23
- ۳ نظر
- ۲۴ بهمن ۰۱ ، ۲۱:۳۸
چند روز قبل تولد دوستم بود براش کادو گرفته بودم و رفتم دیدنش..
یه دختر کوچولوی 6- 7 ساله داره..
اکثرا برای تولدش، کادو عروسک میگرفتم اما اینبار واسه تولد مامانش کادو گرفته بودم ناخودآگاه گفتم واسه ی دختر گلمم یه چیز کوچولو بخرم و از این جینگل پینگلای دخترونه گرفتم گفتم الان متوجه میشه اینا رو توی دهنش نکنه و میدونه خطرناکه.. کادو کردم و رفتم خونه شون...
همین که کادو رو دید دستم گفت اینا واسه منه ؟
بهش گفتم این واسه مامانه این واسه توعه..
خیلی خوشحال شد.. یکم که گذشت دوستم تعریف کرد مامانم دیشب بهم کادوی تولدمو داد به زبون آورد من چی و خیلی گریه کرد..
برای اولین بار فهمیدم چه کار خوبی کردم واسه ی دخترشم یه چیز کوچولو خریدم.. اینکارم همیشگی نیست اولین بار بود و به قول خواهرم وقتی یکی دختر داره دخترا خیلی با مادرا سر و همسر دارن ... فک میکنم واقعا راسته:)
فک میکنم کارم درست بوده.. و خودم راضی و خوشحالم..
---------------------------------------------------------------------
یه چیزایی برام جالب بود...
من هر وقت میرم خونه شون دخترش میاد توی حیاط دم در با مامانش و میاد استقبالم ... بعده چند بار که دیدم اینکارو میکنه منم بغلش میگیرم.. بعد با هم میریم داخل..
موقع اینکه میخوام خداحافظی کنم قبلا بهانه گیری میکرد و گریه میکرد و دستمو میگرفت میکشید اما اینبار چند دقیقه قبل از اینکه بخوام بلند شم برای خداحافظی بهش گفتم من دیگه کم کم میخوام برم اسباب بازی هاتو جمع بکنیم؟
گفت باشه و همه رو جمع کرد برد سر جاش گذاشت و بعد بدون اینکه اذیت کنه مامانشو یا بهانه گیری کنه من خداحافظی کردم..
باهام تا دم درم اومد با لب خندون...
نمیدونم این تاثیر کادوهه بود یا تاثیر اینکه از قبل بهش گفتم من میخوام برم خونه مون بیا وسایلتو جمع کنیم... فکر میکنم تاثیر کادو نبود چون قبلا هم کادو براش برده بودم توی روز تولدش اما بهانه گیری و گریه کردنه بود:/
نمیدونم به هر حال تجربه ی جالبی بود...
++ بماند به یادگار... برای خودم ..
روز ۵ شنبه یه شال هدیه گرفتم.. مدیرمون رفته بود مشهد.. برای ما هم سوغاتی اورده بود من خیلی خوشحال شدم.. اینقدی خوشحال شدم یادم رفت بگم از همسرشونم تشکر کنن..
+ وقتی از کسی که توقع نداریم، کادو میگیریم خیلی خوشحال کننده س.. امیدوارم تجربه ش کنین..
------------
دو تا فیلم پی و جامپرو این چند روز گذشته نگاهشون کردم..
فیلم پی از این دست فیلمای سیاه و سفیده که ممکنه هر کسی خوشش نیاد و نگاه نکنه.. برای من خوب بود جالب بود از جایی برام جالب شد که زیرنویسش فارسی شد.. اخه اولش زیرنویسش انگلیسی بود برام یه خورده کسل کننده میومد حوصله خوندن زیرنویسو نداشتم.. رفتم فارسی رو سرچ زدم و دان کردم و نگاه کردم این مدلی برام جالب اومد.. قابل فهم و درک شد.. از طرفی از اون دست فیلماییه که اگه کسی بخواد واسه زبان ببینه خوبه.. خیلی آروم و اهسته حرف میزنن و عالیه از این لحاظ مثل فیلم شگفت انگیز یا واندر..
اما فیلم جامپر یا جهش.. اینو وقتی شروع کردم به دیدن بنظرم اشنا بود.. تا اینکه یکم جلوتر رفت دیدم آره اینو قبلا دیدمش کل صحنه های این فیلم یادم بود اما اسمش فراموش کرده بودم..
اصولا فیلم و سریال میبینم یا حتی کتاب میخونم اسماشون رو از خاطر میبرم اما بر اساس اینکه برام جالب و جذابن یا چجوری هستن توی ذهنم میمونن.. جامپرم واسم همین مدلی بود..
حالام سریال ۱۸۹۹ رو شروع کردم به دیدن قسمت اولشو دیدم و یجوری بود تا یکی دو قسمت دیگه رو هم ببینم اونوقت میتونم بفهمم چجوریه..
این سریال شادی رو هم برام خسته کننده س اما دلم نمیخواد نصفه رهاش کنم هر چند روز یه قسمتشو میبینم..
یه کتاب صوتی رو هم شروع کردم شنیدن برام جذابه از کتابایی که توی اون یکی وب معرفی کردم هست.. متنش جالبه.. برای یادگیری خوبه..
سلام
دوستان از این به بعد اینجا مینویسم و خوشحال میشم منو فقط پری صدا بزنین و اینکه از این به بعد دوست دارم توی وبم در کنار رعایت حد و مرز همدیگه، یه فضای صمیمانه و دوستانه حاکم باشه برای همین با همه یجور حرف میزنم پس این رو دال بر بی احترامی نگذارین و این برای همه صدق میکنه...
اینجا ممکنه از روزمرگی هام بنویسم ممکنه از ناراحتی و شادی ممکنه از کتاب و متن کتابا و فیلم و سریالایی که میبینم بنویسم هر چی که مینویسم فقط مخاطبشون خود منم...
فقط میخوام زندگیمو برای خودم باز تعریف کنم.. میخوام شاد باشم و لحظه های سخت رو هم بنویسم و یادم باشه که همه ی اینا گذشته و میگذره پس غم نخور رو به خودم یاداوری کنم...
دنیا در حال گذره و پذیرش تغییر و تغییر کردن خوبه و یه راه رو به رشده:)
مراقب خودتون و سلامتیتون باشین..
ممنونم که اینجام میاین و در کنارمین..
اگر به من بگویند زیباترین واژهای که تاکنون یاد گرفتی چیست؟! میگویم: «پذیرش است!» «پذیرش» یعنی:
پذیرفتن اینکه من کامل نیستم.
پذیرفتن آدمها با تمام نقصهایشان.
پذیرفتن اینکه گاهی من هم اشتباه میکنم.
پذیرفتن اینکه خودم مسئول زندگیم هستم.
پذیرفتن اینکه مشکلات هست و باید به مسیر ادامه داد...
داشتن پذیرش توی زندگی یعنی پایان دادن به تمام دعواها و اختلافها...
The Bounty Hunter
"برونریزی" یه اصل مهم تو درمانه.
شاید چیز به ظاهر سادهای بیاد ولی یه راه درمانی خیلی قوی اینه که احساساتتون رو تخلیه کنید؛
- چه با حرف زدن کنار یه آدمِ امن
- چه با نوشتن
- چه با ضبط کردن صداتون و گوش کردن بهش
و بعد از همه ی اینا، یه نفس عمیق میکشین و میگین آخیییش سبک شدم :)
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^