244: نکاتی برای خودم
- ۱۳ فروردين ۰۴ ، ۱۱:۲۱
سلام
این مدته چند تا وبینار مختلف با مدرس های مختلف و مباحث مختلف شرکت کردم... موضوعات مختلفی داشتن ولی اون وبینارهایی که مدرسشون خانم بودن خیلی به پیام ها توجه بیشتری داشتن و تبلیغی که برای سایت و باقی دوره هاشون بود کمتر بود... یعنی کلا من از اون دو دوره ای که مدرسش خانم بودن رضایت بیشتری داشتم ... مطالب دوره تمام نشده بود اما براشون سوالات افراد شرکت کننده مهم بود و بهشون پاسخ میدادن...
یکیشون در مورد تست دیسک و نقاط قوت و ضعف و نحوه چگونگی ارتباط برقرار کردن با افراد مختلف بود و بنظرم جالب بود هر چند من این وبینار رو بخاطر اینکه ساعت 6 برگزار میشد و تا ساعت 7 ونیم بود.. فقط حدود نیم ساعت تا 45 دقیقه اش رو دیدم چون سرکار بودم اما بنظرم جالب بود چون من اصلا در این مورد اطلاعاتی نداشتم و فک میکنم باید این تست رو انجام بدم و این لینکی که گذاشتم رایگان هست اگر خواستین از این لینک یا از سایت های دیگه میتونین برای انجام این تست استفاده کنین البته شاید این قضیه برای من جدید باشه ولی خب دیگه... اگه در موردش اطلاعاتی نداشتین میتونید سرچ بیشتری راجع بهش بزنید.
بعده این وبینار یه وبینار دیگه بود که در مورد سواد عاطفی بود...
همیشه کنجکاو بودم بدونم موضوعات و مباحث این دوره ها در چه موردی هست برای همین این دوره رو هم شرکت کردم و بنظرم دوره خوب و مفیدی هست... چون در طی مباحث دوره، مدرس در مورد رد فلگ ها و یا خط قرمز ها و یا اینکه تعریف ما از رابطه چیه و اون رو با 5 یا 6 کلمه توصیف کنیم که چی میخوایم و کلا بنظرم خیلی برای شناخت خودمون کمک کننده بود... اما برام جالبه که حتی توی یه وبینار انلاین هم ادم گاهی حس میکنه راحت نیست که سوالاتش رو بپرسه شاید چون فضای گروهی باعث میشه حس شخصی و خصوصی بودن بحث از بین بره... با اینکه مدرس پیام ها رو کامل پاسخ میده و کاملا برای فردی که شرکت کرده احترام و ارزش قائله و واقعا شنونده حرف افراد انلاین هست بازم ادم احساس راحتی نداره که سوال بپرسه... من بخاطر همین قضیه معذب بودن، جلسات مشاوره ای گروهی رو هیچ زمان شرکت نکردم و نمیکنم... چون حرف نمیزنم و بیشتر شنونده هستم ... کلا بحث مشاوره خوبه ادم خصوصی با یه مشاور حرف بزنه... تا توی گروه... حالا اون ازمون دیسک نمیدونم به این قضیه مربوطه یا نه اما انجامش میدم ببینم قضیه چیه... جوابش چی در میاد و نتیجه ش چی میشه...
************************************************************************************************
+ رفتم فنی حرفه ای و اسم تمام مراکز خصوصی شهرمون رو گرفتم ببینم اون دوره ای که میخوام رو حضوری دارن یا نه ...
++ این هفته باید دندون پزشکی هم برم ببینم دندونم که شکسته رو چکار کنم دندون دردم بد دردیه... خدا برای دشمن ادم نیاره...
من کارم پاره وقته و درامدشم خب معلومه دیگه چجوریه... اما قضیه از اونجایی شروع میشه که .... راستش دلم میخواد بنویسم راجع بهش اما تا همین حد کافیه... از طرفی هم دیشب برای بار دوم از طرف یه همکاری که مربی هست و اقا هستن و معتقدن برای خانم ها معلمی بهترین شغله تکرار شد و واقعا خسته م از دیدن این افراد و ترجیحم اینه دیگه نرم سرکار و بیام توی خونه بشینم... از طرفی میگم به بقیه چه ربطی داره که تو هنوز توی اموزشگاهی و نرفتی... والا.. جای اونا رو تنگ که نکردم از حق و حقوقشونم من نزدم که..
