۱۵۲
دوشنبه, ۱۴ اسفند ۱۴۰۲، ۰۹:۰۰ ب.ظ
از دیشبه خیلی خلقیاتم بالا و پایین میشه..
دقیقا لحظه ای که اطرافم شلوغه و جای گریه کردن نیست چشمام اشکی و بغضی میشه...
مدیریت این حجم از تغییر خلقیات برام سخته..
هی چهره خندون وروجک رو یادم میاد هی چشمام اشکی میشه..
خدایا شکرت برای لبخندی که روی لبش میبینم..
ولی دقیقا جایی که باید این حجم از احساسات غم و ناراحتی تخلیه بشه سرکوب میشه.. جایی برای تخلیه نمیمونه و روی هم تلنبار میشه و بدتر میشه...
.....
ایا راهکاری هست که بشه گریه کرد!
- ۰۲/۱۲/۱۴
خوب دیگه الان به سلامتی، به درجهی والایی که من شخصا مدتها گرفتارش بودم، نائل شدی 😁
شوخی میکنم، میفهمم حسی رو که داری. آسون نیست.
تو این مواقع خوبه از خودت بپرسی که آیا اتفاق ناراحتکنندهای افتاده؟ اگه نیفتاده، شاید اون حس اصلا ناراحتی نیست و نوعی خستگی باشه.
مثلا من وقتی خسته هستم از لحاظ جسمی، به اشتباه فکر میکنم ناراحتم. در حالی که ناراحت نیستم.
اینم بگم که شخصا خیلی از حسها رو نمیشناسم و با مطالعه کردن نوع تاثیراتشون روی جسم و بررسی موقعیتهای مختلف، سعی میکنم از هم تفکیکشون کنم (نه، ربات نیستم 😅)
مثلا چند وقت پیش که مادرم عمل کرده بودن، حسی داشتم مثل فشرده شدن جسمی توپی شکل داخل قفسه سینه. نمیدونستم اسمش چیه. بعد با سرچ کردن علائمش فهمیدم همون حس ناراحتیه و اسم جدیدی نداره.
خلاصه اینکه، امیدوارم روحیه خوبت رو حفظ کنی و نیازی به گریه کردن نداشته باشی 🌱