235
احتمالا همه درگیر خونه تکونی و اماده شدن برای عید هستن.. برعکس همه امسال هیچ کاری انجام ندادیم...
فقط اگر بتونم یسری لباس و وسایله میخوام جدا کنم ...
یسری کار عقب افتاده دارم که نمیدونم تا پایان سال میتونم انجام بدم یا نه... به هر حال انجام نشد ایرادی نداره سال جدید و توی فصل جدید براشون وقت میگذارم و سعی میکنم وقت و زمانم رو بهینه کنم..
هر چی جلوتر میرم میبینم هنوز خیلی چیزها هست که یاد ندارم و باید یاد بگیرم...
شاید این طبیعی باشه به هر حال سعی میکنم یاد بگیرم ولی میترسم از اینکه مطالب از ذهنم بره و فراموش کنم...
باورم نمیشه کار با کنوا و این شات روی گوشی برام اینقدر سخت باشه! ادم فراموش میکنه وقتی مدت زیادی کار نکنه کما اینکه حرفه ای هم نبودم در حد ابتدایی بلد بودم...
باورم نمیشه برداشتم فایل اصلی فیل.ترشکنم رو پاک کردم و حالا که بهش نیاز دارم باید دوباره دانلودش کنم:/
معلوم نیست حواسم کجا بوده:)
الانم تا دانلود بشه اومدم اینجا و دارم سیاهه نویسی میکنم...
بزارین یه مطلب خنده داری هم بگم که البته بعدش فکر منو مشغول کرد..
یکی از بالاسری های بیمارها توی بیمارستان بهم گفت شما مادرشی؟!
منظورش این بود من مادر فردی هستم که بستریه:)
خنده م گرفت و گفتم خواهرمه...
نمیدونم چرا اون خانم همچین حرفی زد البته که بلوچ بودن و از سمت بلوچستان اومده بودن.. اونا خودشون اگر دختر بزرگ بودن همراه مادراشون بودن یا اگر دختر نداشتن عروس بزرگشون همراهشون بود...
برام عجیب بود که من و خواهرم به لحاظ سنی به هم نزدیکیم و فاصله ی چندان زیادی نداریم چرا اخه فک کردن من مادرشم... فقط چون موهام رنگش سفید بود!
با اینکه خندیدم و بنظرم خنده داره اما فک میکردم یعنی پیر و شکسته شدم این حرفو زدن...
بلاخره که چی... پیر و شکسته و پر از چین و چروکم صورتمون میشه... فراری ازش نیست... واقعیتش کنار اومدن با این که داریم کم کم پا به سنی میگذاریم که ممکنه چین و چروکم روی صورتمون بشینه سخته... هر چقدرم ادم مراقبت کنه بازم چین و چروک سراغ ادم میاد..
شایدم اون جس اینکه ادم دیگه دوست داشتنی ممکنه نباشه هست که اینقدر ادم رو اذیت میکنه... شایدم اعتماد بنفسه... نمیدونم فقط کنار اومدن و پذیرفتنش یکم سخته اما قطعا وقتی پذیرفته میشه شیرینه:)
پیری پوست و چین و چروک هم زیبایی های خودش رو داره...
سعی میکنم زمانی که مینویسم یسری مسائل رو توی نوشته هام بسنجم و گاهی یسری سوالات از خودم میپرسم و همین باعث میشه یسری از نوشته هایی که مینویسم رو پاک کنم و به این نتیجه برسم نوشتنش عمومی دلیلی نداره... در حال تمرین کردن روی این موضوع هستم و گاهی یسری نوشته ها مثل پست قبل فقط برای ثبت شدن هستن و اینکه چقدر متفاوت عمل کردم و چقدر به لحاظ احساسی شاید تونستم بهتر عمل کنم و یا تغییر کنم و هیچ معنی ای مبنی بر غم و ناراحتی در لجظه ای که نوشته میشن ندارن... فقط یه روایتن از اتفاقایی که دیدم و رخ دادن...
مدتیه به این فک میکنم یه چالشی بود که از وب هاتف برداشتم رو، مجدد برای خودم توی یه پست بنویسم و جواب بدم... فک میکنم جواب بعضی سوالاتم تغییر کرده...
- ۰۳/۱۲/۱۴