+ برام نظرشون اهمیت نداره، اینکه به خودشون اجازه میدن حرفشون رو هر سری تکرار کنن اذیت کننده ست و خسته کننده.. کوتاه جواب میدم اما انگار تاثیر نداره...
بعدا نوشت: فک میکنم یسری از دوستامم توی وبینار سوادعاطفی حضور داشتن.. البته اگر اشتباه نکرده باشم..
مدتی اینجا نیومدم و بنظرم خوب بود...
صبح های زود هر کی بیدار میشه ورزش میکنه برای من ورزش کردن شده هر روز صبح تمرین رانندگی کردن...
بعده اون واقعا خیلی سرحالم اما یه روزایی واقعا خیلی اوضاعم بده ... میخوام در هفته یه روز رو برای خودم به اسم روز من نیست اسم بگذارم و واقعا افتضاح باشم اگر افتضاح برام شروع شد...
مثلا این هفته پریروز خیلی افتضاح بودم در حدی که بین من و بابا کمی حین حرف زدن تنش هم شد بابا گفت تعجب میکنم الان چند روزه اما هنوز نمیتونی گاز رو برای شروع حرکت کنترل کنی و منم گفتم اصن چند روز نه یک ماه طول بکشه بلاخره یاد میگیرم.. قبلش منو با یه راننده خانم که از کنارمون رد شد مقایسه کرد من ناراحت شده بودم و در ادامه گفتم هر کسی یه استعداد و توانایی ای داره من شاید اصن چند ماه دیگه راه بیفتم نمیخواین بیام بگین.. دیگه باقیشم بماند ... بعدش بخاطر حس و هیجان ناراحتی و اون حرص خوردنه چون فقط گاز میدادم و پامو زود از روی گاز برنمیداشتم مشکل حرکت حل شد :) و بهتر شدم اونوقت بابا میگه گاهی لازمه ادم رو از لحاظ روانی تحت فشار بگذاری اینجوری جواب میده... :))
برای رانندگی ، برام عجیبه زمان اموزش برای شروع حرکت هیچ مشکلی نداشتم و گاز کنترل شده بود اما الان برای زمان شروع به حرکت اصلا کنترلی روی گاز ندارم و نمیتونم ماشین رو کنترل کنم و کمتر گاز بدم... البته این شرایط برای چند روز قبل بود... به هر حال هر چی که هست من تصمیم گرفتم که حتما رانندگی کنم...
بعد از حرکت کاملا روی پدال گاز تسلط دارم و زیاد گاز نمیدم و حساب شده ست اما امان از شروع حرکت....
اون روز یه جوری بودم که خیلی حس بد و افتضاحی داشتم اما میدونین چیه؟
گاهی افتضاح بودن بد نیست:)
بنظر برای ادمی که تقریبا تونسته با کمالگرایی و کامل نبودن کنار بیاد اینم در روند بهتر شدنش خوب باشه و اگر استمرار داشته باشم و ادامه بدم بهش غلبه کنم...
میدونین گاهی ادم دلسرد میشه شاید طبیعی باشه اما از بس افتضاحی توی اون کار یا کند یاد میگیری (هر کاری حالا) دلت میخواد ول کنی و بری دنبال یه چیز دیگه...
نمیدونم استمرار و پافشاری خوبه یا نه... ول کنم و به حرف دلم گوش بدم و برم سمت چیزی که نمیدونم تهش چیه... مثلا خیاطی! گلدوزی! مثلا حالا...
این نوشته ها برای شما شاید حرف زدن با شما باشه اما برای من تخلیه اون استرس و فشار روانی از نتونستن و حس ناتوان بودنه... سعی میکنم مثل ماشین که زمانی که بنزین نداره و هی یه حالت سکته داره منم ادامه بدم به هر سختی ای که هست اما این مسیر برام خوشایند و دوست داشتنیه...
من بدون گذروندن دوره CSS گاهی کدها رو مینویسم و درست از اب در میاد و مشکلم رو حل میکنه... ازمون و خطاست دیگه...
اما خب یه دوره رو منتظرم که به روزرسانیش تمام شه که بتونم ثبت نام کنم و با اون پیش برم.. دوره ای که با مدرسش میتونم پیش برم و برام تدریسش جذابه...
فقط میدونم تلاش و استمرار و ادامه دادن و تمرین کردن بلاخره نتیجه بخش میشه حالا یک سال طول بکشه هم ایرادی نداره اما میدونم بلاخره میتونم... سعی میکنم که بتونم و به نتیجه برسم...
