بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

اینجا یه گوشه ای از ذهنم رو مینویسم..
آدرس کانال تلگرامم رو برمیدارم..
به اندازه کافی اینجا خواننده خاموش داره، نمیخوام این روند داخل کانالمم باشه..
اعضای اونجا دوستانی هستن که اینجا هم فعال بودن و هستن و اکثر اوقات کنارم بودن و من ازشون ممنونم.. توی دنیای واقعی چنین دوستانی ندارم متاسفانه.. از طرفی کانالم، مثل خیلی از کانالها برنامه ریزی شده و با هدف جذب مخاطب زده نشده.. یه فضایی برای منه.. کمی خصوصی تر شاید.‌..

ممنونم که کنارمین...

آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۲/۱۹
    238
  • ۰۳/۱۲/۱۴
    235
  • ۰۳/۱۱/۱۱
    231
  • ۰۳/۱۱/۰۸
    230

۶۱

جمعه, ۵ خرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۳۸ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۵ خرداد ۰۲ ، ۲۲:۳۸

۶۰

پنجشنبه, ۴ خرداد ۱۴۰۲، ۰۱:۴۰ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۴ خرداد ۰۲ ، ۱۳:۴۰

۵۹

يكشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۲:۰۵ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۳۱ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۲:۰۵

۵۸

سه شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۲:۰۶ ب.ظ

+به طرز عجیبی امروز دلتنگم... 

 

×نبودن بعضی دوستان و جای خالیشون حس میشه.. 

بنی اگر اینجا رو میخونی ازت سوال دارم، چرا وبتو پاک کردی!؟.... 

 

+

در ازدحام دنیا
اگر انسانی را یافتی
که تو را می‌فهمد رهایش نکن

چقدر آن‌ها که ما را نمی‌فهمند بی‌شمارند...

غسان زغطان

 

پ.ن: از اینجور آدما اگر بیشتر پیدا کنم چقدر بهتره... 

 

× رفتم سر مزار امروز صبح و برگشتم خونه... 

 

+ دیروز توی اینستاگرام یه کلیپ در مورد یه سیاره دیدم که خیلی شبیه زمینه.. 

فکرم مشغول خیلی چیزاست.. مثلا یعنی اگر حیات اونجا باشه جایی برای زندگی میشه؟ 

یا مثلا قبلا ایا تمدنی غیر ما اونجا زندگی میکردن یا اصن الان زندگی میکنن..‌

موجودات زنده روی اون سیاره الان قد و وزنشون چجوریه.. وقتی جاذبه اونجا دو برابر زمینه یعنی اونجا ما بریم به زمین میچسبیم و نمیتونیم راه بریم و زور و قدرت بیشتری میخواد؟ 

چه همه فکر و سوال بی جواب... اینا که سوالای ابتداییه.. 😅 هنوز به مقطع پروفسورا نرسیدم😅 بیشتر کنجکاویه اما خب سوالام جوابی نداره نمیخوام دنبال جواب بگردم... شاید در اینده و با گذشت زمان اگر عمری به دنیا داشتم جوابشونو بگیرم..‌ 

× نیاز به استراحت دارم تا تجدید قوا کنم... 

۵۷

شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۸:۲۸ ب.ظ

امروز حین سیب زمینی سرخ کردن به ذهنم رسید چرا ما توی وبلاگ حرفی از اشپزیهامون نمیزنیم و توی فکر بودم تا حالا ایا چالش یا مسابقه اشپزی هم توی وبلاگا بوده؟ 

البته اینا فقط فکره که از ذهنم گذشت.. 

.......... 

در مورد راه و روش مرد یخی یه کلیپ توی تد دیدم و باقی ویدیوهاشم دانلود کردم ببینم چیه و ایا واقعا تاثیر داره و میتونه راه خوبی باشه یا نه..‌ فعلا گذاشتمش توی لیست م تا بعد سر فرصت نگاهش کنم.. 

.......... 

یه چیز دیگه م میخوام بگم شاید به کسی کمک کنه.. 

در مورد تایید طلبی، تازه فهمیدم دلیل اصلی پشت این مشکل چیه.. این بخاطر وابستگی و وابسته بودن به افراد هست...🙂

.......... 

خدایا شکرت که دلیل حال خوبمی و شکرت برای وجود همه ی ادمای خوبی که در اطرافم میشناسم حتی در این دنیای مجازی🌹💕

..........

بعدا نوشت:

من تا بحال نشده ادمی رو انقدر و به این مدل دوست داشته باشم و فقط همین یک نفر هست که تا این حد دوستش دارم و فیلماشو تقریبا همه رو دیدم و اونم شاهرخ خان هست😅 اصن عجیبه من خیلی این ادمو دوست دارم.. اکثر فیلماشم دیدم.. از دیوانه و اون قدیمی قدیمی ها که اسم فیلماشو نمیدونم تا این جدیده پاتان.. البته که کاجول زوج هنریشم خیلی دوست دارم 😍 وویی این دو تا اصن دوست داشتنی ان😁😅

.......... 

