بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

اینجا یه گوشه ای از ذهنم رو مینویسم..
آدرس کانال تلگرامم رو برمیدارم..
به اندازه کافی اینجا خواننده خاموش داره، نمیخوام این روند داخل کانالمم باشه..
اعضای اونجا دوستانی هستن که اینجا هم فعال بودن و هستن و اکثر اوقات کنارم بودن و من ازشون ممنونم.. توی دنیای واقعی چنین دوستانی ندارم متاسفانه.. از طرفی کانالم، مثل خیلی از کانالها برنامه ریزی شده و با هدف جذب مخاطب زده نشده.. یه فضایی برای منه.. کمی خصوصی تر شاید.‌..

ممنونم که کنارمین...

آخرین مطالب

۱۶ مطلب با موضوع «علایقم :: سریال، فیلم» ثبت شده است

۲۲۰

چهارشنبه, ۹ آبان ۱۴۰۳، ۱۱:۵۲ ق.ظ

بلاخره لپ تاپم برگشت:)

شاید فعلا بخشی از دلخوشیم بودن لپ تاپم باشه...

توی محل کارم مسائلی پیش اومده که تا اخر این ماه مشخص میشه... 

روزهای اول خیلی نگران و پر استرس بودم.. تمرکزم رو از دست داده بودم و حتی نمیتونستم کتاب بخونم... به هر حال اولین چیزی که به ذهن ادم میاد بیکار شدن و بی پولی و اگر بدهی ای داشته باشه، هست... حالا درسته که والدینم هستن و کمک میکنن اما ادم حالش بد میشه...

فعلا مجددا ما رو لغو ثبت نام زدن اما مثل اون ماه گذشته تعلیق سیستمی نبودیم... که البته اینم بعید نیست هر لحظه اتفاق بیفته...

خلاصه اینکه اگر مجوز آموزشگاه رو تمدید کنن که سر کارم هستم اگه مجوز رو تمدید نکنن بیکار میشم:)

به همین سادگی... 

 

این روزا یکم اون دل مشغولی و ناراحتی و نگرانی کمتر شده ... به خودم اعتماد دارم که میتونم از اول شروع کنم...

درسته برنامه ریزی هام بهم میخوره... و البته از همین الان کل برنامه ریزی خانواده بخاطر این قضیه بهم خورد..

خواهرم ثبت نام کرده بود و اموزشش همین دوره بود که من بنا به دلایلی گفتم این دوره نیست و به همون دلیل خودمم میخواستم مرخصی بگیرم اما با این وضعیت که نامعلومه سریع به همکارم زنگ زدم که ابجیم میاد برای اموزش بگذارش... 

البته ما الان خانم برای اموزش نداریم یعنی همینکه ثبت نام میکنن نوبت اموزششون میشه و اموزش میرن... خواهرم یک ماهی هست که توی نوبت بود.. الان کلا کاراموز توی این دوره نداشتیم واسه آموزش.. دیگه واسه همین مربی خالی بود وقتش و سریع اوکی شد... 

حالا اموزشو بره تا بعد ببینیم برای اموزشگاه چه اتفاقی میفته... کار ادامه داره یا باید همه منتقل شن به اموزشگاه های دیگه یا باید انتقالی بگیرن... 

اینم وضعیت ما...

 

میدونین قبلا اگر کارم به صورت طرح بود میدونستم که فلان ماه کارم تمام میشه و بس... نگران نبودم میدونستم و دنبال کار بودم.. ولی الان اصن یکهویی یه همچین اتفاقی افتاده... و اینکه من دیگه نمیخواستم محل کارم رو عوض کنم و دنبال یسری برنامه بودم که فعلا به درامد اینجا نیاز داشتم و بعده اون کلا میخواستم بیام بیرون و دیگه برای هیچ کسی کار نکنم و برای خودم کار کنم.... 

 

ایرادی نداره نتیجه هر چی بشه انشاالله خیره و بعدا میفهممش...

