۱۴۱
امروز یه روز عجیب بود..
صبح حال روحی خوبی نداشتم.. کم حوصله بودم.. ولی از ظهر به اینور بهتر شدم.. رفتم اون یکی وبم و یسری کامنتای بنی رو خوندم و خندیدم..
بنی هنوز اینجا میای؟؟ گفتی ۲۲ خرداد ۱۴۰۳ برمیگردی؟ هنوز منتظرتم.. کاش وبتو پاک نمیکردی.. هر وقت نوشته هاتو میخوندم پسر ، کلی میخندیدم و یه دلیل حال خوبم نوشته های تو بود... با اون طرز بیان خیلی بانمک و دوست داشتنی و خونگرم ، حرفاتو با یه لحن جدی و خنده دار میگفتی😁 امروز یکی از کامنتهاتو که با عنوان به خدا میسپارمت برام نوشته بودیو خوندم.. توی یه کامنتم نوشته بودی بیام بزن توی سرت🤣 چرا کامنتاتو بستی اخه🤣🤣
با این دعواهات و شوخی هات چقدر لبخند به لب م اوردی پسر جان😁
یادته بهت میگفتم پسرم🤣
منم که خانم جدی🤣
خوندن کامنتهات خیلی حالمو تغییر داد... یه پا جوک هستن کامنتات😁
هر جا هستی امیدوارم در پناه خدا به برنامه هات رسیده باشی و سالم و سلامت باشی پسر خوبم💕 خواهر کوچولوت و پدر و مادرت سالم و سلامت باشن، و اینکه نمیدونم هنوزم اینجا میای؟ اینجا رو میخونی؟
رفیق م که تو بودی...
+ همه دوستام در جایگاه خودشون برام دوستای خوب و عالی ای هستن💕 ولی بنی برام شبیه خواهرزاده م بود چرا که هم سن و سالش م هست...
بنی کامنتای تو رو هم دوست دارم برای خودم اینجا بنویسم... اگر هستی یا میای اینجا برام بنویس... اما تا وقتی که تو بنویسی اینو بدون من نوشته هاتو از اون وبم میارم اینجا فقط اسممو حذف میکنم 😁
از بعد از ظهر به اینور حالم عالی بود... یکم ویدیو کلیپ پیدا کردم که بعدا احتمالا توی وب بزارمشون😁
- ۰۲/۱۱/۲۵