۱۴۲
امروز به این فک میکردم سالهاست وبلاگ مینویسم سالها گنگ و مبهم نوشتم سالها به دوستانم اجازه ندادم درکم کنن تا الان که توی بیان اومدم و دارم مینویسم و سعی میکنم از احساساتم از زندگی روزمره م، از درونیاتم، از واقعیت زندگیم بدون ترس قضاوت شدن بنویسم، یاد گرفتم انتقاد پذیر بشم.. بزرگتر شدم.. یه رشد و پیشرفتی داشتم که بهم حس خوب و مثبتی میده...
دیگه بفکر بستن و حذف وبلاگ نیستم، تا حالا پیش نیومده بخوام حدف کنم اینجا رو ولی قبلا وقتی از لحاظ روحی بهم میریختم عصبانی بودم نمیتونستم از احساساتم بنویسم اینجا از مشکلات و مسائل م بنویسم اینجا بفکر حذف وبلاگم میفتادم..
امروز حس خوبی دارم، حسی که پر از زندگیه، پر از آرامش و پر از دغدغه ها و بهانه هایی برای زندگی و پر از حس خوب...
بعضی روزا حالم خوب نیست با خودم دعوا میکنم بعضی روزا خودمو بغل میگیرم با مهربونی و از خودم معذرت خواهی میکنم و خودمو دلداری می دم...
برای رسیدن به هدفام یاد گرفتم چجوری راه بیفتم.. چجوری حرکت کنم.. :)
بلند شدن رو یاد گرفتم..
خودمو دوست دارم❤
پر از حس خوبم اما نمیدونم دیگه چجوری و با چه کلمات دیگه ای این حس خوب رو توصیف کنم.. جز اینکه بگم حس م مثل وقته که یکیو دوست داریم...
حرفام به امروز که خیلی ها براشون مهمه مربوط نیست.. چون امروز برای من هیچ وقت از اهمیت برخوردار نبوده توی زندگیم:) و جایگاهی نداشته..
امروز و این حرفام بخاطر فکر کردن به گذر عمرم و روزهای سپری شده عمرم و رشد و پیشرفت اخلاقی، روحی، برمیگرده، پیشرفت مالی نداشتم تا الان ولی امیدوارم توی این دهه از زندگیم بتونم به لحاظ شغلی به جایگاه ثابت و مشخصی برسم و درآمد ثابت و مشخصی و بهتره بگم دائمی داشته باشم:)
من هنوز تا ۴۰ وقت دارم 😁
- ۰۲/۱۱/۲۵