دیگه ما داریم اموزشگاه هایی که ثبت نامیشون کمه هر هفته میتونه کاراموز برای امتحان بره اما ما نه.. یک هفته در میونن و بر اساس حروف اسمی.. یعنی حروف اول این هفته باشن هفته بعد حروف دومن.. 
اونجوری که شما میگین که خیلی بده که.. در سال ۴ بار بیشتر نمیشه امتحان داد که.. الان میفهمم چرا بعضی ها از شهرستانایی مثل مشهد و تهران انتقالی میگیرن میان شهر ما.. میان اینجا و هر هفته هم برای امتحان میرن.. البته اموزشگاه ما هر کی بیاد نوبتشم نباشه میزاریمش.. سخت نمیگیریم .. 

من یادم نمیره یه بار با خواهرم ، یعنی اون منو برد ، هوا سرد بود و برف شلاپ میزد رفتیم بستنی خوریم ، فاز خوردن یه چیز سرد توی هوای سرد مثل فاز خوردن یه چایی داغ توی هوای گرمه!

 

 

پاسخ:
مشخصه حس خوبی داشته که یادتون مونده😄
بازم اینکارو امتحان کنین.. البته من خودم این دفعه اولیه توی تمام این سالها که توی هوای سرد بستنی میخورم و بنظرم خیلی هم میچسبه و عالیه😅 

خرمای ربی دیگه چیه؟

خرماپزون شنیده بودم ولی خرمای ربی نه!

 

پاسخ:
یه رقم خرماست خیلی خوشمزه س.. از اون مضافتی ها اینا خوشمزه ترن..
یا حداقل من خیلی دوستشون دارم شبیه سنگ شکنا هستن اما اینا نرمن نه سفت.. 
خرمای رَبّی از اون مدل خرماهاست که توی بانکه میکنن و زیر خاک نگهشون میدارن.. اصن خیلی عالین یبار امتحانشون کنین.. البته اینام دونه دونه شبیه مضافتی ها هستن اما وقتی توی بانکه میکنن بهم فشرده میشن و میچسبن و له میشن دیگه.. ولی خیلی خوشمزه ن😊

سلام ، صبحتون بخیر

-------------------------

اول بذار در مورد قسمت دوم این متن صحبت کنم بعد قسمت اول

 

+ببین من همون اقاهه مثلا که گفتی و مثال زدی ، وقتی ازدواج میکنم درسته که باب اشنایی با یه خانواده دیگه باز میشه ولی خب من فقط با یک نفر از اون خانواده اشنا شدم و ازدواج کردم و شناخت من فقط همون همسرمه و نه بقیه خواهر و برادرهاش و نهایت کسی که بهش نزدیک خواهم بود مثلا پدر و مادر همسرم خواهد بود و به بقیه و اون خواهر و برادرهاش نزدیک نیستم

 

حالا اگه من میرم ماموریت و چند روزی نیستم ، و اگه ماشین خونه پدر من باشه ، این طبیعی هست که اول میرم خونه پدرم ماشینو برمیدارم برم دنبال همسرم چون اینجا راحت تر هستم ، بحث سر اهمین ندادن به همسر نیست اصلا ، موضوع اینه که خب اینجا خانواده ای هست که یه عمر باهاشون بزرگ شدم و با پدر و مادر و خواهر و برادرم راحت تر هستم تا نسبت به خواهر و برادر همسرم ، مثلا من ساعت 3 شب برم خونه پدر همسرم بگم سلام من اومدم؟ یه جورایی ادم معذبه ولی توی خونه خودش نه ، صاف میره خونه اش و توی اتاق سابقش احیانا یه چرت میزنه تا صبح بشه و بره و به کارهاش برسه.

 

 

پاسخ:
سلام روزتون بخیر 
خب اینم دیدگاهیه.. ولی خواهرام که متاهل بودن گفتن اون خانم حق داره ناراحت بشه شما مجردین درک نمیکنین.. اگر ازدواج کنین میفهمین ... ولی بنظر منم این اونقدر چیز ناراحت کننده ای نیست که طرف بخواد بخاطرش ناراحت بشه و قهر کنه.. حتی نظر بابامم همین بود که شما یه خانم متاهل رو درک نمیکنین:/ 
پس شما هم در کل با من موافقید که این قضیه اتفاق مهمی نیست که بخاطرش ادم ناراحت بشه؟ 
اوکی 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">