بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

اینجا یه گوشه ای از ذهنم رو مینویسم..
آدرس کانال تلگرامم رو برمیدارم..
به اندازه کافی اینجا خواننده خاموش داره، نمیخوام این روند داخل کانالمم باشه..
اعضای اونجا دوستانی هستن که اینجا هم فعال بودن و هستن و اکثر اوقات کنارم بودن و من ازشون ممنونم.. توی دنیای واقعی چنین دوستانی ندارم متاسفانه.. از طرفی کانالم، مثل خیلی از کانالها برنامه ریزی شده و با هدف جذب مخاطب زده نشده.. یه فضایی برای منه.. کمی خصوصی تر شاید.‌..

ممنونم که کنارمین...

آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۲/۱۹
    238
  • ۰۳/۱۲/۱۴
    235
  • ۰۳/۱۱/۱۱
    231
  • ۰۳/۱۱/۰۸
    230

۱۴۹

پنجشنبه, ۱۰ اسفند ۱۴۰۲، ۱۲:۰۲ ق.ظ

شاید نوشتن این برنامه اینجا درست نباشه ولی مینویسم واسه خودم.. 

روزهای سخت و پر دغدغه م گذشته و اکثر روزهام شادم و از هم صحبتی با دوستام یا بیرون رفتن باهاشون حس خوبی میگیرم و انرژی مثبت میگیرم.. 

این روزا فیلم و سریال تماشا نمیکنم یا کتابی مطالعه نمیکنم.. 

مطالعاتم محدود به دروس امتحانی آزمون هست اینبار میخوام خودمو محک بزنم و ببینم نتیجه چی میشه.. تلاشمو میکنم اما سخت نمیگیرم.. میدونم اگر قبول بشم خیلی حس عاای ای خواهم داشت و اگر قبول نشم بخاطر اینکه تلاش کردم و از یسری چیزها الان و این چند ماه گذشت کردم ناراحت میشم.. ناراحت میشم چون تلاشم کم بوده و به اون چیزی که میخواستم نرسیدم.. ولی در حال حاضر خوشحالم چون هنوز وقت دارم که بخونم و تلاش کنم.. 

بلاخره یه دری توی سال جدید به روم باز میشه.. یعنی خودم ریسک میکنم.. 

من تا حالا وام بر نداشتم یا تا حالا چیزی قسطی نخریده بودم همیشه نقد بوده خریدام و اگر پولم به اون چیزی که میخواستم نمیرسیده اصن سراغش نمیرفتم.‌ ولی امسال قسطی خرید کردنو تجربه کردم و خوب بود.. شاید بازم امتحانش کنم.. 

واسه خودم خرید نکردم بفکرم واسه خونه مامانم وسیله بردارم و یسری وسایلها رو لازمه تغییر بدم.. منکه فعلا باهاشون زندگی میکنم حالا حالاهام ظاهرا کنارشونم😊 پس اون چیزایی که لازمه رو میخوام با سلیقه خودم جدید بگیرم.. فعلا دارم به انجام اینکار فکر میکنم ولی هنوز تصمیم قطعی نگرفتم. وقتی عملی شد ادامه اش میدم‌.. 

سال بعد شاید یه کار بزرگتر و ریسکی تر انجام بدم.. فعلا تا ۲۸ اردیبهشت زمانم پره.. حتی بعده ماه رمضان عروسی دختر عمه م مشهده نمیرم.. اون ده روزی که رفته بودم مشهد خیلی بد برخورد کرد انگار ما وجود خارجی نداریم.. دلیلی نمیبینم با ادمی که نمیخواد ارتباطی داشته باشه باهامون ارتباط داشته باشم.. اون زمانو به بهانه امتحان درس میخونم بعدشم قصدم اینه مرخصیمو واسه سفر دیگه ای که لغو کردن پارسال بزارم و خودم و ابجیم تنهایی بریم.. حالا تا اون زمان ببینیم چه اتفاقایی در پیش باشه.. 