--------------------------------------------------------------------------------------------

اینا به کنار...

دارم کتاب تکه هایی از یک کل منسجم رو میخونم و بنظرم جالب و قابل تامله...

دیشب کتاب صوتی بازیکن شماره 1: اماده رو هم وقتی مشغول اشپزی بودم پلی زدم و خیلی محو گوش دادنش شده بودم و تا وسطای قسمت 4 شنیدمش.. خیلی متفاوت از فیلمش بود و خیلی بنظرم قشنگ تر و جذاب تر نسبت به فیلمش بود... بنظرم فیلمش رو نتونسته بودن اینقدر خوب در بیارن... شاید اگر عین خود کتاب میساختنش همین قدر جالب میبود... 

خلاصه اینم شروع کردم به شنیدن... 

 

یکی از دوستان معرفیش کردن. وقتی در موردش توی کامنتهامون حرف زدیم من اصلا تصوری از این کتاب نمیتونستم داشته باشم و فک میکردم دیدن فیلمش برام قابل درک و قابل لمس تره... اما با شنیدن کتابش دیدم نه اینطورم که فکر میکردم نبود... خیلی ساده و روان ترجمه شده بود و چون صوتی روایی بود قشنگ بود و ادم رو جذب میکرد و قشنگ توصیفاتش رو میشد متصور شد... 

اصن ادم خودش رو توی اون دنیا میبینه... کلا کتابهای این مدلی مثل کتابخانه نیمه شب که قابل تصور هستن خیلی ادم رو غرق میکنن و حس خوبی به ادم میدن انگار اونجایی و داری خودت اون ماجرا رو تجربه میکنی و اول شخص داستانی... 

 

همینا دیگه... کلی حس خوبم کنار مشکلات هست که بهتره دیده بشن... برای مشکلاتم راه حل هست... حل میشن. دیگه نگران نیستم. 

۲۰۹

سه شنبه, ۲۰ شهریور ۱۴۰۳، ۱۲:۱۴ ب.ظ

یه مدت قبل هری پاتر رو شروع کردم به دیدن.. 

الان از ۸ پارت دو پارت اخر باقی مونده که ببینم.. 

اون اوایل قسمت اول رو که دیدم با خودم گفتم اسنیپ بهش میخوره نقش منفی باشه و کلا از همون اول حس میکردم نقشش منفیه، تا اینکه پایان پارت اول متوجه شدم که نه ادم بدی نیست.. به مرور توی قسمتهای بعدی شد شخصیتی که من ازش خوشم اومد و دوستش داشتم.. اون ابهت و جدیت بانمکی که داشت.. شخصیت دوست داشتنی ای بود.. تا اخرین پارتی که دیشب نگاه کردم که واقعا سورپرایز شدم.. 

هنوزم اون ته دلم میخوام باور کنم که اسنیپ شخصیت منفی نیست و همراه لرد سیاه نیست.. از اون شخصیتهاییه که برای محافظت از هری دامبلدور رو کشت و به گروه ولدمورت پیوست و فک میکنم دستوری که دامبلدور بهش داد همین بود واسه همین گفت که تا حالا فک کردی ممکنه نخوام از دستوراتت پیروی کنم؟! 

اگر اهل این بود که بخواد خیانت کنه هری رو وقتی دید میکشت بعد میرفت سراغ دامبلدور.. اما به هری اشاره کرد ساکت باشه و رفت بالا و دامبلدور رو کشت.. 

 

یه حس ناراحتی در وجودمه.. اخه چرا این شخضیت باید با مالفوی کمک کنه! 

 

اون دو قسمت دیگه رو هم تا پایان این هفته نگاه میکنم ببینم درست فکر میکنم یا واقعا تا الان نقششو خوب بازی کرده🥺

ادم حس میکنه از پشت خنجر خورده🥺

 

----------------

هوای اینجا بیرون گرمه اما نه شدید مثل قبل، اما داخل خونه بقدری سرده که کولر رو روشن نمیکنیم یا اگر روشن میکنیم خیلی فضای خونه سرد میشه. 

