۲۰۱
سلام
واقعیتش مدتیه دلم به نوشتن نمیره..
کمتر اینجا میام و از نظر خودم خوبه و از این موضوع راضیم.. وبلاگ دوستانم رو فقط چک میکنم..
اگر از حال این روزام بخوام بگم، فقط اینکه مدتیه از یسری کارها فاصله گرفتم، کمی این مدت کسالت داشتم که یه هفته ای میشه که حالم عالیه و روبراهم.. حدودا ۴روز سرکار نرفتم تا حالم بهتر بشه..
این قضیه گذشته و خوبم الان.. فقط اینکه ذهنم مشوش و مشغوله..
توی ذهنم برای خودم چه چیزا که نچیدم.. یعنی تا پایان این ماه اوکی میشه؟!
نیاز دارم برم تفریح و شایدم سفر.. واقعا اگر امکانش باشه دلم میخواد برم سفر.. یه جای دور که هیچکی منو نشناسه.. تنهایی برم.. با هیچکس در ارتباط نباشم.. به لحاظ روحی و جسمی این ماه سرکارم خیلی بهم استرس و فشار کاری وارد شد.. اذیت شدم..
میشه برام دعا کنین؟!
انگشتای دستم اینقده درد میکنه که ترجیح میدم یادداشت برداری انجام ندم.. ولی خب نمیشه یادداشت ننوشت..
امشبم فقط ... نمیدونم چرا امشب نوشتم.. یعنی نمیدونم وقتی حرفی برای گفتن نیست و ندارم چرا اومدم و یادداشت گذاشتم.. حس میکنم انگاری از روی حس وظیفه ست .. ولی اینطور نیست.. فقط اینکه شاید از این به بعد کمتر اینجا بنویسم و کمتر حضور داشته باشم و شاید هفته ای یکبار بیام و به وبلاگ سر بزنم..
به یادتونم و نبودنم به معنی اینکه فراموشتون کردم نیست..
الان احساس میکنم نیاز دارم بودن در وبلاگ رو برای رسیدن به یسری برنامه های دیگه حذف کنم... خودم رو محدود نمیکنم، الان بودن توی وبلاگ یا کانالم اولویتم نیست، اما اگر برام بنویسین هر وقت ببینم پاسخ میدم.. توی وبلاگ شاید دیر پاسخ بدم اما توی کانال سعی میکنم در اولین فرصت ممکن کامنتهاتون رو بخونم و پاسخ بدم..
امیدوارم دوباره یه روزی با ذوق و شوق گذشته بیام و بنویسم..
حال دلتون خوب و خوش و لطفا مراقب سلامتی خودتون باشید❤
شاد و سلامت و موفق باشید دوستای خوبم🍀
+این پست خداحافظی نیست فقط دلیل اینکه چرا مدتی توی وبلاگ خودم نیستم رو نوشتم.... برای مدتی نوشتن توی اینجا جزو اولویتهام نیست یسری کار دارم باید انجام بدم و بعد برمیگردم و یا هر وقت حرفی برای گفتن و نوشتن داشتم میام و مینویسم.. ممکنه همین فردا برگردم یه چیزی بنویسم پس هر وقت شرایطم مثل قبل شد اینجا در کنارتون هستم.
توی وبلاگهای خودتون هنوزم حضور دارم و براتون کامنت مینویسم فقط وبلاگ خودم به روز نمیشه.. همین..
😊
مراقب خوبی هاتون باشین❤🌸
- ۰۳/۰۴/۳۱
سلام پری.
مرحوم مهستی ترانه ای بنام تپش میخوند که البته فرای اینکه مخاطب کی میتونه باشه متنش به دل میشینه. یا اینجاش افتادم که میگه: "پر زدن آرزوم شده". یا اینجاش که میگه "میدونی شکسته اس دل من"
امیدوارم با سفر رفتن غصه هات بریزه و کمتر خودتو آزار بدی. ناگفته نماند همه ماها در برهه هایی از زمان دچار حس تنهایی میشیم و بقول صادق هدایت در بوف کور:
"در زندگی زخمهایی هست که در انزوا مانند خوره روح را میخورد و می تراشد."
و در ادامه میگه چون نمیتونی دردت رو به مردم بگی و اونها تمسخر یا سرزنشت میکنن ناچارا رو میاری به یک تخدیرکننده و میگه مشروب و یا افیون چاره کاره تا به خواب مصنوعی بری و دردت رو فراموش کنی.
اینکه تا چه حد تشخیص درد و مکاشفه درمانی از دیدگاه نویسنده درسته مورد بحث و کنکاشم نیست. چراکه درد هر شخصی خاص خودشه و غم خوردن چاره کار نیست. شاید از منظر هدایت رو آوردن به هرآنچه که باعث لذت بردن یا تسکین درد بشه حتی با فرض اثر آنی و موقت بهتر از اونی هست که رنج رو ادامه بدی و روحت رو بتراشی.
سفر رو حتما برو و آب و هواتو عوض کن. البته تو تابستون نری جای گرم برو جاهای خنک.