من اون زمانی که مشهد بودم از برخوردش خیلی ناراحت شدم.. فک میکردم بخاطر شرایط روحی بدم هست اما به مرور فهمیدم اشتباه نمیکنم خودش تمایلی به ارتباط گرفتن نداره... راستش من وقتی سفر میرم اصن دوست ندارم خونه فک و فامیل بریم ولی وقتی مجبور باشیم باید بریم دیگه تحمل کنیم.. شرایط مالی واقعا ادم رو محدود میکنه.. منم با خرج بابا رفتم اون سفر رو... حقیقتش من اصن پس اندازی ندارم.. از حقوقم چیزی نمیمونه که پس انداز کنم ... قطره ای در دریاست.. چون باهام قرارداد نبستن.. حقوقم اصن حقوق قانون کار نیست.. واقعیتش فقط پول تو جیبیمه.. 

سالهای قبل حقوق خوبی داشتم ولی همه رو به پدرم کمک کردم‌.. بابا در حد توانش بهم کمک میکنه و برام جبران میکنه.. ولی الان ارزش پول اون زمان نیست.. اون زمان با ۴۵ میلیون من حداقل دو تا ماشین میتونستم بخرم، یه تیبا و یه پراید ولی الان هر کدوم ببینین چقده.. زمین تا اسمون فرقه.. ‌

سال اینده رو باید بسازم برای خودم و از این کار بیام بیرون. 

یه کار ثابت برای خودم با حقوق و شرایط مشخص و ثابت باید راه بندازم.. بعده ازمون میخوام برم دنبال کتاب خوندن و دنبال کردن ایده هایی که الان توی ذهنم بوده و هست و بخاطر ازمون زمان عملی کردنشون رو به تعویق انداختم.. 

 

امیدوارم یه روز که برمیگردم به این پست، به این چیزا رسیده باشم.. 

من دارم از منطقه امنم کم کم خارج میشم و تجربه های جدید رو بدست میارم.. حس خوبیه.‌ 

گاهی فک میکنم ازدواج کردنم شبیه خروج از منطقه امن میمونه... برای همه اینطوره...

فک میکنم الان شرایط متفاوته و توان اینو دارم که از این منطقه امن بیام بیرون و شاید اگر موقعیتی پیش بیاد بخوام وارد این کارزار زندگی بشم و بجنگم:) (کلی نوشتم و منظورم بحث ازدواج نیست) و بخوام از این منطقه امن بیام بیرون و توی این مسیر قدم بزارم و سعی کنم از مسیر لذت ببرم.. 

.....

خیلی حرف زدم.. انگاری سفره دلمو باز کردمو اجازه دادم هر کسی یه چیزی ازش برداره و با خودش ببره🤔 و هر وقتی که خواست اونو یه خنجر کنه و به من اسیب برسونه.. 

مثلا اگر ازمون قبول نشم بشنوم بهم میگن فقط حرف میزنه.. واسم مهم نیست.. شکست جزئی از زندگیه و تا شکست نخوریم نمیتونیم پیشرفت کنیم.. 

با هیچکی در این موارد حرف نزدم جز امشب و شما دوستان خاموش و روشن اینجا و ازتون میخوام برام دعا کنین.. در هر مسیری قدم میگذارم مثل گذشته موفق و شاد و پیروز و ثابت قدم باشم😊

منم بتونم برای خودم و زندگی خودم راهی رو که میخوام قدم بزارم به پایان برسونم و نقطه سر خطش به معنای موفقیت باشه😊

توکل به خدا... که جز خدا و پدر و مادرم کسیو توی این راه ندارم که پشت و پناهم باشن.. خدایا برام پدر و مادرمو سالم نگه دار.. بزار عمر بیشتری رو کنار هم بگذرونیم.. 

فک کردن به اینکه اگر روزی نباشن چیکار میکنم منو غمگین و گلوم رو پر بغض میکنه.. فک میکنم اگر نباشن مثل زمانی که مامان بزرگ فوت شد و من افسردگی گرفتم بشم.. نمیدونم اونوقتم میتونم بازم بدون دارو به خودم برگردم یا نه... 

هر لحظه‌ زندگیمو سعی میکنم نفس بکشم و باهاشون وقت بگذرونم و زندگی کنم و لذت ببرم... گاهی سر کار میزارمشون و باهاشون شوخی میکنم.. با مامان بیشتر ولی بابا رو بیشتر باهاش حرف میزنم و حرفاشو گوش میدم.. 

امیدوارم هیچ ادم مسنی به این نتیجه نرسه که چون پیر شده دوست داشتنی نیست.. خوب میشه که وقت بیشتری رو براشون بزاریم و باهاشون حرف بزنیم و بگیم و بخندیم.. فک میکنم ادمای مسن نیاز به توجه بیشتری دارن.. حواسمون به عزیزانمون باشه... 

