بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

اینجا یه گوشه ای از ذهنم رو مینویسم..
آدرس کانال تلگرامم رو برمیدارم..
به اندازه کافی اینجا خواننده خاموش داره، نمیخوام این روند داخل کانالمم باشه..
اعضای اونجا دوستانی هستن که اینجا هم فعال بودن و هستن و اکثر اوقات کنارم بودن و من ازشون ممنونم.. توی دنیای واقعی چنین دوستانی ندارم متاسفانه.. از طرفی کانالم، مثل خیلی از کانالها برنامه ریزی شده و با هدف جذب مخاطب زده نشده.. یه فضایی برای منه.. کمی خصوصی تر شاید.‌..

ممنونم که کنارمین...

آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۲/۱۹
    238
  • ۰۳/۱۲/۱۴
    235
  • ۰۳/۱۱/۱۱
    231
  • ۰۳/۱۱/۰۸
    230

۱۵۲

دوشنبه, ۱۴ اسفند ۱۴۰۲، ۰۹:۰۰ ب.ظ

از دیشبه خیلی خلقیاتم بالا و پایین میشه.. 

دقیقا لحظه ای که اطرافم شلوغه و جای گریه کردن نیست چشمام اشکی و بغضی میشه...

مدیریت این حجم از تغییر خلقیات برام سخته.. 

هی چهره خندون وروجک رو یادم میاد هی چشمام اشکی میشه.. 

خدایا شکرت برای لبخندی که روی لبش میبینم.. 

ولی دقیقا جایی که باید این حجم از احساسات غم و ناراحتی تخلیه بشه سرکوب میشه.. جایی برای تخلیه نمیمونه و روی هم تلنبار میشه و بدتر میشه...

.....‌

ایا راهکاری هست که بشه گریه کرد! 

نظرات (۱)

خوب دیگه الان به سلامتی، به درجه‌ی والایی که من شخصا مدت‌ها گرفتارش بودم، نائل شدی 😁

شوخی میکنم، می‌فهمم حسی رو که داری. آسون نیست.

 

تو این مواقع خوبه از خودت بپرسی که آیا اتفاق ناراحت‌کننده‌ای افتاده؟ اگه نیفتاده، شاید اون حس اصلا ناراحتی نیست و نوعی خستگی باشه. 

 

مثلا من وقتی خسته هستم از لحاظ جسمی، به اشتباه فکر میکنم ناراحتم. در حالی که ناراحت نیستم.

 

اینم بگم که شخصا خیلی از حس‌ها رو نمی‌شناسم و با مطالعه کردن نوع تاثیراتشون روی جسم و بررسی موقعیت‌های مختلف، سعی میکنم از هم تفکیکشون کنم (نه، ربات نیستم 😅)

 

مثلا چند وقت پیش که مادرم عمل کرده بودن، حسی داشتم مثل فشرده شدن جسمی توپی شکل داخل قفسه سینه. نمی‌دونستم اسمش چیه. بعد با سرچ کردن علائمش فهمیدم همون حس ناراحتیه و اسم جدیدی نداره.

 

خلاصه اینکه، امیدوارم روحیه خوبت رو حفظ کنی و نیازی به گریه کردن نداشته باشی 🌱

پاسخ:
😁😁😁😁
اختیار داری شما هنوز رتبه اول و جایگاه اولی، من هنوز جا داره به اون درجه برسم.. 😁😁 فعلا در حال شاگردی و آموزشم😁😁😂

مرسی برای شوخی ای که کردی، خدا رو شکر حالم خوبه و واقعا مدیریت احساسات چقدر سخته.. 
و ممنونم برای سوالاتی که نوشتی.. پاسخشون رو میدونم و خیلی کمک کننده در شناخت حال و احساس اون لحظه م بود.. اخه میدونی دیشب کامنتات رو خوندم هم با شوخیت خندیدم هم به حرفات فک کردم ولی جواب ننوشتم چون توی بیمارستان بودم دیدن برادرزاده م رفته بودم حالش خیلی بهتر بود ولی بی قراری میکرد.. بعده همه اینا حال روحیم خیلی بهتر شد.. 
منم مثل خودتم ولی خب من این روزا وقت برای مطالعه و درک یسری حالات فیزیکی برای درک احساساتم ندا رم ولی بدون تنها نیستی.. 
این توصیفی که از احساس ناراحتیت نوشتی رو وقتی خوندم بی شباهت به احساسی که درونم شکل گرفته بود نبود... 
خدا رو شکر همینجوری شد و گریه نکردم و حالم خوبه، مرسی برای دعای خیرت🌹
امیدوارم حال مادرتون الان خیلی بهتر از قبل شده باشه🙏💐
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">