کتاب شروع ناقص رو دارم میشنوم اما باهاش نتونستم ارتباط بگیرم شاید چون ذهنم درگیره و به چیزهای دیگه فکر میکنم.. باید تمرکز کنم و مجدد شروع کنم به خوندن.. 

 

پ.ن: نوشتن اینجا فک میکنم بهم کمک میکنه تا کارهایی که دوست دارم رو انجام بدم و پیش برم.. 

توی نظم دادن ذهنم بهم کمک میکنه.. 

۱۷۵

دوشنبه, ۲۷ فروردين ۱۴۰۳، ۰۷:۱۳ ب.ظ

بعدا نوشت: 

از دوستانی که برام روی پست ۱۷۴ کامنت نوشتن ممنونم🌹🙏 اون پست رو رمز گذاشتم، رمزش همون رمزی هست که با اسمم پری شروع میشه. اگر تمایل داشتین کامنت دوستان رو بخونید میتونین از رمز استفاده کنید.. 

 

باقی دوستان کامنت خصوصی گذاشتن که من از این دوستان هم متشکرم🌹🙏

..............

........‌‌......

--------------

 

 

 

این روزا طبق توصیه دوستان عمل کردم و نوشتن کارام بهم نظم داده.. گوشی رو هم فقط واسه دیدن دوره و کارهای مورد نیازم فعلا استفاده میکنم. 

دنبال طرح حجم نامحدود همراه اول بودم ولی انگاری برداشته شده! 

پریروز بود امروز صبح رفتم بخرم نبود.. 🤔 حالا هر چی.. 

قیمت بسته هام رفته بود بالا.. 

بعدا نوشت: به کمک یکی از دوستان پیداش کردم. 

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۲۷ فروردين ۰۳ ، ۱۹:۱۳

۱۱۰

يكشنبه, ۲۶ آذر ۱۴۰۲، ۱۰:۵۸ ب.ظ

امروز ابجیم ملاقات خصوصی رو نشست نگاه کنه، منم هی میرفتم توی حال و برمیگشتم.. از نصفه هاش نشستم نگاه کردم فیلم قشنگی بود خوشم اومد.. از نصفه نصف م نه.. از همون اولش شاید ده بیست دقیقه گذشته بود که نشستم دیدمش.. چقدر پروانه مظلوم بود.. چقدر فرهاد گناه داشت.. 

دلم برای هر دوشون سوخت.. فداکاری ای که در حق هم کردن.. 

 

ولی خدایی چقدر راحت دل خانما رو اقایون با قربون صدقه هاشون میبرن.. 

 

نقش فرهاد رو هوتن شکیبا بود فک کنم که بازی میکرد و همینطور نقش پروانه رو که پریناز ایزدیار بازی کردن دوست داشتم.. نقشای پریناز رو دوست دارم قشنگ بازی میکنه... 

 

بعدا نوشت: فک کردم بگم وقتی نوشتم چقدر راحت دل خانما رو اقایون با قربون صدقه هاشون میبرن منظور اون‌مخاطب خاص زندگیشون هست نه هر فردی.. هر فردی میتونه برداشتی داشته باشه من از این فیلم یکی از برداشتهام این بود و یجورایی فیلم ناراحت کننده ای هم بود.. فرد بی گناهی که ۷ سال حبسشو کشیده اما چون پول نداره رد جرم کنه هنوز توی زندانه... و خیلی چیزای دیگه.. 

۱۰۳

چهارشنبه, ۱ آذر ۱۴۰۲، ۱۰:۱۳ ب.ظ

میخواستم بنویسم بدون شرح اما فک کردم این توضیح رو بدم.. 