خدا برامون حفظتون کنه❣🙏 الهی آمین🙏❤

با نوشتن اروم شدم انگاری.. استرس داشتم..

استرسی پنهان که یکی از عوامل اسیب زا به خودم هست ... 

نظرات (۴)

خیلی خوبه که یه اشنا ضمانت کرد ، قسطی خریدن همیشه یه خورده داستان داره

 

------------------

++درسته ، فرهنگ ما و شما فرق میکنه انگار ولی در کل میگم ، ببین چرا اینو گفتم ، مادربزرگ من توی ییلاق ، هم دختر یه ادم سرشناس توی روستا بود و هم اینکه خونه پدربزرگم همیشه رفت و امد بوده ، مثلا طرف از شهرستان استان مجاور می اومد ، ببین صحبت مال 40-50 هست ، شب می اومدن خونه مادربزرگم اینا می موندن یعنی مهمون و ادم زیاد رفت و امد داشت ، اینو من توی بچگیم هم می دیدم که ما توی اتاق خواب بودیم یکی میگفت یالله ، 

 

من خوشم نمی اومد یکی سرزده بلند شه بیاد خونه ، البته من میزبان نبودما ، ولی خب ، حالا مثلا زن داییم اینا هم این داستان رو داشتن که می رفتن یه هفته بمونن بعد چون اون خونه این مدلی بوده و مهمون برای پدربزرگم می اومده ، باعث ناراحتی میشه ، یعنی شما میگی که خب من و بچه هام با پدربزرگ نهایت نهایت 6 نفر یهو ناهار مثلا میشن 10-11 نفر یا اینکه یهو یکی بیاد بگه که یالله من اومدم.

 

گاهی میگم ادم اونجا که میره یه خونه کرایه کنه سنگین تره . سالها اون خونه اینطور بوده دیگه ، /

 

--------------------------

 

کار خوبی میکنید که با خودتون وسیله می برین ، یعنی بی تعارف بگم که طرف نیاد بگه نیان هوار بشن ، هیچی هم نمی یارن ، اینو دارم میگم چون ما هم این داستانو داریم ، بوده جایی رفتیم سر زده بعد اونا به احترام ما چیزی نخوردن تا اگه از ناهارشون چیزی موند بخورن یا اینکه ما وسیله خریدیم بردیم که با هم بخوریم ولی اونا هم سر سفره یه تیکه نون اورده که گفتن فقط این مونده بود.

 

---------------------

ولی اینکه میگین سین میزنه ولی جواب نمیده خب مشخصه که سرد برخورد میکنه ، چراشو نمیدونم ولی رفتارش داره میگه که دوست نداره ارتباطی باشه .

 

------------------

امان از این ترم اخری بودن اصن ، اما دمتون گرم با فرهنگ خوبی که دارین ولی منظورم اینه که فرهنگ با فرهنگ فرق میکنه دیگه ، کلی منظورمه

 

ولی اره ، گاهی ارتباط ادم با بقیه باید دوری و دوستی باشه ، به هر دلیلی که هست ، هر چی که دلیلش هست.

 

پاسخ:
همینطوره، 

++علارغم تفاوت فرهنگی، فرهنگمون شباهت هایی هم داره ظاهرا، شما از ۴۰ ۵۰ سال قبل حرف زدین ولی من از همین اخیر میگم، همین عمه م که ساکن مشهدن، خونه شون همین مدلی ای هست که شما از خونه پدربزرگتون توصیف کردین همینقدر پر رفت و آمد.. 
برای همین من درک میکنم اگر از مهمون داری و شلوغی دلشون زده شده باشه ولی آدم بد که رفتار نمیکنه.. 
کرایه کردن خونه برای اسایش و راحتی خود آدمه، وگرنه اون دورهمی و شلوغی گاهی خوش هم میگذره.. 
مثلا ببینین الان من از خودمون بهتون بگم، مثلا عیدا یا تابستونا خواهرام از شهرستان میان خونه مون شلوغ میشه بچه ها با هم ممکنه نسازن، دعوا کنن.. اصن همهمه ای میشه ها ولی خوش میگذره واسه ما که میزبانیم ولی واسه خواهرام ممکنه اینجوری نباشه..  
انشاالله خودتون و خواهرتون ازدواج کنین، دور هم جمع بشین خونه پدرتون متوجه حرفم میشین.. 
البته به لحاظ شباهت اون قسمتی که خونه پدربزرگ و مادربزرگ درشون به روی همه باز بود و همه میومدن اونجا شباهت داشت.. 
البته ما هیچ وقت بی خبر و سرزده جایی نمیریم... همیشه خبر میدیم.. اینم میپرسیم اینحا که چیزی لازم ندارین براتون بیاریم..
..... 

