بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

اینجا یه گوشه ای از ذهنم رو مینویسم..
آدرس کانال تلگرامم رو برمیدارم..
به اندازه کافی اینجا خواننده خاموش داره، نمیخوام این روند داخل کانالمم باشه..
اعضای اونجا دوستانی هستن که اینجا هم فعال بودن و هستن و اکثر اوقات کنارم بودن و من ازشون ممنونم.. توی دنیای واقعی چنین دوستانی ندارم متاسفانه.. از طرفی کانالم، مثل خیلی از کانالها برنامه ریزی شده و با هدف جذب مخاطب زده نشده.. یه فضایی برای منه.. کمی خصوصی تر شاید.‌..

ممنونم که کنارمین...

آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۲/۱۹
    238
  • ۰۳/۱۲/۱۴
    235
  • ۰۳/۱۱/۱۱
    231
  • ۰۳/۱۱/۰۸
    230

8

چهارشنبه, ۱۲ بهمن ۱۴۰۱، ۰۱:۱۷ ب.ظ

سلام 

انیمیشن پسرک، موش کور، روباه و اسب نمیدونم دقیقا چند دقیقه س... اما یه تیکه 17 دقیقه ای ازش توی نماشا دیدم قشنگ بود... کل دیالوگ هاش برام جذاب بود...

کتابش رو بتونم پیدا کنم میخرمش...

 

7

چهارشنبه, ۱۲ بهمن ۱۴۰۱، ۱۲:۵۸ ب.ظ

کلی نوشتم همه چی پرید:/

اه..

اینم از اینترنت افتضلاح کشور عزیزمون... دیشب سروش رو روی گوشیم نصب کردم هیچی بالا نمیاورد با فیل تر شکن واردش شدم و یعنی یه برنامه مزخرف... حتی دلیت اکانتم نداشت منم پاکش کردم... 

اعصابم بهم ریخته...

اینا به کنار چند تا پست قبلتر به شوخی یه چیزایی در مورد عصبانیت نوشته بودم ولی حقیقتا از ادمای بد دهن و افرادی که حرف زشت میگن بدم میاد... 

امروز از 6 صبحه بیدارم به هیچ کاری نرسیدم فقط یه نونوایی تونستم برم و کارای خونه رو انجام بدم..

 

اول صبحمم اون اقای دکتر مدعی زنگ زد و حیف که شمارشو باک کرده بودم و بخاطر اینکه گوشیمو چند ماه قبل فرمت زده بودم از بلاکی دراومده بود..

با اون همه تهمت و حرفی که زده بود و اذیتی که منو کرده بود فک کرده شماره ش از ذهنم پاک میشه و جوابشو میدم ... هفته قبل شمارمو داده بود به یکی از همکارای ازمایشگاه بغلی... بهم زنگ زده خانم مهندس کجایی ایرانشهری؟ نمونه خاک دارم 4 یا 5 ماه بیا برام کار کن... با خودش چی فکرکرده...

فک کرده به اون خراب شده با اون ذهن مسموم اون ادم برمیگردم... 

به اون اقای دکتر محترم که بلافاصله و بدون شک گفتم من اینجا میرم سرکار و در ضمن شهر خودمم... نمیتونم بیام عذر میخوام و یه بومی پیدا کنید..

باز این زنگ زده... منکه جواب ندادم به همکارم زنگ زده.. به بهانه اینکه نمونه خاکا کجاست و شما نمیاین این ورا.. و از هر دومون خبر گرفته...  

برین بگردین یه کارشناس رو پیدا کینن که بلد باشه با دستگاه ها کار کنه... تا قدر ما رو بفهمین... هیچوقت یادم نمیره پای دستگاه داشتم نمونه قرائت میکردم اومد داخل ازمایشگاه خاموش کرد و بهم گفت بلند شو مگر بهت نگفتم پای دستگاه نشینی.. 

کم مونده بود بزنه توی گوشم... 

یواشکی اومدنش توی ازمایشگاه و ترسوندن ما... پشت سر یه خانوم بی سر و صدا بیای وایستی وقتی تنهاست یعنی چی اخه!

کدوم مردی چنین کاری میکنه که این ادم اینکارو میکرد و ما با دیدن کفشاش اینو میدیدیم.. چند باری توی ازمایشگاه تنها بودم چنین اتفاقی افتاد دیگه زمانی که همکارم نبود نمیرفتم سرکار... به بهانه های مختلف که مریضم.. از سرویس جا موندم... یا همزمان با همکارم مرخصی میگرفتم... 

