بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

اینجا یه گوشه ای از ذهنم رو مینویسم..
آدرس کانال تلگرامم رو برمیدارم..
به اندازه کافی اینجا خواننده خاموش داره، نمیخوام این روند داخل کانالمم باشه..
اعضای اونجا دوستانی هستن که اینجا هم فعال بودن و هستن و اکثر اوقات کنارم بودن و من ازشون ممنونم.. توی دنیای واقعی چنین دوستانی ندارم متاسفانه.. از طرفی کانالم، مثل خیلی از کانالها برنامه ریزی شده و با هدف جذب مخاطب زده نشده.. یه فضایی برای منه.. کمی خصوصی تر شاید.‌..

ممنونم که کنارمین...

آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۲/۱۹
    238
  • ۰۳/۱۲/۱۴
    235
  • ۰۳/۱۱/۱۱
    231
  • ۰۳/۱۱/۰۸
    230

۱۶۸

سه شنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۳، ۰۵:۴۳ ق.ظ

*امروز اولین روز کاریمه بعده سال تحویل.. اینبار بعده تعطیلات عید، رفتن به سرکار برام استرس زیادی همراه داره و حقیقتا دوست داشتم می تونستم ازش فرار کنم... حس ناخوشایندی هست...
این موضوع رو باید حتما به وب منتقل کنم.. یا جایی دیگه در موردش حرف بزنم..*

 

این پست تا شب تکمیل میشه چون دلم میخواد پای لپ تاپ بشینم و بنویسم..‌ 

اصن حال و هوای کار کردن نیست.. تنبل شدم نمیدونم چی... شایدم تاثیرات تغییر فصله.. 

خوابالو و بی حال شدم.. دلم میخواد سرکار نرم... 

 

من الان پای سیستم نشستم و دارم تایپ میکنم... از دیروزه کمی دلگیر بودم ولی نمیدونم به چه دلیلی... امروز یکم دلگیر تر شدم با خوندن یسری نوشته ها... 

ولی ایرادی نداره... 

رفتم سرکارمو برگشتم وقتی برگشتم یهو گفتم ببینم از این نهال انگور چه خبر... دیدم جوونه زده و خیلی خوشحالم کرد... خیلی روحیه م عوض شد...

......................

این روزا واقعا نیاز به حرف زدن با یه دوست امن رو حس میکنم... دوستی که بتونم باهاش در مورد همه چیز حرف بزنم .... واقعا همچین کسی نیست... 

تصمیم گرفتم سعی کنم تمام حرفام رو توی دفتر بنویسم با تمام احساساتی که حس میکنم... ولی هنوز شروع نکردم...

امسال با این فکر که هیچکی غیر خودم پشتم نیست و خودم تنهام و باید خودم روی پام باایستم یسری تصمیماتی گرفتم... 

مثلا سعی کنم تنهایی هم که شده برم کافی شاپ... تا حالا تنهایی نرفتم... منتظر نباشم که خواهرام وقت ازاد داشته باشن که بریم یا منظر نباشم دوستم وقت بزاره... که البته این تصمیم رو هم گرفتم که با این یکی دوست متاهلمم ارتباطم رو کم و بعدم قطع کنم... مثل باقی ذوستای متاهلم... مسببش خودشه... 

من از دروغ شنیدن بدم میاد و اونقدر احمق و ساده نیستم که متوجه نشم... بارها ندید گرفتم بارها دلیل دروغهاشو میفهمیدم ولی اینبار نمیتونم تحمل کنم... حسی شبیه خنجر خوردن از پشت دارم... دیگه نمیخوام باهاش هم کلام بشم... میخوام حذفش کنم... دوستایی دورو برم باشن که مثل خودم باشن...

دیگه نمیخوام منتظر باشم تا کسی باشه که حمایت روحی روانی و عاطفی ازش بگیرم تا بتونم کاری رو شروع کنم... میخوام با این روحیه ای که دارم یجوری شروع کنم حتی اگر شکست بخورم... 

.............

دلم یه سفر میخواد... یه سفری که یه دوست رو ببینم و باهاش بتونم از همه چیز حرف بزنم... 

...........