ولی در کل حرفتون رو درک میکنم چی میگین.. چون تجربه ش کردم که وقتی مهمان سرزده اومده ما هم غذا رو واسه مهمون بردیم خودمون دیر سر سفره نشستیم و زودم بلند شدیم و چیز زیادی نخوردیم تا اولویت مهمان باشه بعد خودمون اگر چیزی موند بخوریم.. البته قدیما اینطور بود.. 
ولی الان اینکارو نمیکنیم دیگه.. مامانم سریع مثلا اگر غذا پلو باشه، چند پیمانه دیگه برنج سریع جداگانه دم میکنه، 
من خودم میگم وقتی مهمونی سرزده بیاد تخم مرغ و گوجه باشه املت درست میکنم میارم در کنار غذای اصلی هر کی میل داشت بخوره.. مهم اینه که سیر بشیم.. البته منظورم برا مهمانی هست که چند روز میخواد بمونه، نه واسه مهمونی که یک وعده خونمون هست، اون یه وعده رو وعده غذایی خوبی درست میکنیم.. 

این کار شما جای تحسین داره.. حرفتونم کاملا درسته، توی این شرایط اقتصادی بد حال حاضر که واقعا ادم خونه کسی بره و چیزی نخره واقعا سخت میشه زندگی اون خانواده میزبان... هنوز مدتی رو هم بمونه اونجا که دیگه بیشتر.. 
...... 

آره خب آدم گاهی بعضی رفتارها رو لازمه به خودش بگیره.. من معمولا هر رفتاری رو تا فرد مقابل مستقیم بهش اشاره نکنه و بهم نگه به خودم نمیگیرم چون اگر اینکارو انجام بدم، فکرم درگیر میشه خودم عذاب میکشم ولی گاهی این مدل رفتارا رو باید به خود بگیره آدم.. 
آره فرهنگها متفاوته.. و خوبه که اون نقاط مثبت هر فرهنگی توی فرهنگهای دیگه م نفوذ کنه.. 
دوری و دوستی... این ضرب المثل بی دلیل گفته نشده.. 

سلام پری جان

لطف کردی، خیلی ممنونم 🌹

اگه بشه سعی می‌کنم امروز تهیه کنم. فکر می‌کردم دمنوش دستساز هست و خودت موادش رو ترکیب کردی؛ الان که فهمیدم از پیش آماده‌ست، کارم راحت‌تر شد 🙂

متاسفانه هیچ داروی درست و حسابی برای درمان بیماری ویروسی وجود نداره. هر چی هست، برای عفونت باکتریایی هست و روی ویروسی‌ها اثر نداره ..

از دعاهای خیرت ممنونم، سلامت باشی همیشه 🌱 

پاسخ:
سلام دوست خوبم
خواهش میکنم 🙏 امیدوارم بهتر بشی و همونطور که واسه من تاثیر داشت واسه شما هم تاثیر داشته باشه و خیلی سریع خوب بشی.. 
اره خوشبختانه اماده ست و خیلی راحته استفاده ازش.. 
همینطوره.. 
مرسی دوست خوبم زنده و سلامت باشی 🌹🙏

امیدوارم به خواسته‌هات با موفقیت و دل خوش برسی پری جان و با خبرهای خوش موفقیتت خوشحالمون کنی 🙂

و امیدوارم سایه پدر و مادر محترم همیشه بالای سرت باشه و با سلامتی و شادی سال‌های سال به خوشی زندگی کنین

 

خیلی خوشحالم از اینکه می‌بینم از منطقه امنت خارج میشی و برای زندگی و آینده‌ات تلاش می‌کنی 🙂 همین تلاش و هدف، نیرو و انگیزه عالی به آدم میده و شخصیت محکم‌تر و جدیدتری از آدم می‌سازه

 

و خیلی کار خوبی کردی که آزاد و بی‌دغدغه حرف‌هات رو نوشتی. ما به عنوان مخاطب‌های وبلاگت از خوشحالی‌هات خوشحال میشیم و تو غصه‌ها تنهات نمی‌ذاریم.