امشب یعنی یکشنبه شب، قرار بود عروسمون به کمک من، شام اشکنه درست کنه و من عصر سرکار بودم و ناهار با من بود.. البته بگم منو بابام و عروس خانوم و برادرم خونه ایم.. من صبح عدس دو پیمانه برداشتم و تمیزم کردم که البته اشغال نداشت تمیز بود اما احتیاطی نگاه کردم.. توی دیگ ریختم ولی نشستم گفتم الان زوده بشورم و بزارم بپزه.. چون موقعی که من میرم سرکار، کسی نبود حواسش به دیگ باشه و ممکن بود بسوزه‌... گفتم خودش بیدار بشه میشوره و میزاره بپزه تا شب که من بیام و بعد با هم درستش کنیم.. هیچی اقا توی مسیر بودم گوشیم پیامک اومد ما امشب خونه مامانم دعوتیم اشکنه باشه فردا شب با هم درست کنیم منم جواب دادم باشه.. اومدم خونه نیم ساعتی نشستم با بابا که تازه از خواب بیدار شده بود چایی خوردیم و یکم اینور اونور که چی میخورین چی درست کنم که اول قرار شد سوسیس بپزم از تو فریزر گذاشتم بیرون اما حوصله سرخ کردن سیب زمینی نداشتم روغن سرخ کردنی م نداشتیم.. هیچی دیگه اخرش رشته پلو جاتون خالی درست کردم.. طوری درست کردم واسه فردا ظهرم بمونه و فردا اگر حوصله کنم صبح خودم عدس بزارم بپزه برا شب اماده باشه سرد بشه تا شب اشکنه درست کنم😁 

ببینم چه میکنم من😁😁😄😄👏👏

افرین به خودم.. ظرفامم همین امشب شستم چیزی واسه فردا نمونه 👏👌😁

۵۶

دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۰:۰۱ ب.ظ

خدایا اگر اتفاقی میفته که خیلی بده اگر مشکلی پیش میاد که تحملش از توان ما خارجه.. این ظرفیت و توان رو بهمون بده که بتونیم تحمل کنیم و با مشکلات کنار بیایم و بپذیریمشون و حلشون کنیم. 

الهی آمین 

۵۵

دوشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۱:۲۴ ق.ظ

خدایا شکرت... 

-----------------

 

توی هفته ی گذشته اتفاق بد زیاد افتاد ولی بهترین اتفاقی که قبل از همه ی اینا برای خودم افتاد و در واقع انجام دادم همون عصب کشی و پر کردن دندونم بود و چقد خوبه با مواد رنگ دندونم، دندونم رو پر کرده که مشخص نمیشه.. اصن نمیدونم میشه دراینده روکش زد یا نه... ولی خوب فعلا حوصله شو ندارم بهش فک کنم... 

باید دوباره از اول برنامه درس خوندنم رو بریزم و شروع کنم.. هفته ی گذشته عقب افتادم.. کتاب درسی ای که سفارش داده بودم هن هفته ی گذشته به دستم رسید.. 

ورزش کردنمم به دلایلی هفته گذشته نتونستم انجام بدم و عقب افتاد..

از امروز شروع دوباره ای داشتم و ورزش کردن رو شروع کردم.. 

درس خوندنم از دیروز شروع کردم..

عجیبه اما به شدت خوابم میاد به زور بیدارم.. اگر بیکار میشم فقط میخوام بخوابم.. شاید بخاطر حس غم و ناراحتی ای هست که تجربه کردم.. 

یه دوره خودشناسی ثبت نام کردم که شروع شده و تمریناتشو باید انجام بدم.. قبل از این دوره یه دوره رایگان در مورد پذیرش خودمون بود که اونم عضو شدم و واقعا از زمانی که عضو این کانال شدم حس بهتری دارم... 

هر دوی این دوره ها رو یک روانشناس برگزار کرده و این کار خوشحالم میکنه.. اینا کاراییه که برای خودم برداشتم و قدمهای رو به جلوی منه... 

امیدوارم اتفاقای خوب هم برای من هم برای همه ی دوستانم رقم بخوره... 

وقت کمی دارم و پر از استرسم.. 

تا حدودی با این استرس کنار اومده بودم که باز یه استرس بزرگتر رو تجربه کردم... 