یا کتاب از خودم میبردم توی ازمایشگاه میخوندم واسه امتحان کتاب درسی... روزی که همکارم رفته بود کلیدامونو تحویل بده برگشته گفته خانم مهندس کتاب بوده اینجا میخونده مال ازمایشگاه بوده برده:/

همکارمم دعوا کرده جلوی شوهرشو هر چی توی دلش از دست این بوده بهش گفته و اومده...

سر خیلی موضوعات تهمت بهم زده و خدا خودش شاهده من نه چیزی از اون ازمایشگاه برداشتم بیرون بردم و نه چیزی اونجا بردم گذاشتم حتی وسیله ای از پیشم نشکسته... از تمام مواد شیمیایی وارد شده و وسایلای موجود من لیست و عکس میگرفتم که تهمت نزنه که البته زد که فلان مواد گم شده شمابردین اخه به چه کار من میاد:/

دلم از این میگیره که من 2 سال مرکز شهر خودم رفتم سرکار حتی ایام تعطیلی رسمی ما میرفتیم سرکار هر کی زودتر میرسید کلیدو از نگهبانی میگرفت میرفت ازمایشگاه و تمام سیستم و اسپیلت ها و لامپ و تمام تجهیزات ازمایشگاه دستمون بود و بابت شکستن یه سل کوارتزی اصل که توی ایران دیگه پیدا نمیشه هیچ زمان همکارمون بنده خدا رو چیزی بهش نمیگفت مدیر ازمایشگاه... بنده خدا بس ادم خوبی بود... میگفت فدا سرتون یه همکار مسن داشتیم که میگفت بشکنه بشکنه... هر چه دستشما میایه بشکنه... به شوخی این حرف رو میزد... یکی از همکارامون سابقه شکستن وسیله زیاد داشت به اون میگفت تا میتونی بشکن هر چی دستت میاد بشکن ایرادی نداره...

من لهجه مون رو بلد نیستم این بخشی که نوشتم رو چون شنیدم درست نوشتم... 

 

***اینا چی بود امروز یادم افتاد از اون جهنم... یعنی سر استفاده از اینترنت ازمایشگاه اگر تموم شده بود از ما حساب میکشید که شما استفاده کردین:/

اخه طرح سه ماهه خریده بعد از سه ماه تموم شده ما استفاده کردیم؟!

من با نت شخصیم پای لپتاپم با سامانه کار میکردم بخاطر این حرفای این ادم.. در حالی که وظیفه شون بود نت و شرایط کاری رو برای ما فراهم کنن... کل تجزیه مرکز رو بلد بودم مدیر شهر خودمون همه چیزو بهم یاد داده بود... خدا حفظش کنه بنده خدارو... 

 

چیزای دیگه ای نوشته بودم پریدن دیگه اینا از ذهنم ریخت بیرون دیگه....

ولی خاطرات خوبم یادم افتاد.... یادشون بخیر....

۶

يكشنبه, ۹ بهمن ۱۴۰۱، ۱۰:۳۴ ق.ظ

خیلی دلم میخواد پختن غذا های جدیدو امتحان کنم اما نمیشه.. 

شرایط هم مالی هم صبح ها هر روز بنایی داریم و کارگر هست.. باید صبحانه شون رو درست کنیم.. اونم مامان ناهار هر چی برای خودمون درست میکنه برای اونام میزاره چون سخته دو تا دیگ بار بزاریم جدا... 

 

دو قاشق شیر با یک تخم مرغ و نمک و فلفل و جعفری خرد شده و قارچ و فلفل دلمه ای رو قاطی کنیم و سرخ کنیم خوشمزه میشه.. 

قارچ و فلفل دلمه ای هم نزدین خوشمزه میشه..

۵

يكشنبه, ۹ بهمن ۱۴۰۱، ۰۸:۴۵ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۹ بهمن ۰۱ ، ۰۸:۴۵

۴

شنبه, ۸ بهمن ۱۴۰۱، ۱۱:۳۹ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۸ بهمن ۰۱ ، ۲۳:۳۹

۳

شنبه, ۸ بهمن ۱۴۰۱، ۱۰:۵۳ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۸ بهمن ۰۱ ، ۲۲:۵۳

۲

شنبه, ۸ بهمن ۱۴۰۱، ۰۷:۴۷ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۸ بهمن ۰۱ ، ۱۹:۴۷

۱

جمعه, ۷ بهمن ۱۴۰۱، ۱۰:۵۰ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۷ بهمن ۰۱ ، ۲۲:۵۰