برای من مردها چنین تعریفی دارن... این ویدیو رو برای پدرم، برادرم، خواهرزاده ام و همه شما دوستان وبلاگ نویسم (اقایون) ارسال کردم و اینجا هم میگذارم تا همه دوستان اینجا هم ببیننش... 

دوست داشتم برای پدرم، برادرم، خواهرزاده هام و ... چنین آدمی باشم💕 در حال حاضر در حد توانم سعی میکنم چنین فردی براشون باشم..

 

 

 

 

پ.ن: برای مدتی تمایل دارم توی کانالم فعالیت داشته باشم.. اینجا هم هستم اما اگر اونجا هم اومدین قدمتون روی چشم... هر چند اونجا هم فعالیت چندانی ندارم اما اگر قرار باشه جایی باشم ترجیحم اینه برای اونجا وقت بزارم... 

 

+ مراقب خودتون و زیبایی ها و لبخندتون باشین🌱⚘🧚‍♀️

 

×× اهان اینم بگم: توی وبلاگ الیشاع یه پستی دیدم که برای دوستانش بود.. خب بیان یه امکان ارسال پیام ناشناس داره و تا اونجایی که میدونم دوستانم کامنت ناشناس نمیفرستند اما اگر دوست داشتین، میتونین توی این پست به صورت ناشناس، هر سوالی یا هر حرفی داشتین به صورت ناشناس برام بنویسین و من میشنوم و پاسخ میدم... اگر دوست داشتین درد و دل کنین هم من میشنوم ... 

۹۹

دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۴۰۲، ۱۲:۴۴ ق.ظ

سلام

این روزا زیاد حال و حوصله نوشتن ندارم.. گاهی از درونیاتم نوشتنم سخته.. 

الان داره قطره قطره بارون میاد.. خیلی آروم و دوست داشتنی.. این بارونو دوست دارم اولین بارون امساله.. 

بیشتر توی کانالم هستم.. نبودنم رو به فال نیک بگیرین و بدونین حالم خوبه.. 

این چند هفته چند تا فیلم و سریال دیدم دوستشون داشتم البته جز یکی.. یجورایی این روزا منفعل شدم.. قبلا فیلمایی که خون و خونریزی داشتن دوست نداشتم اما الان انگار منفعلم نسبت به دیدن اینجور فیلما.. 

سریال بدترین شیطان رو دیدم و در کل بد نبود.. 

سریال در حال پخش یه روز خوب برای سگ شدن رو هم دارم نگاه میکنم هفته ای یه قسمت میاد:/ 

فیلم همه چیر، همه جا به یکباره رو دوست داشتم.. توی فیلم دختر خانواده هم جتس باز بود توی یکی دیگه از دنیاها خود خانمه همین جوری بود.. بدون در نظر گرفتن این بخشهاش بنظرم رابطه بین دختر و مادر رو به خوبی به تصویر کشیده بودن.. دختری که میخواست دیده بشه بهش توجه بشه همونجوری که هست قبولش کنن.. 

امشب فیلم هندی جوان (سرباز) رو دیدم برام هیجان انگیز بود ریتم داستانیشو دوست داشتم بیشتر از همه اهنگاش شاد و قشنگ بودن.. و موضوعات مهمی رو داخلش اشاره کرده بودن که به لحاظ سیاسی شاید اهمیت داشته باشه.. 

 

دلم میخواد یه گلدون بردارم و توش گل رز بکارم اما بذرا رو پیدا نکردم.. دلم گل میخواد..