 

و واقعا تو دنیای وبلاگ ندیدم کسی از ناراحتی کسی خوشحال بشه و بهش طعنه بزنه؛ این رفتار جای دلسوزی داره فقط ...

 

برات بهترین‌ها رو آرزو می‌کنم 🌱

 

+ منم که درگیر سرماخوردگی و آنفلوانزا شدم این آخر سالی ... لطف می‌کنی دوباره مواد تشکیل‌دهنده دمنوش زردچوبه رو برام بنویسی؟ تو وبت گشتم اما پیداش نکردم.

پاسخ:
مرسی دوست خوبم امیدوارم خودتم با خبرای خوبی که مینویسی ما رو در خوشحالیت سهیم کنی.. 
خیلی ازت ممنونم الیشاع، احساس میکنم نیاز داشتم این جمله رو در مورد پدر و مادرم بشنوم.. خیلی ازت ممنونم🌹 امیدوارم سایه پدر و مادر شما هم مستدام باشه و با سلامتی در کنار هم سالیان رو کنار هم بگذرونین🙏🌹
همینشه که بهم حس خوبی میده.. 
ممنونم دوست خوبم 😢
دقیقا .. اینجا ادمها با هم بیشتر همدردی و همدلی میکنن..‌
مرسی دوست خوبم منم برات بهترین آرزوها رو دارم🌹

+ امیدوارم تا قبل از شروع سال جدید حالت بهتر و خوب شده باشی.. 
دمنوش بن چای گلستان هست که من خریدم، محتوی زردچوبه، سنجد، دارچین و زنجبیل، فلفل و برگ استویا ست.. باقیشو یادم نیست..
این لینکی که میگذارم شکل ظاهری دمنوش هست میزارم که ببینی چه شکلیه بسته بندیش: 
https://daymart.co/product/%DA%AF%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D9%85%D9%86%D9%88%D8%B4-%D8%A8%D9%86-%DA%86%D8%A7%D9%8A-%D8%B2%D8%B1%D8%AF%DA%86%D9%88%D8%A8%D9%87-20%D8%B9%D8%AF%D8%AF%D9%8A/

سلام ، جریان زندگی همینطوره دیگه ، کلی اتفاقات و سورپرایزهای ریز و درشت

 

------

این قسطحی که گفتین من یاد این افتادم که یکی گفت از این سرویس هایی که قسطی میشه خرید مثل اسنپ پی و اینا ، اونا گرونتر از بیرون میفروشن.

 

++یه چیز میگم ولی بین خودمون بمونه و قطعا تجربه شما از من بیشتره ولی میدونید گاهی ادم محدودیت هایی توی زندگیش داره ، حالا شاید به زبون نیاره ها ولی نشون میده ، در مورد اون فامیلتون که رفته بودین مشهد ، نمیدونم خانوادگی پیشش رفتین یا تنها ولی ما هم بوده که کسی برای درمان بیان و یه مدتی مثلا یک هفته بمونه و حالا هر چی ما خوردیم اونم بخوره کمتر یا بیشتر ، ولی بخاطر این موارد کلا ما یادگرفتیم جایی داریم میریم وسایل خورد و خوراک خودمون رو ببریم تا از این منظر توی مضیقه نباشه ، میدونید که چی میگم. 

 

اینو ببینید

https://www.ninisite.com/discussion/topic/7775292/مهمون-باید-دنگ-اینترنت-بده

 

این مهمون ما حدود 40 روزی موند ، بعد از اینترنت ما هم استفاده میکرد ، ما به اندازه نیاز خودمون خرید داشتیم ولی خب مصرف اونا هم میاد روی مصرف ما ، کلا منظورم اینه که حواسمون به این چیزا هم باشه ، 

 

--------------

انشالله که یه شغل با درامد عالی در سال جدید داشته باشین 

 

خروج از منطقه امن خیلی خوبه ، ولی خودتون رو برای چالش های ممکن اماده کنید ، اگه این چیزا شد برای اینا اماده باشم ، مثلا اگه برق خونه قطع شد من لااقل یه چراغ قوه یا شمع داشته باشم ، چیزای این مدلی مثلا