الان مدتیه خیلی کم حرفتر از قبل شدم... اصن توی جمع ها حرف نمیزنم... نمیدونم چرا اینجوری شدم... یا کوتاه حرف میزنم... 

نکنه باز افسرده شدم؟

ولی این نیست.... فقط موضوع اینه این ادما افرادی نیستن که من بخوام باهاشون در ارتباط باشم ... گاهی دلم میخواد اگر میتونستم خیلی از ارتباطهامو محدودتر میکردم... با هر ادمی رفت و امد نمیکردیم... 

موضوعی پیش امده که بابا گفت فلانی دیگه حق نداره پاشو بزاره توی خونه من... اگر پشت درم بود حق ندارین درو براش باز کنین...

از نظر من ادمی که نمک میخوره و نمکدون میشکنه ارزش ارتباط داشتن و کمک کردن نداره... 

...................

امروز باران برام پاسخ ایمیلم رو فرستاد و باید جواب بدم... دلم میخواست نزدیک میبودیم تا میشد همو ببینیم و گل بگیم و گل بشنویم و بتونیم لحظه ای از این هیاهوی دنیا فرار کنیم.... 

خیلی باران رو دوست دارم... از اون دست ادمای خونگرم و مهربون و زیبایی هست که جون میده واسه رفاقت.... 

.....................

وقتی بهتون میگم دوست من، واقعا شما هم فک میکنین منم دوستتونم؟ یا فقط یه کلمه س که ازش استفاده میکنین؟ 

برای من واقعا دوستمین... 

اگر فقط بعنوان یه کلمه برای ارتباط برقرار کردن در اینجا هست که استفاده میکنین منو همون پری بنویسین بهتره... 

 

مرسی که هستین میخونین و میاین اینجا و وقت میگذارین.... 

....................

مدتیه شبا خوب نمیخوابم تا دیروقت بیدارم وقتی هم که میخوابم نیمه شب بیدار میشم و باز صبح دوباره میخوابم.. شاید به لحاظ روحی خسته م... برنامه هام بهم ریخته و کمی عصبیم... 

 

میشه برام دعا کنین؟ 

 

مرسی...............

نظرات (۳)

خواهش میکنم پری عزیز 🙂

امیدوارم خبر خوش تلاش‌های مثبت و نتیجه‌بخش و موفقیتت رو بشنویم و خوشحالمون کنی 🌱

درک می‌کنم، کار درستی انجام میدی. گاهی خوبه نتیجه‌ی کارها خودش صحبت کنه و خبر از موفقیتمون بده 🤝

شاد و رو به رشد باشی

پاسخ:
خیلی ازت ممنونم الیشاع🌱
اوهوم همینطوره🙂
مرسی توام شاد و رو به رشد و سلامت باشی🌱

می‌فهمم 🙂 برای برنامه‌ریزی، می‌تونی در روز نهایتا 3 تا تَسک رو برای خودت در نظر بگیری. بیشتر که میشه، آدم به هیچ کدوم از کارها نمیرسه. میتونی لیست برنامه‌های روزانه‌ و هفتگی‌ات رو همراه با زمان تخمینی که هر کدوم می‌گیرن، بنویسی و به هوش مصنوعی بدی تا برات جدول برنامه روزانه و هفتگی طراحی کنه.

 

خیلی باحال نوشته بودی تو متن اصلی. نوشته بودی این دوست متاهلم رو هم مثل بقیه دوستای متاهلم میخوام حذف کنم. میخواستم بنویسم متاهل‌ها رو دور ننداز 😁 ولی الان که توضیح دادی، فهمیدم ماجرا از چه قراره.

 

شرایطت رو می‌فهمم. کار دوستت عجیب بوده که یهو اومده خبر عقد رو داده بدون هیچ پیش‌زمینه‌ای. من بودم بهش میگفتم می‌ذاشتی دو سه سال دیگه هم بگذره، بعدا میومدی خبر می‌دادی. 

 

به نظرم یه کم زیادی دوستت رو قاطی زندگی‌ات کردی 🙂 یجورایی انگار صدت رو برای دوستت گذاشتی ولی ایشون شاید 50 رو هم نذاشته.