=========

توی فروردین یه دوره خودشناسی خریدم و دوره رو دنبال میکنم و خیلی خوب و مفید بوده.. جمعه ای که گذشت یه دورهمی انلاین با خانم دکتر داشتیم در مورد همین دوره خودشناسی و من در مورد حس تنهایی و حس بی ارزشی ای که بهم دست میداد حرف زدم.. صدام باز بود.. با همون چند تا حرف و موضوعی که اشاره کردم خانم دکتر فهمید که کمالگرام.. بهم گفت بدور از کمالگرایی اینو قبول کن که تو نیاز به استراحتم داری برای همین میری سر وقت گوشی و سرچ میزنی و مطالعه میکنی(مطالعه م مفیده نه وقت تلف کردن) گفت اینو تفریح بدون.. نیاز به تفریح یکی از ۵ نیاز مهم انسانه ... بهش توی حرفام گفتم یه ادم درونگرام و یه دوست صمیمی دارم که گاهی میرم بیرون باهاش اما زیاد از خودم باهاش حرف نمیزنم یکی دو ساعتی با اعضای خانواده حرف میزنم و بعدم سرکارم.. پرسید از درونیاتت با کی حرف میزنی، گفتم مینویسم.. توی فضایی مثل وبلاگ مینویسم.. بهم گفت خیلی خوبه ادامه بده با ادما در ارتباط باش.. گفت این نیاز تو رو یعنی حرف زدن در مورد درونیاتت در فضایی امن و بدون قضاوت رو تامین میکنه .. این تفریح توعه.. چرا فکر میکنی وقت تلف کردنه و حس بی ارزشی میگیری.. گفت اینجا وقتشه به منتقد درونت بگی من میخوام بنویسم من میخوام از نوشتن و حرف زدن درونیاتم توی این فضا حس خوبی بدست بیارم این وقت هدر دادن نیست این سرگرمیه.. این بی ارزش نیست.. تشویقم کرد بنویسم اما من هیچی ندارم بنویسم.. 

======

با خودم از اینجا به بعد حرف میزنم... 

- حالت چطوره؟ 

+ ای بد نیست حسی شبیه بی انگیزگی دارم ولی بی انگیزه نیستم شایدم واقعا بی انگیزه م.. اما سرم شلوغه.. توی گوشی مطالعه میکنم سرچ میزنم.. گاهی کلیپ میبینم گاهی توی نی نی سایت مطالب خوبی میخونم گاهی اونجا داستان مینویسن میخونم گاهی وبلاگای دیگه رو میخونم و بدون هیچ حرفی صفحه شونو میبندم که به این معنی نیست نوشته هاشونو دوست ندارم بلکه به این معنیه یا حرفی برای گفتن نداشتم یا اون موضوع رو قبلا بهش رسیدم یا فک کردم سکوت بهتره.. 

- چرا سکوت کردی؟ دلت میخواد سکوت کنی؟ 

+ دلم میخواد مدتی غرق کارای خودم و زندگی و مشکلاتش بشم حس میکنم برای فرار از مشکلات میام اینجا.. شبیه دست و پا زدن توی مردابه.. با نوشتن این حرفا حالم بد شد.. 

- این روزا چی گوش میدی؟ 

+ امممم.. خب این اهنگ پاقدمو خیلی دوست دارم بنظرم ریتم قشنگی داره دوس دارمش.. 

- دلت گل میخواد؟ 

+ آره.. خیلی... یه دسته گل قشنگ شبیه اون عکسی که اسکرین گرفتم.. 

- ببخش که برات نمیتونم الان گل بخرم حتما جبران میکنم.. 

+ باشه صب میکنم ولی من گل میخوام فقط یه شاخه رز قرمز قشنگ.. 

- مراقب خودت باش، دوستت دارم❤💕 بازم باهات حرف میزنم.. 

+ توام همینطور، منم دوستت دارم💕💞منتظرت میمونم لطفا بیشتر بهم توجه کن سرم دست بکش بغلم کن... 

۸۷

سه شنبه, ۳۱ مرداد ۱۴۰۲، ۰۱:۳۱ ق.ظ

نمیدونم بشه یا نه ولی مدتیه نه کتاب خونده بودم نه شنیدم.. 