 

یعنی میگم ادم صفر صفر نباشه

-

 

پاسخ:
سلام
همینطوره..  زندگی همینه... اگر این بالا پایینی ها نبود جذابیتی نداشت برامون.. 
...
اره این قسطی های اسنپ پی و اینا سود ۲۵درصده دیگه خیلی گرونتر در میاد.. ولی من قسطی از مغازه اتو برداشتم و نصفشو دادم و الان ماه به ماه باقیشو دارم میدم .. با معرفی همکارم برداشتم.. صاحب مغازه نه چک و سفته خواست نه طلا.. همکارم ضمانتم رو کرد منم وسیله برداشتم.. اونم الان که هیچکی قرض نمیده، خوشبختانه قسطی این مدلی روکشید نداره ولی جای چک و چونه زدن نداره دیگه.. باید قیمتی که میگه رو قبول کنی دیگه.. 
من اول میخواستم از دیجی پی بود فک کنم یه وام ده تومنی خرید کالا بردارم دیدم سودش خیلی میشه برنداشتم.. ۲۳ تا ۲۵ درصد سود میگیرن حتی ویپادم همینطور.. 
ولی ویپاد رو واسه وام برداشتن نصب کردم ببینم میتونم وام بردارم متعهد باشم و ماه به ماه قسط بدم یجوری فضای وام برداشتن رو تجربه کنم بعد برم از بانک وام بردارم.. که ضامن و اینا میخواد.. 
.... 
++ ممنونم که به این موضوع اشاره کردین اما به این دلیل نبوده.. و فرهنگ مهمانداری ما با سمت شما فک میکنم تا حدودی فرق داره.. در ضمن فرد میزبان ما عمه م بود که زحمت همه چی دستش بود نه دخترعمه م ، اونم یه دختر مجرد توی خونه بود... اگر بخوام بگم خیلی چیزا هست که بگم.. ما مثلا مهمان بودیم اما جامون با اون خانم فرق کرده بود ما پذیرایش میکردیم. این رفتار جدید بود.. البته که ما نیازمند پذیرایی کردن اون نبودیم، خودمون حتی مهمانهای اونا رو هم پذیرایی میکردیم ولی این حرکتش که از ما فاصله میگرفت وقتی بعده ۵ یا ۶ سال بود رفته بودیم خونه شون عجیب بود.. به هر حال ما هم درک میکنیم نمیخواست برای مهمان کاری بکنه انتظاری نداشتیم خودمون کمک می کردیم ولی اون دیگه بی احترامی کرد.. 

اما اگر نظرم رو میخواید بدونید میگم.. 
ماها وقتی خونه کسی میریم که بمونیم یسری مواد خوراکی که توی شهر اونها پیدا نمیشه رو بعلاوه نون محلی اینجا با خودمون میبریم.. هم استفاده خودمون میشه هم استفاده صاحبخونه.. علاوه بر این توی کارای خونه ظرف شستن و جارو و تمیزکاری خونه هم کمکشون میکنیم، حتی توی اشپزی، اگر مهمانی دعوتی داشته باشنم مثل اینکه خونه خودمون اگر میبود کمک می کنیم. 

من دلیلی برای اینکه به فردی که پیام میدی و عقدش رو تبریک میگی چون شمارشو نداری زنگ بزنی ولی اونم میاد سین میزنه و پاسخ نمیده و دوباره استوری میگذاره دید خوبی ندارم.. این یه مورد رفتارشه.. اینکه خواهرم پایین پستش هم تبریک بگه ولی جواب نده حتی لایک نکنه که پیامت رو دیدم ، ولی باقی کامنتهای پستش رو که بعد از تو یا همزمان با تو کامنت گذاشتن جواب داده باشه، این بی اعتنایی و بی توجهی معناداره.. اینجور مواقع آدم باید بعضی رفتارها رو به خودش بگیره و خودش رو آویزون کسی نکنه.. 