===========================================
پی نوشت:
یادم رفت بگم، دوستان ، من رمز همیشگی رو تغییر دادم و اینکه اگر بخوام نظر دوستان رو در مورد موضوعی بدونم یا در مورد موضوعی باهاشون حرف بزنم رمز رو به دوستان میدم یا براتون ایمیل میزنم و خصوصی صحبت میکنم.
مرسی که هستین@-->-
این گلم تقدیم به همه دوستان
بعدا نوشت: اموزش با مربی و دیدن کلیپهای اموزشی هم بهم کمک میکنه برای همین دنبال مربی خوب غیر از مربی اموزشگاه خودمون هستم.. مربی های خودمون بهترینن اما سر دادن شماره کارت و پرداخت هزینه بنابه تجربه به مشکل میخورم قطعا.. یعنی تجربه ثابت کرده بهم که بعد برای پرداخت هزینه باید هی بگم تا بلاخره شماره کارت بدن و رودربایستی دارن در حالی که من اصلا سر این قضیه با هیچ کسی رودربایستی ندارم. برای همین دنبال مربی غریبه میگردم و هنوز پیدا نکردم..
سلام
چند تا لینک و عنوان هست اینجا قرار میدم اگه شما هم تمایل داشتین ببینید، برای لینک شماره یک و دو فیلترشکنتون رو روشن کنید و چک کنید.
۱. زنان مردانه، مردان زنانه (کلیک)
۲. برنامه ۳۷ درجه قسمت مربوط به یایسگی و پیش یایسگی (کلیک) (فک کنم بی بی سی بود پخش میشد) این رو به خانمها توصیه میکنم نگاه کنن.. احتمالا مخاطبش اقایون نیست..
+ یادم باشه سرچ بزنم اگر لینک این قسمت رو پیدا کردم بگذارم.
۳. قوانین جدید نینی سایت (همدل)
۴. خیلی غم انگیز بود (کلیک)
عمر انسان میتونه شبیه خورشید در یک روز باشه، طلوعش تولد و کودکی، ظهرش جوانی و غروبش پیری...
راحت اشک م در اومد..
۵. یه نکته و شاید درحواست از اقایون که مینویسم که یادم باشه: ممکنه این حرف، از زبون همه خانم ها باشه... و قطعا بخاطر تفاوت ساختار مغز خانمها و اقایونه..
اگر ازتون (مخاطب اقا) یه خانم درخواست انجام کاری رو مطابق با خواست و راه و روشی که مدنظرش هست داره، به راه و روشی که میگه اون کار رو براش انجام بدین و راهکار ندین که اخرش هر دو کلافه شید و شاید به دعوا ختم بشه و شاید هر دو نفر توی رقابت تلاش برای اثبات درستی راه حل و روش خودش بیفته...
میدونین ما خانمها ساختار ذهنمون براساس اون روش و راهی که ازتون میخوایم یکاری رو برامون انجام بدین برنامه ریزی میشه و راحتتر میتونیم روی اون کارمون تمرکز کنیم.. و این به این معنی نیست که راه حل شما اشتباهه.. مسیله سر اون مسیری هست که توی ذهن ما برای انجام اون کار شکل میگیره و انجامش برای ما راحتتره، در حالی که ممکنه مسیر مدنظر شما میانبر باشه اما وقتی توی اون گیر و گدار نشنیدن بیفتیم انجام اون کار برای ما خیلی سختتر و زمانبر تر بنظر میرسه..
یعنی میخوام بگم ما میدونیم که شما هم راه حل و روش خودتون رو دارین و این درخواست ما به معنی ناتوانی شما یا ندونستن شما نیست.. بیشتر بخاطر اون برنامه ریزی ذهنی توی ذهن ما خانمهاست... که اگر مطابق اون نقشه ذهنی مون پیش نره کلافه میشیم ... البته این برای افرادی که با اضطراب و استرس زیاد خو گرفتن اینطوره و شامل همه نمیشه.. یه فرد مضطرب این مدلیه...
++ این دو طرفه ست.. یعنی میتونه جای خانم و اقا برعکس باشه توی این نوشته...
++فقط فک کردم یادداشتش کنم شاید این قضیه هم روزی به درد من بخوره..
.
.
شاید ادامه داشته باشه
هر وقت موفق شدم بر می گردم...
به خودم قولی دادم که باید بهش برسم و براش تا میتونم وقت بگذارم برای همین مدتی رو میخوام با خودم خلوت کنم...