 

می‌دونی، آدم‌ها به نظرم دو دسته هستن. یک دسته هستن که راستگو بار اومدن و راستگویی براشون ارزشه. این دسته افراد نمی‌تونن دروغ بگن و عذاب وجدان نگیرن. کلا سیستمشون روی راستگوییه، حتی اگه این راست گفتن به ضررشون تموم بشه.

 

اما دسته دیگه‌ای از افراد هستن که از بچگی جوری بار اومدن که راحت دروغ میگن. این افراد رو میشه شناخت، از روی دروغ‌های بی‌ضرری که به این و اون میگن. مثلا ممکنه تو خونه باشن، ولی به دوستشون میگن من تو راهم! یا ممکنه بی‌دلیل راجع به بعضی مهارت‌هاشون اغراق کنن.

 

و باهات موافقم، دوست میتونه تاثیر روی آدم بذاره. هر دوستی خودش تعیین میکنه برحسب رفتارش که دوستی باهاش چقدر عمیق یا کمرنگ بشه. و هر تصمیمی که برای دوستی‌ات بگیری، مطمئنم بهترین تصمیمه.

 

درباره نوشتن تو وبلاگ و صحبت با روانشناس، به نظرم صحبت با روانشناس بهترین کاره. اینطوری تو فضایی امن با یک فرد متخصص صحبت میکنی و خیالت هم راحته که مسائل شخصی‌ات تو فضای آنلاین در دید عموم افراد قرار نمیگیره. 🙂

 

درمورد دوست‌های مجازی که نوشتی، حسی رو که داری میفهمم. اینطور برداشت کردم که دلتنگِ دوست‌هایی هستی که یه روزی بودن اما مدت‌هاست که رفتن. 🙂 

 

من هنوز دو سال هم نشده که وبلاگ می‌نویسم، اما میتونم بگم بیش از 70 درصد دوستانی که ماه‌های اول یا سال اول تو وبم حضور داشتن، امروز دیگه نیستن. هر کدوم به یه دلیلی رفتن. یکی به خاطر مشکلات خانوادگی، یکی به خاطر کنکور، یکی به خاطر مزاحمت وبلاگی، یکی به خاطر تغییر برنامه‌های زندگی‌اش. اتفاقا همین امروز متن حداحافظی یکی دیگه از دوستان رو هم خوندم تو وبلاگش.

 

خود منم این روزها وقت چندانی برای نوشتن ندارم. ولی خیلی خودم رو درگیر سلام و حداحافظی نمیکنم.

 

دوستی‌ها، چه واقعی چه مجازی، متاسفانه همیشگی نیستن پری جان. و این واقعیتِ انکارناپذیر همه دوستی‌هاست. می‌تونیم تا زمانی که دوست‌ها و دوستی‌ها حضور دارن، از حضورشون و همصحبتی باهاشون لذت ببریم.

شاد و سلامت باشی 🌱

پاسخ:
ممنونم الیشاع برای پیشنهادت.. تقریبا یه همچین کاری رو از امروز شروع کردم و یسری خرده ریزه کارهایی که مهم نیستن رو دارم حذف میکنم. 

جدا😁 اتفاقا بینشون دوستای خوبی دارم گاهی باهاشون حرف میزنم، حرفامو با همسرشون در میون میگذارن و بهترین نتیجه و راهنمایی رو بهم میگن.. منظورم مشاوره و راهنماییه😊 و این خیلی خوبه..

خب میدونی ادمی که راحت میبخشه و زیادی از حد مهربونه حرفی نمیزنه تا باعث ناراحتی نشه.. کاری که من کردم ولی دیگه اینکارا رو نمیکنم.. 
راستش من قاطی زندگیم نکردم متاسفانه چون متاهله و من مجرد فکر میکنه اون صلاح زندگی منو بهتر میدونه از خودم:) 
و وقتی میاد خونمون با مادرم همکلام میشه بیشتر و این اجازه از سمت مادرم بهش داده شده نه من..
ولی این حرفت درسته من صدم رو واسش گذاشتم ولی اون اگر یوده در حد ۳۰ یا ۴۰ درصد بوده..
اره ادمها میتونن این دو دسته باشن و شاید دسته ای دیگه هم بهشون اضافه بشه که منفعت طلبن.. یه جا راست میگن یه جا دروغ با توجه به موقعیت.. که فک کنم شامل همون دسته دوم میشن.. 