اخرین کتابایی که میشنیدم و خریدم بخونم روانشناسی بودن خسته شدم مدتی کنار گذاشتمشون‌... دوست دارم داستان بخونم و بشنوم.. فعلا دو تا کتاب ماه پنهان است و کتابخانه نیمه شب رو دارم که یکیشونو انشاالله از فردا شروع میکنم.. 

عهد ابدی رو هم پیشنهاد نمیدم.. بد نبود.. 

امشب انیمیشن عنصر رو نگاه کردم و دوست داشتمش.. 


برداشت من از این انیمه، نشون دادن فداکاری و از خودگذشتگی بدون بیان احساسات و افکار و آرزوهای فردی.. به تصویر کشیدن تفاوتها (آب و آتش)، پذیرش هم، تغییر و رشد کنار هم بود.. یجورایی شایدم قضاوت کردن و نشخوار فکری بود.. 

من کلا داستانش رو دوست داشتن داستان عشق بین آب و آتش که نشدنیه.. 

 

از امروز تصمیم گرفته بودم اگر فرصت کنم هر چند شب یا یه قسمت سریال ببینم یا یک انیمه.. فعلا امشب عنصر رو دیدم.. 

وبلاگ دوستان رو هم هر وقت فرصت میکنم میام سر میزنم و پاسخ کامنتمو میخونم یا پاسخ مینویسم یا میخونم.. 

این روزا صبح بیرونم عصرم بیرونم از ۷ غروب برای خودم وقت میزارم به وبلاگ کم سر میزنم.. ولی هستم و میام و میخونم و مینویسم.‌ 

ممنونم از همه دوستان مهربونم🌹🌱

دلتون شاد و ایام به کام... 

۸۰: دافع حشرات

چهارشنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۲، ۱۰:۳۷ ق.ظ

این اون ویدیویی که دیدم نیست اما مشابه همون ویدیوست.. توی اون ویدیویی که دیدم اسم مارک محصول گفته نشده بود فقط جاهای استفاده از اون رو و نحوه استفاده از اون رو بیان کرده بود اما توی این دو تا محصول رو معرفی میکنه.. یکی دافع حشراته که باید فقط روی البسه مثل لباس، پتو، تخت و وسایل زده بشه اون یکی دومی واسه بدن بود که میشه روی پوست بدن هم زدش.. من منظورم اولی هست.. واسه حشراتی مثل کنه، کک، ساس، گال و ... که توی سفر یا محل کمپین ممکنه باشن ظاهرا خوبه.. استفاده ش ضرر نداره.. توی هتل ها و مسافر خونه ها و بوم گردی ها هم میشه از این محلول استفاده کرد.. 

 

 

 

۷۵

پنجشنبه, ۲۲ تیر ۱۴۰۲، ۱۲:۵۲ ب.ظ

سلام

کلیپی که توی این پست میزارم وقتی دیدمش حس خوبی بهم داد.. بمونه برای خودم.. 

 

 

 

 

 

۶۹

چهارشنبه, ۷ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۴۰ ب.ظ

امروز یاد فیلم دوداس افتادم یه عاشقانه زیباست..‌

مردا اینجوری عاشق میشن... جوون میدن... (البته توی فیلما ولی نه در واقعیت) واقعیت یه چیز دیگه س.. 

بازی شاهرخ خانو دوست دارم خیلی قشنگه‌‌ .. قبلنم گفتم ولی دقیقا بخاطر این طرز بازی کردنش دوستش دارم... 

فیلم آشوک یا اسوکا هم هست 

هر دوی اینا ژانرشون عاشقانه تاریخی هست و واقعا من دوست داشتمشون.. چند هفته قبل گاهی خوشی گاهی غم رو مجددا نگاه کردم .. اونم واقعا دوست دارمش... 

این فیلما رو دلم میخواد تا ابد داشته باشمشون... توی تنهاییم توی دل گرفتگیم بهانه ای بشن برای اشک ریختن... 

 

دیگه دلم نمیخواد هیشکی درک م کنه... خودم کافیم برای خودم...