تا بعد...
سلام
مدتیه خیلی فکرم مشغوله... نمیدونم در مورد اون مسائلی که ذهنم رو مشغول کرده باید با اون فرد حرف بزنم یا نه...
گاهی روابط دوستی یا همکاری هم پیچیده ست... اینکه ادم پیش خودش فکرایی کنه و دست به داستان سرایی بزنه هم درست نیست... هر فردی از برخوردها و رفتار هر ادمی برداشت خودش رو داره و گاهی همین برخوردها باعث سوتفاهم ها در بعضی موارد میشه... بنظر شخص من تا وقتی فردی حرفی رو مستقیم و با صراحت بهمون نگه نباید اون رو به خودمون بگیریم...
یوقتایی فک میکنم چجوری میشه که ادمها اشتباه میکنن...
بگذریم...
..............
گفتم مدتیه فکرم مشغوله...
دلم میخواد یه مدت کل تمرکزم روی یادگیری باشه... اما گوشی که دستمه من برای چند مورد ازش استفاده میکنم..
1. دیدن ویدیوهای اموزشی و کارهای بانکی
2. شبکه های ارتباطی مثل اینستاگرام و تلگرام
یسری برنامه ها رو دلیت اکانت زدم..
تلگرامم رو لازم دارم...
متاسفانه اینستاگرام نقش زیادی توی زندگیم نداره ولی زمان زیادی رو اخیرا یا زمان هایی که استرس زیادی دارم در این فضا میگذرونم...
همه اینا باعث میشه وقتم اونجا گرفته بشه... البته اینطورم نیست که همیشه برم داخل اپ...
از روی گوشیم میگم حذفش کنم اما دستم به حذفش نمیره...
یه اپ لاک میگم نصب کنم اما بلد نیستم با برنامه کار کنم... میدونم میشه ویدیو اموزشی دید ... شاید همین کار رو در نهایت انجام دادم...
به مدت سه ماه روی گوشیم بسته نت نخریدم که کمتر وقت توی شبکه های مختلف بگذرونم و تقریبا موفق بودم ولی این ماه مجبور شدم بسته بخرم... ولی مجدد این بسته تمام شه بسته جدید نمیخرم...
توی وبلاگ هم زیاد میام گاهی فک میکنم بزنم حذفش کنم اما دلم نمیاد حذفش کنم... یعنی اصن قصد حذف کردنشو ندارم ولی گاهی فکر میکنم بهش..
باید سعی کنم موانعی که هست رو یجوری به زمان مفید تبدیل کنم تا زودتر راه بیفتم...
الان شرایطم اوکیه اما احساس میکنم اینا وقتم رو، تمرکزم رو، میگیره و گاهی باعث میشن حسرت بخورم و غصه و ناراحت بشم که به هر چی خواستم نرسیدم... شاید تلاشم کم بوده... نمیدونم... شاید گذشت زیادی داشتم... باید کمی خودخواه بشم...
باید یاد بگیرم به خودم بیشتر بها بدم اگر میخوام از صفر به 70 برسم... حالا ۱۰۰ نه..
کتابمو میخونم اما کم .... سریال نمیبینم... وقتشو ندارم ... شبا مثل جنازه از خستگی میفتم و بیهوش میشم..
یکم ذهنم آروم شد... باید راهکار بهتری پیدا کنم...
بعدا نوشت:
انگار یسری دوستان هم قهرن... میان سر میزنن و در سکوت میرن... اگر دوس داشتین کامنتی بنویسین خوشحالم میکنید.. دوست نداشتین اجباری نیست.
کل وبلاگ رو میاید میخونید یواشکی و میرین... دوست داشتم بدونم چه کسایی هستین.. اسم نمیبرم اما اگر دوستانی هستین که از گروه خانم دکتر لینک وبلاگم رو گرفتین، یادمه، اسمتون رو هم یادمه... خوشحال میشم نظراتتون رو بشنوم و اگر از دوستان قدیمی هستین هم بازم حضورتون خوشحالم میکنه...
بعدتر تر نوشت:
یادم رفته بگم اون فرد همکارمه و دیروز خودشقصدشو گفت.. قصد و نیتش به خاطر من بوده و مثبت بوده اما نمیدونسته با این کارش منم اذیت میشدم... چون صبح ها میاد و چند ماهیه عصرها نمیاد خیالش راحته من هستم و منم رودر رو نمیدیدمش تا دیروز..
