۱۳۸
این روزام...
مدتیه قبول تغییرات برام راحت شده گارد نمیگیرم..
مثلا ظرفشویی دوقلو رو تصور کنین، اگر همیشه ظرف ها رو وقتی ریکا میزدم توی سینک ۲ که وسط قرار گرفته میزاشتم و ظرفا رو بعد ابکشی میکردم الان برعکسه، توی سینک ۱ میزارم و بعد ابکشی میکنم..
یعنی به حرفی که یکی از دوستام گفت فکر کردم دقت کردم.. الگو و رفتارهای تکراری که از نظرم روی اینها گارد داشتم ولی با تغییر دادن این یا یسری چیزای دیگه الان بهتر شدم.. این کارم تاثیر یک ساله نه چند روز یا چند ماه...
از این بابت یکم خوشحالم..
....
این روزا همه بفکر عید و خونه تکونی هستن اونوقت ما مثل بقیه روزامون عادی داریم زندگی میکنیم.. اگر زمان شستن فرش هاست میشه ماه بعدم فرشا رو شست اگر گردگیری و مرتب کردن کل خونه س.. یک ماه پیش یه خونه تکونی حسابی انجام دادیم.. حتما که نباید قبل از سال باشه..
راستش این روزا از اینکه متفاوت از بقیه ادما باشم حس خوبی میگیرم..
چون همه این وقت سال خونه تکونی میکنن و طبق روال جا افتاده ما هم خونه تکونی کنیم رو دیگه دوست ندارم میخوام متفاوت باشم..
....
حدودا ۱۲ بهمن من اجبارا روبیکا رو نصب کردم و یه اتفاقی رخ داد که یجای دیگه نوشتم چون نمیخوام اینجا از گذشته بنویسم هر چی که مربوط به گذشته ست بهتره همونجا بمونه..
....
جدیدا خیلی فکر میکنم خیلی تحلیل میکنم.. رفتار خودمو احساسات خودمو، یجورایی واسه شناخت خودمه ها... ولی در طولانی مدت فک میکنم خوب نیست چون باعث تحلیل رفتار بقیه میشه و شاید باعث ازار بقیه دوستام و حتی اعضای خانواده م بشه..
....
نمیدونم این اقتضای سنم هست یا نه ..
ولی تصمیم گرفتم ارتباطم رو با برخی دوستام قطع کنم..
وقتی میگم دوستام، به دو دسته برام تقسیم میشن.. دوستایی که باهاشون در ارتباطم تماس میگیرم و حرف میزنم و میریم بیرون که همه خانم هستیم ولی با طرز نگاه و دید متفاوت... اینا دسته اولن...
دوستای دسته دوم، دوستای اینجا هستن... دوستایی که هم خانم هستن هم آقا.. بین این دوستانم افرادی هستن که رفتن و وباشون رو بستن، دوستایی م هستن که وباشون رو بستن ولی با خودشون توی شبکه های مجازی دیگه در ارتباطم... به این دوستا هم فکر میکنم...
ولی به قطع یا کم کردن ارتباط با برخی از دوستای دسته اول فکر میکنم...
یکم میخوام دایره امن دوستی هام رو بیشتر کنم و افرادی رو در کنار خودم داشته باشم که به لحاظ روانی هم برام امن هستن... و این قضیه دو طرفه باشه نه یک طرفه...
این کارم دایره امن خودم رو بزرگتر نمیکنه اما دایره روحی م رو امن میکنه...
.....
امروز صبح یه حساب توی یه بانک مجازی باز کردم، تا دو هفته دیگه کارت و مشخصات حساب میرسه دستم... تا شب یه حساب دیگه م هست میخوام اونم باز کنم...
این حساب باز کردنه، پشتش یه برنامه ریزی ای هست...
در کنارش از این ماه خرج و برج ها و حساب و کتابهام رو میخوام به طور دقیق مکتوب کنم...
اولویتها و نیازهامو در ماه مینویسم و هر چند ماهی یکی رو بنا بر ضرورت و اولویتش انجام میدم...
خرجای اضافه رو حذف میکنم.. یه مدت سختی زیادی رو میخوام تحمل کنم تا شرایط یکم بهتر بشه...
فکر میکنم لازمه این سختی مالی رو به جون بخرم ..
....