واسم عجیبه توی کانالم چیزی ننوشتم این مدته اما سین خورده در حدود ۵ نفر! سرچ هم زدم ظاهرا واسه ی همه این مدلیه و دلیل مشخصی وجود نداره و از اونجایی که کانال خصوصی هست هیچ کس دسترسی بهش نداره.. نمیدونم چجوری این اتفاق افتاده..‌ 😕

مدتیه نسبت به اجنه کنجکاو شدم و در موردشون دارم مطالعه میکنم..🙂

برم سراغ درسام خیلی حرف نزنم.. فعلا

مراقب خودتون و خوبی هاتون باشین⚘

۵۴: چشم ها را با اشک باید شست... 🖤🖤

دوشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۱:۰۴ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۴ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۱:۰۴

۵۳

جمعه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۲، ۰۴:۰۳ ب.ظ

منتظر اومدن دفترچه استخدامی بودم و میخوام یبار دیگه هم ثبت نام کنم.. ولی این بار واقعا میخوام قبول بشم.. از اونجایی که امسال حق انتخاب یه شغل محل رو داریم و از اونجایی که در هر صورت غیر بومی میتونم شرکت کنم.. سه تا گزینه انتخابی دارم که خودم این سه شهر رو دوست دارم.. ساری، ارومیه و بوشهر.. ساری رو بیشتر دوست دارم و خانواده مم نظرشون به ساری هست اما اونجا هیچکسی رو نمیشناسم و اگر به امید خدا قبول بشم و مشکلی پیش بیاد تا کسی خودشو برسونه چند روزی زمان میبره.. ولی بوشهر یکی از دوستان وب نویسم ساکنه باهاش حرف زدم از لحاظ امنیت و اینها برام گفت و یه حرفی م زد که فک میکنم درست میگه مربوط به همین مشکلی ، گیری یا گرفتاری ای پیش بیاد میتونم روی این دوستم حساب کنم.. ولی هنوز مرددم و ثبت نام نکردم.. یکم بیشتر میخوام فکر کنم.. 

این هفته واقعا هفته ی عجیبی بود و کارام بخاطر کارهایی که یکهو و بدون برنامه ریزی پیش اومد بهم خورد.. چند تا کاری دارم که احتمالا هفته ی بعد مجبور به انجامشون بشم و بعد درس خوندن رو به طور جدی و تمام وقت شروع کنم.. 

 

ممنونم ازتون🙏🌱⚘

 

+ همه ی کامنتها رو پاسخ دادم و عذرخواهی میکنم که دیر پاسخ نوشتم... اما همه رو پاسخ دادم و به صورت خصوصی براتون ارسال کردم. 

++ توی این مدت وبهاتون رو میخونم به یاد همه ی دوستان هستم و بهتون حتما سر میزنم.. 

شاد و پیروز و موفق باشید ⚘

 

ممنونم از دوستانی که پاسخ سوالات نظرسنجیمو دادن. متشکرم🌱

۵۲

يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۲، ۰۷:۱۵ ب.ظ

یکمی این هفته سرم شلوغه و ممکنه اینجا نتونم بیام و یا کامنتی رو نتونم جواب بدم.. شاید این قضیه ادامه دار بشه و تا یه مدت نتونم بیام.. امیدوارم واقعا اونچیزی که توی فکرم هست به درستی پیش بره و به نتیجه برسه.. 

 

فردا باید برم بانک تمر بخرم برای مدرکم.. بعد برم دانشگاه.. کارای تسویه حساب واممو انجام بدم و برم تحصیلات تکمیلی و اصل مدرکمو بگیرم.. حوصله ندارم وگرنه باید کارامو انجام میدادم میرفتم مرکز استان و اصل دانشنامه مو میگرفتم.. خدا رو چی دیدین شاید یه روز از ایران رفتم.. حالا مثلا به فکر رفتنم😃

 

این چند روزه ساعت کاریم عصرا تغییر کرده .. قبل از اذان میبندیم.. خوبه ولی خیلی شلوغه سرمون.. 

هنوزم کارمو دوست دارم ولی از یسری چیزا ناراضیم و تلاش میکنم بهتر بشه شرایط.. 

 

از اینکه از یسری افکار و مسائلی دور شدم و ارامش دارم خوشحالم و حداقل تا چند ماهه دیگه شاید تغییرات خودشو کم کم نشون بده.. 

 

گوشیمم میخوام از دسترس خارج کنم.. یعنی خود خط م رو خاموش میکنم ببینم میتونم اینکارو انجام بدم یا نه.. یه مدت فقط باید تمرکزم روی هدفم باشه.. 

میتونم.. یعنی امیدوارم بتونم.. 

 

بعدا نوشت: 

بابا رفت مشهد.. تا نیاد نمیتونم خطم رو توی اون گوشی لپ لپی بزارم.. پس فعلا بحث گوشی کنسله.. البته بحث گوشی به دلیل درس خوندنه.. 

امروز یه کانال توی تلگرام زدم به صورت خصوصی.. اونجا مینویسم این مدته ... کلیپ و اهنگایی که دوست دارمم اونجا میزارم.. فک میکنم ایده ی خوبی بوده باشه..

کامنتهایی که پاسخ ندادم رو هم پاسخ میدم و عذرخواهی میکنم که اینجا این همه پست نوشتم و نتونستم پاسخ کامنتها رو بدم🌱🙏

توی این شبا منم دعا کنین.. دوستم رو نمیشناسین اما اگر یادتون بود برای براورده شدن حاجتش براش دعا کنین.. التماس دعا 🙏⚘