خلاصه حل شد.. خدا رو شکر
یوقتایی ادم پر از حرفه، پر از ابهام و تردید، پر از فکرا و حس هایی که نمیدونه درسته یا اشتباه، فکرش همینجور هی میچرخه، هی از خودش میپرسه من درست برداشت کردم؟! اشتباه میکنم؟! باید چیکار کنم!؟
با خود فرد مقابل حرف بزنم!؟ نزنم؟! چی اگه اشتباه فهمیده باشم!؟ بهش چی بگم!؟ اگر سوتفاهم باشه اونوقت چی!؟
یه حس سردرگمی و کلافگی ای میاد سراغ ادم که نمیدونی چیکار کنی..
.
.
پر از حرفم اما میترسم حرف بزنم با کسی.. توی فکر بودم با مشاوری که منو میشناسه حرف بزنم که زدم خراب کردم.. همیشه سعی میکردم حد و حدودمو با مشاوری که پیشش میرفتم حفظ کنم (شاید براتون سوال بشه چرا.. چون دوست صمیمی خواهرمه و از طرفی خواهرم پیشش کار میکنه) .. شاید بگین چرا خراب کردم، دیشب بعد از مدتها با بابام بیرون رفتیم نزدیک کلینیک بودیم زنگ زدم ابجیم بیاد، دکترم اومد، از ذوق که بعده مدتها دیده بودمش باهاش روبوسی کردم، اصن یه عکس العمل ناخواسته و از روی دوست داشتنشون بود.. دلم براشون تنگ شده بود و واقعا خیلی بهم کمک کرده بودن و از طرفی واقعا ادم رازداری بودن.. احساس این حجم از صمیمیتی که حس کردم بوجود اومده باعث میشه نتونم برم پیششون مشاوره، اینو هم من میدونم هم خودشون... متاسفانه من دلم میخواست برم پیششون و باهاشون حرف بزنم تا راهنماییم کنن.. پیش هر مشاور یا تراپیست جدیدی بخوام برم باید حتما چند جلسه برم تا منو بشناسه و پیش زمینه ای از شخصیتم داشته باشه که بتونم باهاشون حرف بزنم.. از طرفی به فرد دیگه ای نمیتونم توی شهر خودمون اعتماد کنم..
بهم نخندین اما به چت جی پی تی گفتم فرض کن یه مشاور و روانشناس با تجربه ای در این زمینه، بهم مشاوره بده.. هعی..
شاید بهتره برای مدتی صبور باشم و صبر کنم و تمام سعیمو بکنم که روی برنامه ها و کارهام تمرکز کنم.. میدونم الان چند روزیه فکرم درگیره بخاطر این قضیه و واقعا تمرکز ندارم..نمیدونم چکار انجام بدم.. نوشتن؟!
نوشتنش شاید باعث اروم شدنم بشه اما اگر کسی دفترم رو بخونه چی!؟ از اونجایی که اتاق منو خواهرم مشترکه نمیخوام این قضیه رو مکتوب کنم..
ولی همینکه اینجا این مدلی نوشتم فک میکنم خوبه.. و از طرفی تصمیم گرفتم که صبور باشم و صبر کنم تا ببینم چی پیش میاد..
.
.
تا اخر این هفته لپ تاپم رو به برادرم قرض دادم تا یه پروژه داره انجام بده چون سیستم خودش ضعیفه.. یه مدت از برنامه م دور میفتم اما یه چیزایی رو توی گوشی ریختم و نگاه میکنم.. شاید از اون حسی که درون وجودم شکل گرفته که نمیدونم چه اسمی بهش بدم (اگه سلولهای یومی رو دیده باشین، یه قسمتی هست که دوست پسر یومی یه حس عجیب غریب داره که اخر اون حس رو به اسم سلول عشق نشون میدن، واسه فهموندن حرفم این مثال رو زدم، وگرنه چنین حسی نیست و منظورم اینه بلاخره اون حس مشخص میشه هویتش چیه) بتونم فاصله بگیرم و شایدم بهتره اون حس رو پذیرا باشم تا بفهمم چیه.. از جنس استرسه، دلهره س، ترسه، نگرانیه.. چیه..
.
.
بعدا نوشت:
اون احساس، از روی دلهره و ترسه.. کمی هم نگرانی مخلوطشه..
