بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

اینجا یه گوشه ای از ذهنم رو مینویسم..
آدرس کانال تلگرامم رو برمیدارم..
به اندازه کافی اینجا خواننده خاموش داره، نمیخوام این روند داخل کانالمم باشه..
اعضای اونجا دوستانی هستن که اینجا هم فعال بودن و هستن و اکثر اوقات کنارم بودن و من ازشون ممنونم.. توی دنیای واقعی چنین دوستانی ندارم متاسفانه.. از طرفی کانالم، مثل خیلی از کانالها برنامه ریزی شده و با هدف جذب مخاطب زده نشده.. یه فضایی برای منه.. کمی خصوصی تر شاید.‌..

ممنونم که کنارمین...

آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۲/۱۹
    238

۱۲۳

يكشنبه, ۱ بهمن ۱۴۰۲، ۱۱:۱۰ ب.ظ

یه روز عجیب و شلوغ بود امروز.. 

ظهر مهمون داشتیم مامان، دایی رو دعوت کرده بود.. پیرمرد تنها اومده بود به حساب پسرش با گوشیش هر کاری میکرد پیامک رمز دوم نمیامد که پول بزنه.. بابا هم براش چند بار طی چند زمان مختلف امتحان کرد نشد.. بلند شد بره عابر گفتم دایی میخواین منم باهاتون بیام؟ 

گفت اگه تو بری که خودت بری دستت درد نکنه..

گفتم پس شما بشینین من اماده شم میرم.. 

دلیل اینکه بهش گفتم دایی باهاتون بیام این بود که دیدم ذره بین دستش گرفته و باهاش توی گوشیشو نگاه میکنه اخه سنش بالای ۷۰ هست.. گفتم در عابر باز چجوری میخواد پول جابجا کنه با این چشم و سن و سال.. 

خلاصه اینکه رفتم براشون کارشونو انجام دادم و اومدم و کارت رو تحویل دادم و بعده ناهار رفتم سر‌کار.. 

این روزا سرمون خیلی شلوغه .‌. دیشب اصن متوجه گذر زمان نشده بودم یهو همکارم گفت ساعت ۶ و نیمه نمیری خونه!؟ 

امشبم همینجور شد.. تا ۶ و نیم سرگرم بودم.. 

ولی امشب با دیشب فرق داشت دوستم دعوتم کرد.. بعده کار، رفتم خونه دوستم و از اونجا رفتیم یه پیتزافروشی و پیتزا سفارش دادیم و کلی با هم حرف زدیم.. 

حالم الان بهتره.. 

........ 

 

خدایا شکرت که جنگ نشد.‌

خدایا شکرت که امروز ماه رو توی روز روشن وسط اسمون دیدم..

خدایا شکرت که یه کاری دارم و سرگرمم هر چند حقوق خیلی کم و ناچیزی میگیرم.. 

خدایا شکرت که هوا بهاریه و خنکای بهار رو داره.. 

خدایا شکرت برای لحظه و زمانی که با دوستم گذروندم.. 

خدایا شکرت برای سلامتی ای که دارم.. 

خدایا شکرت برای همه چیز❤

نظرات (۲)

سلام و درود 

سفره تون همیشه پر برکت باشه بابت دعوت کردن مهمون ها🌷🌷🌷👏👏👏👏👏

هزار هزارررررررررر آفررررررین به شما که کار بانکی دایی تون رو انجام دادین

و چه حس خوبی داشت خوندن این کارتون، 👏👏👏👏

زندگی تون پر از آرامش و دلتون شاد 🌷 🌷 

پاسخ:
سلام 
خیلی ممنونم🌱🙏🏽🌸
خوشحالم که از نوشته ام حس خوبی گرفتین🙂

ممنونم همچنین شما🌸🙏🏽

چه کار خوبی کردی به دایی پیر کمک کردی 🙂

و‌ چقدر این شکرگزاری‌ها حس خوبی به آدم میده

امیدوارم روز به روز زیبایی‌های بیشتری رو توی زندگی تجربه کنی 🌱

 

+ جنگ نشد، ولی دلار خوب رفت بالا. یه فرصت عالی برای حفظ و افزایش ارزش سرمایه ریالی 🙂

پاسخ:
ممنونم دوست خوبم 🌱
دقیقا هم حس خوبی به آدم میده هم باعث توجه به کوچکترین چیزهایی که داریم میشه که باعث میشه بابتشون از خدا تشکر کنیم.. 
ممنونم دوست من، همینطور برای خودت هم چنین آرزویی دارم🌱😊

+ از این بابت واقعا خوشحالم که جنگ نشده از طرفی برای کشته شده ها ناراحتم، ولی تاثیرش روی دلار و شاید هم بورس خوبه چون اینجوری منم سرمایه کوچیکی که دارم شاید افزایش پیدا کنه..
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">