۱۱۴
امروز روز خیلی خوبی بود برام 😊
خدا رو شکر..
ظهر مهمان داشتیم داییم اومد خونه.. ولی من زودتر ناهارمو خوردم و زدم از خونه بیرون..
یه ربع زودتر رفتم سرکارم چون باید برای مامان از عابر پول نقد برمیداشتم.. از من قرض گرفت اخه🤭
حالا بین خودمون باشه 😁
بعدش رفتم یه مغازه ای که توی مسیرم تا محل کارم هست انواع لیمو داره که آب میگیره..
از همون لیمو شیرازی خریدم.. لیموها رو دیدم بعد دیدم از اونایی که من همیشه میخرم یا دیدم نداره گفتم لیمو شیرازی ندارین گفت همونا که جلوت هست شیرازیه گفتم نه از اون مدلای کوچکتر گفت اونا بندریه😁 اقا میدونم ضایع شدم ولی مهم نیس مهم اینه ادم بدونه یاد بگیره..
از همونا چند تا دونه جمع کردم و یه عسل کوچولوام خریدم و رفتم سرکارم..
سر کارم امروز خیلی شلوغ بود فردا شلوغ تر از امروزه ولی عیب نداره خوبه..
خلاصه اینکه اومدم خونه و چند تا لیمو برداشتم چه بویی داشت خیلی خوشبو بود.. یکم بوش رو نفس کشیدم و لذت بردم واقعا..
یکم عسل و لیمو توی ظرف دیگه ای با هم قاطی کردم گذاشتم بمونه تا بعد برا بابا درست کنم اخه مریض شده..
اهان اینم بگم، بین لیموهایی که خریدم با اینکه بعضی لیموها نرم بود و پوستش نازک ولی وقتی قاچ کردم بی اب بود .. واسه همین دستم گرفتم ببینم چه تفاوتی داره با اونی که پر اب هست.. این یکم حس پوکی و خالی بودن داشت.. نمیدونم چجوری بگم اما سری بعد میتونم تشخیص بدم کدوم پر آب هست و کدوم خرابه.. ظاهرش کاملا خوب بود..
یاد میگیرم دیگه😁
رفتم به گلدونا هم سر زدم سه تاشون جوونه زده بودن دو تا بزرگتر از اون یکی بودن.. سبزی کاشتیم😀 ببینیم چی میشن.. اون گلدون گل رز مم هنوز جوونه نزده احتمالا خیلی طول میکشه ولی خب دیگه حواسم بهش هست اونم آب میدم و گذاشتم نور ببینه.. توی حیاط طبقه بالا گذاشتیمشون که قشنگ نور ببینن.. خیلی اونام قشنگ بودن..😄
پ.ن: هر چقدرم دختر داشته باشی که بفکرت باشه و بهت بگه بریم دکتر و حالت رو بپرسه ولی با دخترت نمیری دکتر وقتی پسر داری.. منتظر و چشم به راهی تا پسرت بهت بگه ببرمت دکتر؟ بریم بابا دکتر .. بابا پاشو اماده شو میبرمت دکتر..
از دیروزه ما دخترا هر چی به بابا میگیم بریم دکتر میگه نه ولی همین که داداشم بهش گفت باهاش رفته دکتر.. میدونین حسودی نمیکنم دارم میگم یعنی پدره، از پسرش انتظار داره بفکرش باشه.. همراهش باشه توی مریضی.. حواستون به پدراتون باشه... بابای من این مدلیه شاید پدرای شما هم این انتظارو ازتون یا از برادراتون داشته باشن.. بفکرشون باشین.. بخصوص وقتی پا به سن میزارن.. بابام ۶۵ رو رد کرده چند سال دیگه میرسه به ۷۰.. واقعا نیاز به توجه از طرف پسرش داره اینجور مواقع.. یعنی کلی میگم ها.. پدرا وقتی سنشون میره بالا نیاز به توجه از طرف پسراشون دارن..من پدر و مادرمو واقعا دوست دارم خیلی برام زحمت کشیدن.. خیلی واقعا.. هر کاریم انجام بدم جبران زحماتشون نیست... خدا برام حفظشون کنه تا ۱۰۰ سالگی عمر کنن و سایه شون بالای سرم باشه الهی🙏🏽❤
خدایا مراقب همه پدر و مادرای مهربون باش🙏🏽💕
- ۰۲/۱۰/۰۵
از اسم لیموها سختتر، اسم ملون و طالبی و گرمک و دستنبو هست! درست مثل بیرجند و بروجرد و بجنورد میمونه 😁
خوشحالم که گیاهها جوانه زده. امیدوارم سالم و سرحال به رشدشون ادامه بدن ✌️
حدا پدر محترمتون رو براتون حفظ کنه و امیدوارم همیشه سلامت و تندرست باشن 🙂