این توضیح رو مینویسم تا دوستان به خودشون نگیرن.. اون پاراگراف اخری که الان پاکش کردم، مربوط به شخصی بود که وبلاگنویس نیست.. کلا این پست، یه پست پراکنده و درهم بود.. از اون چیزهایی که در ذهنم شکل گرفته و من نمیتونم تمرکز کنم و منطقی فکر کنم و احساسی پیش میرم.. از اینکه میبینم بدون حرف زدن با من، یکی قضاوتم میکنه و ارزشی برام قایل نیست و بهم پیام نمیده باهام در مورد اون موضوع حرف بزنه، ناراحتم میکنه.. میدونم حرف زدن بهترین راهه، ولی گاهی زمان دادن بهتره.. چون یکی ممکنه نتونه حرف هات رو بفهمه و درک کنه.. یا تو نتونی اون قصدت رو خوب برسونی شرایط بدتر بشه.. یا اصن تو اشتباه کرده باشی و با گذشت زمان متوجه بشی..کلا اوضاع فکر و ذهنم و تمرکزم درست نیست.
امیدوارم باعث سوبرداشت، برای دوستانی که نمیدونم کی بودن و اون پاراگراف اخر رو خوندن، نشده باشه..
مدتیه توی محیط کارم همه چی بهم ریخته..
یک ماه ما رو تعلیق کردن و نمیتونیم ثبت نام انجام بدیم نمیتونیم معاینه چشمی های قبلی رو بگیریم و کلاس بگذاریم و پرونده های قبلی هم داره تمام میشه... حتی کاردکس امتحان رو نمیتونیم چاپ کنیم و همه اینها نارضایتی مردمی که ثبت نام کردن و اموزش رفتن رو پیش اورده.. از این نظر که نمیتونن بیان اسم بنویسن و امتحان بدن، از این نظر که زمانی که ثبت نام کردن بهشون گفتیم یک تا دو ماه دیگه نوبتتون میشه و حالا دسترسی به سیستم قطعه و معاینه چشمهاشون رو هنوز نتونستیم بگیریم..
یکم شرایط توی اموزشگاه متشنج و در هم برهمه.. مدیر اموزشگاه از دست مربی ها شاکیه و میگه بخاطر مربی ها منو تعلیق کردن منم بهشون سخت میگیرم هر کاراموزی رو نبرن غیبت میزنم.. همین کاراموزها بهشون لطف میکنن طرف میگه نمیام این جلسه رو واسم تایید کن مهر بزن، بعد رفته شکایت کرده که مربی منو نبرده..
از طرفی میگه، برامون توی بازرسی زدن که مربی ها صوری مهر میزنن.. در حالی که چنین چیزی نیست و کاراموز میبرن اما دلیل اینکه چرا گفتن صوری میبرن و ما رو جریمه کردن بخاطر این بوده که مربی ها رفت و امدشون یعنی ساعت ورود و خروجشون داخل دوربین اموزشگاه ثبت نبوده، میومدن اما ساعت خروجشون واسه اموزش اگر ۷و نیم صبح بوده مثلا یه رب به ۸ رفته بوده.. چرا چون کاراموز دیر اومده یا اومده بوده داخل اموزشگاه نیومده بوق زده کاراموز رفته سوار شده،
توی بازرسی اخری که اومدن داخل دوربینها رو ساعت ورود و خروج مربی ها رو چک کردن.. از طرفی مربی ها کاراموز میگفته بیا دنبالم اونام میرفتن و توی منطقه اموزشی اموزش نمیدادن خارج از منطقه اموزش میدادن، یا حین اموزش انگاری کارای شخصیشونم (طبق گفته بازرس) انجام میدادن.. بجای تعلیق مربی ، کلا اموزشگاه رو تعلیق کردن چون رفت و امد مربی ثبت نبوده صوری زدن!
الان مدیر اموزشگاه سخت گرفته، اصن وضعیتیه داخل آموزشگاه..
هعی خدا...
اصن این روزا دلم نمیخواد جواب تلفن داخل اموزشگاه رو بدم، هر کی زنگ میزنه میگه کی نوبتم میشه، یا داد و سر و صدا که کی میتونم بیام اموزش ببینم یا چرا کلاس نمیگذارین..
الان از اول هفته ست منتظریم که سیستم وصل شه که کارامون مثل سابق بشه هنوز وصل نشده..
امیدوارم امروز وصل شده باشه که حداقل کمی از سر و صداها خوابیده باشه.. بخاطر این وضعیت وقتی با مراجعین حرف میزنم یا جواب تماس میدم واقعا انرژی زیادی ازم میگیره.. شبا از خستگی بیهوش میشم..