هی خواستم هیچی نگم نشد و گفتم.. حالا که حرف زدم بزارین اینم بگم، تا با فرهنگ مهمانداری ما هم اشنا بشین:
 ما زمانی که من دانشجو ارشد بودم ترم اخر بودم یکی از ترم بالایی هام شبانه بود و ترم ۶ شد که استاد بهش اجازه دفاع داد.. فقط بخاطر استاد یه ترم اضافه خورد، خوابگاهم بهش نمیدادن بهش گفتم بیا خونه ما، اون چند ماهی که خونه مون بود از نت و حتی وسایل توی یخچال اگر خودش چیزی دوست داشت برمیداشت درست میکرد چون ذائقه ش با ما فرق داشت، مامانم بهش گفته بود راحت باش هر چی دوست داشتی بگو بهت میگم کجاست برداری.. ما مهمانداریمون این مدلیه.. از طرف مقابل توقع نداریم چیزی بخره بیاره، هر چی باشه توی خونه مون دور هم و با هم استفاده میکنیم، اگر خودش چیزی بخره بیاره هم ما استقبال میکنیم ولی در واقع انتظار اینکه حتما باید یچیزی بخره و بیاره رو نداریم.. البته شرایط الان فرق کرده و این حرفی که شما گفتید هم پیشنهاد خوبیه اما چیزی که هست اینه که ما چنین چیزی توی فرهنگمون نیست همونیه که براتون نوشتم.. 
در مورد مصرف نت و اینهام تا حالا پیش نیومده رمز وای فا رو کسی از اقوام ازمون بخواد بگیره یا بگه بدین، اگر یه زمانی هم کاری بود یا مسئله ای بوده خودمون روی گوشی فرد مقابل رمز رو زدیم اما استفاده بیش از حد نبوده.. هنوز خواهرم که میاد دستگاه وای فاشون از این سیاراست با خودشون میاره بخاطر بچه ش.. در حالی که نیازی نیست.. 

در کل نمیخوام بگم کار ما درسته یا کار اونا، ولی ناراحت شدم و از این کارا فک میکنم طرف مقابل تمایلی به اینکه بخواد باهات ارتباطی داشته باشه نداره.. 
من خودمو گول نمیزنم، خودمم مجبور نمیکنم با فامیل ارتباط داشته باشم، وقتی من محبتی میکنم مهربونی میکنم منتی نیست توقع جبران ندارم اما توقع احترام بعنوان اینکه مهمانشون هستم رو داشتم، 

این بخش حرفم "خودمو بخاطر اینکه فرضا فلانی باهام حرف نزد یا نمی زنه ناراحت نمیکنم" رو باید اصلاح کنم، در واقع من ناراحت میشم ، چون احترام گذاشتم و من حداقل با دخترعمه م احساس نزدیکی و صمیمیت داشتم و دوست داشتم همونطور که من با لبخند و به گرمی باهاش حرف میزنم اونم همینجوری باشه.. نه هر روز، حداقل یک روز از روزایی که اونجا بودم نه اینکه بقدری نادیده بگیره و بد رفتار کنه که من ترجیح بدم خونه شون رو ترک کنم و باقی روزایی که اونجا بودم و پیش جراح میخواستم برم رو جایی دیگه بمونم.. 
 برا مراسمشم دلیلی ندارم مرخصیمو حروم کنم، مرخصیمو واسه تفریح خودم میزارم که جایی برم که بهم خوش بگذره نه اینکه جایی برم که جواب تبریکم رو نمیدونم به چه علتی نمیده.. یا نمیدونم چکاری کردم که مستحق این همه حق به جانب بودن و بی اعتنایی هستم.. 
من خوشحال شدم که داره بعده اون همه بالا پایینی و مشکلات زندگیش دوباره ازدواج میکنه اما ترجیحم اینه بزارم توی شادیش شاد باشه و از دور نظاره کنم.‌ توی شادی همه هستن.. توی غم فک میکنم بهتره آدم کنار کسایی که دوستشون داره باشه.. من برم یا نرم به حال اون فرقی نداره، اگر روزیم ازدواج کردم توقع ندارم بیاد جبران کنه.. اگر پدر و مادر من یا مادر خودش نباشن دیگه ارتباطی بین ما بچه ها نیست متاسفانه، 

:|||||||| 

.............

ممنونم دوست خوبم 🌹
اماده میکنم اما تصمیم گرفتم اگر مشکلی پیش اومد که از قبل اماده نبودم همون لحظه دنبال حل مسئله برم🙂نترسم.. چون هیچ اتفاقی نمیفته.. 


++ بخش هایی از کامنتی که برای شما نوشتم رو اصلاح کردم.. 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">