مرسی🌱

دقیقا.. به خود منم حس امنیت بیشتری میده.. 

تقریبا حدست درسته.. دلتنگ دوستایی هستم که دیگه نیستن.. 

ناراحت کننده س... و این ناراحتی وقتی بیشتر میشه که یه دوست چند ساله رو از دست بدی.. 

بنظرم بهترین کار رو میکنی الیشاع.. منم میخوام همین روند رو در پیش بگیرم.. 

مرسی برای یاداوری واقعیتی که میخواستم نادیده بگیرم🌱🌹
ممنونم توام شاد و سلامت باشی🌹🌱

من با خوندن این پست، یک عدد پری خشمگین با یک چماق سنگین در دست رو تصور کردم که داره حریف می‌طلبه تا همون چماق رو بزنه به فرق سرش و حذفش کنه از زندگی 😅

ای بابا، از شوخی گذشته، می‌فهممت واقعا. فکر می‌کنم کمی از خودت انتظارات زیاد داری و چون به همه‌ی انتظاراتت نمیرسی، یجورایی درگیر حس خودسرزنشی شدی.

یه سایتی است به نام تست روانشناسی رنگ‌ها. من وقتی حسی رو که در لحظه دارم، تشخیص نمیدم، از این سایت استفاده میکنم. تا 80 درصد کاملا درست میگه و مثل این متدهای زرد و فالگیری و چشم‌بندی هم نیست.

گفتی دوست‌های متاهلت رو حذف کردی، بعد راجع به دروغگویی‌شون گفتی. حالا دوستات رو چون متاهل بودن حذف کردی؟ یا اینکه آیا همه متاهل‌ها دروغگو هستن؟ 😅 (البته منظورم منهای اون دسته از متاهل‌های مارموزی (موزمار؟) هست که خودشون رو مجرد جا میزنن 😄)

تصمیم‌هایی که گرفتی، خیلی عالیه. امیدوارم پُرقدرت به همه‌شون برسی. ولی اگه دوست داری، یه کم برنامه‌ات رو سبک‌تر کن و بیشتر به آرامشت برس.

راستی، گوش شنوا برای حرف‌هات زیاده پری جان. اگه اینجا هم راحت نیستی، میتونی یه وب دیگه بزنی و به هر کسی آدرسش رو ندی. فقط به افرادی آدرس بده که مایل هستی نوشته‌هات رو بخونن و برات بنویسن.

درباره عبارت «دوست من»، باهات موافقم. منم از نظرم کلمه‌ها ارزش دارن و نباید مثل نقل و نبات به کار برده بشن (هر چند نقل و نبات هم دیگه مفت نیست این روزها.🙂).

ولی خوب متاسفانه همه اینطور فکر نمی‌کنن. دوستای وبلاگی هم یه روزی وبشون رو می‌بندن و میرن، انگار نه انگار که وبی بوده و بازدید‌کننده‌ای و هیچی ...

امیدوارم همه چیز برات خوب پیش بره پری جان. نمیگم «عالی»، چون عمریست با همین توهم عالی بودن، حسابی تیشه به ریشه سلامت روانمون زدیم.

و امیدوارم آرامش درونی و شادی رو تجربه کنی. 🌹

+ درباره آرامیا پرسیدی، یه اپلیکیشن هست که روی گوشی نصب میشه و اشتراک داره برای مدیتیشن‌های مختلفش.

 