گاهی یسری حرفهایی میزنم عجیب غریب خودم متعجب میشم.. منم میدونم کامل نیستم، میدونم منم طرز نگاه و دید خودم رو دارم، مثل خیلی ها عاقلانه نمینویسم شاید نوشته هام سطحی باشه.. یا اصن مسخره باشه..
ولی اگه با حرفایی که نوشتم یا کامنتی که توی وبتون نوشتم نتونستین ارتباط بگیرین منو ببخشید که توانایی فهموندن مقصودم رو ندارم... فک میکنم از این نظر به مادرم رفتم...
....
به دوستم زنگ زدم که باهاش کمی از اتفاقای امروز حرف بزنم.. ازش پرسیدم خوبی چه خبر... گفت.. از من پرسید چه خبر.. وقتی یکم از حرف زدنم گذشت موضوع رفت روی بحث درس خوندن و پرینت جزوه و بعدم حرفمو بدون جواب دادن گذاشت یعنی بلافاصله بعد حرفم گفت خداحافظ...
توی حرف زدن با افراد از اینکه حرف زدنت رو نادیده بگیرن و حرفت رو بی جواب بزارن و قطع بکنن خوشم نمیاد اما در برخوردهای رودر رو...
یه همچین وقتایی یکم ناراحت میشم اما واقعیت اینه بچه کوچیک داره احتمالا بخاطر اون مجبور شده سریع قطع کنه.. برای همین قضاوتش نمیکنم.. یعنی تمرین کردم واسه یه همچین وقتایی ناراحت نشم...
ولی حقیقت وجودیم اون ته تهش ناراحت میشم.. مثل اینه داری حرف میزنی با یه نفر، بدون توجه به حرف تو موضوع حرف رو عوض کنه... بی توجهی و بی اعتنایی و بی احترامی چیزیه که من میگیرم...
دلم میخواد ارتباطم رو با افرادی که اینکارو میکنن باهام کمتر کنم.. یعنی بیشتر حضوری ببینمشون توی فاصله زمانی طولانی و دیر به دیر... دیگه پشت گوشی باهاشون حرف نزنم تا دیگه قضاوتشون نکنم.. در کنارش خودمم ناراحت نشم برای خودم ارزش قائل بشم.. به احساساتم احترام بزارم... شاید خودخواهیه ولی میخوام خودخواه باشم...
....
خدایا شکرت.. تو برام خدای اون چوپانی نه خدای موسی...
- ۰۲/۱۱/۲۳
به عنوان تجربه دسته اول میخوام بنویسم که تحلیل به جا و به موقع رفتار و فکرِ خود خیلی خوبه. ولی اگه نمکش زیاد بشه و تبدیل به نشخوار فکری بشه، نه تنها خوب نیست، بلکه باعث خودسرزنشی یا دگرسرزنشی هم میشه.🙂
چرا فکر میکنی حرفهات خوب نیست و سطحیه و حتی بخاطرش عذرخواهی کردی؟ 🙂 وقتی از درون، حست این باشه که حرفهام خوب نیست و حوصلهسربره، وقتی هم کسی جوابت رو نده یا گوشی قطع کنه، ناخودآگاه میگی که دیدی اونم صحه گذاشت و فهمید حوصلهسربر هستم و به اندازه کافی خوب نیستم؟
برای تمرین، به نظرم با خودت قرار بذار که تا مدت مشخصی، مثلا یک هفته یا یک ماه، اصلا از عبارت عذرخواهی میکنم یا ببخشید استفاده نکنی؛ مگر اینکه ضرر واقعی به کسی زده باشی (مثلا کفشت رفته باشه روی پای یکی).
ماجرای دوستت رو تو دلت نگه ندار به نظرم. با دوستت راجع بهش صحبت کن. اینطوری هم تو زاویه دید دوستت رو درک میکنی، هم دوستت بهتر درکت میکنه.
منم با یکی از آشنایانم همین مسئله رو داشتم. بعد باهم صحبت کردیم و بهم توضیح داد که ذهنش خیلی مشغوله به همین دلیل تمرکز نداره روی هیچ موضوعی و این تغییر دادن ناگهانی بحث براش غیر ارادیه.
امیدوارم همه چیز برات عالی پیش بره. ما هم احتمالا خونهتکونی میکنیم برای عید نوروز. ولی خونه تکونی اصلی رو احتمالا دو هفته آخر فروردین انجام میدیم برای یه عید دیگه که اوایل اردیبهشت میافته. پس بهتره از قبل از نوروز دست به کار بشیم و کارها رو سبک کنیم 😄