پاسخ:
شوخی بامزه ای بود 😁
حرفت کاملا درسته.. نمیتونم انتظاراتی که از خودم دارم رو براورده کنم و برنامه م بخاطر شرایط ایجاد شده بهم خورده..‌خودسرزنشی خارج از کنترل خودم رخ داده... 
ممنونم برای لینک سایت. سایت جالبی بود امتحانش کردم.. درست بود هر چی که نوشته بود در واقع اکثر نوشته هاش درست بود.. 
دوستهای متاهلم رو حذف نکردم الیشاع.. 
میدونی در واقع بین ما خانم ها وقتی یکی از دوستان ازدواج میکنه خواه ناخواه ارتباطش با دوستان مجردش کم میشه.. دوستی دارم که از دبیرستان با هم دوست بودیم و دختر ماهی هست همین الانم گاها با هم تماس یا پیامکی حال و احوال مبپرسیم در حال حاضر ساکن تهرانه و اخرین بار پارسال اومده بود اینجا و من حضورا دیدمش بعده سالها.. رفت وامد نیست.. چون دوره چون با بچه درگیره..
بعضی خانمها هم خودشون ارتباطشون رو قطع میکنن چون میترسن شوهرهاشون رو دوستان مجردشون بدزدن.. 
دوست های متاهل خوب زیاد دارم اما به مرور ارتباطمون کمتر شده ولی قطع نشده..
اما این یکی دوستم که تنها دوستی هست که اینجا میبینمش و باهاش بیرون میرم.. من به دید دوست بهش نگاه میکردم و همیشه از همه چیزم باخبر بود ولی من برای اون دوستی نبودم که باهاش صمیمی باشه یکهو یه روز منو برای عقدش دعوت کرد و من اصن متعجب شدم.. از طرفی با این کارشم موافق بودم ولی ادم حداقل به دوستی که فک میکنه بهش نزدیکه میگه خاستگار دارم ولی این دوستم نگفتن فقط روز قبل از عقدش منو دعوت کرد.. بعدم واسه عروسیش دعوت کرد.. از این بابت ناراحت نیستم اما از اینکه داره از من استفاده میکنه و به اسم من دروغ میگه و پول میگیره و میگه ازش قرض گرفتم و این کارهاش خوشم نمیاد.. از اینکه خودش رو محق میدونه توی یسری مسائل خانوادگی من وقتی با مادرم همکلام میشه مداخله کنه من موافق نیستم.. من هیچ وقت توی هیچ قسمت زندگیش مداخله نکردم یا نظر ندادم یا نپرسیدم زندگیت چجوریه شوهرت چجوریه و خیلی چیزهای دیگه.. یه حد و مرزی رو رعایت کردم چون دیدم خودش اینکارو انجام داده و از همون زمانی که خاستگار داشته از من پنهان کرده و نخواسته بدونم و منم نمیپرسم ولی اینبار نمیتونم بگذرم.. 
من نمیخوام بخاطر اینکه اون دروغ میگه منم مجبور به دروغگویی بشم.. این به مرور توی وجود ادم میمونه.. گاهی فک میکنم نکنه همین الانم اثرش رو گذاشتخ باشه و من متوجه نیستم.. به این دلایله.. یج رایی برای حفظ خودم از صدمات و اسیب هایی که ممکنه ببینم در اینده... 
دختر خوبیه اما خب بدی هایی هم داره منم بدی هایی دارم همه یه بدی هایی داریم .. ولی فک میکنم بهتره ارتیاطم رو کم و کمتر کنم..
ممنونم بهش فکر میکنم الیشاع.. 
ممنونم برای پیشنهادت و حرفی که زدی.. اینجا مشکل خودمم که اصلا از مشکلاتم توی وبلاگ نمیخوام بنویسم.. با یه روانشناس شاید بتونم حرف بزنم ولی توی وبلاگ و عمومی نه.. سخته برام..
من واقعا از کلماتی که استفاده میکنم اون دوستا با توجه به اون عبارات اهمیت پیدا میکنن و من برام سخته که بعد یکهو میرن و نمیان دیگه و نیستن.. یا خاموش میخونن.. برام خیلی اوقات سختی رو ایجاد میکنه... چون به دید دوست واقعی میبینمشون نه یه کاربر که پشت این صفحه نشسته.. 
حرفت واقعیت محضه.. میرن و واسشون ادمای اینجا مهم نیستن... و اون فردی که بابت رها شدن از طرف دوست مجازی ای که فک میکرده دوست حقیقتی و همیشگی هست دلگیر و ناراحت و شاید عصبی و خشمگین باشه توی دنیای واقعی اطرافش.. احساساتش اینجوری نمایان بشه..
شبیه بچه گربه کوچیکی که انگار رها شده و پناهی نداره دیگه...😔
مرسی، خیلی مرسی🌹🌱
+ ممنونم که یادت بود و سوالم رو جواب دادی. عالیه پس..