بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

اینجا یه گوشه ای از ذهنم رو مینویسم..
آدرس کانال تلگرامم رو برمیدارم..
به اندازه کافی اینجا خواننده خاموش داره، نمیخوام این روند داخل کانالمم باشه..
اعضای اونجا دوستانی هستن که اینجا هم فعال بودن و هستن و اکثر اوقات کنارم بودن و من ازشون ممنونم.. توی دنیای واقعی چنین دوستانی ندارم متاسفانه.. از طرفی کانالم، مثل خیلی از کانالها برنامه ریزی شده و با هدف جذب مخاطب زده نشده.. یه فضایی برای منه.. کمی خصوصی تر شاید.‌..

ممنونم که کنارمین...

آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۲/۱۹
    238
  • ۰۳/۱۲/۱۴
    235
  • ۰۳/۱۱/۱۱
    231
  • ۰۳/۱۱/۰۸
    230

۱۰۵

يكشنبه, ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ۱۱:۲۸ ق.ظ

سلام

هفته ای که گذشت هفته خیلی شلوغی بود برام..

یه خونه تکونی اساسی تقریبا انجام دادیم و کمی دکور خونه رو هم تغییر دادیم.. سه شب پشت سر هم به مناسبت های مختلف جشن داشتیم...

تولد توت فرنگی هم بود و براش کیک گرفتیم و جشن گرفتیم تا حال و هواش عوض بشه.. خوش گذشت جاتون خالی..

شب بعدش شب خیری برادرزاده ام بود.. همکارام ازم شیرینی خواستن و منم براشون بردم.. 

جمعه شب م شب عقد یکی از دخترای فامیل بود همسرش شهرستانی بود اینجا عقد کردن و اقوام دعوتی فقط خواهر و برادرهای پدر و مادر عروس بودن و از خانواده داماد فقط دو تا خواهرش بودن و پدر و مادرش... عروسیشون رو شهر محل زندگی داماد که محل تحصیل هر دوشونم هست میگیرن... انشاالله خوشبخت بشن... 

در همین حین اون اتفاق افتادن و عملیات نجات تخم مرغ ها هم اتفاق افتاد و کلی بدن درد و خستگی توی تن م بود.. صدامم که الان یه هفته بیشتره گرفته.. از بس سرکار حرف میزنم .. 

دیروز بعد از ظهر سرکار اتفاقی افتاد که منو ناراحتم کرد و تمام این خوشی ای که توی وجودم بود رو از بین برد...

من از این ناراحت شدم که من مقصر نبودم اما طرف که بهش هیچ ربطی هم نداره منو جلوی کاراموز مقصر جلوه داد.. منم اونجا اسم اون فردی که این اشتباه رو انجام داده بهش گفتم تا بفهمه که اشتباه از طرف فامیل خودش بوده نه من..

مدیرمون خودش هیچی نمیگه ولی برادرش طوری حرف میزنه که انگار اون صاحب کار منه و دستوری حرف میزنه.. خوبه حق و حقوقم رو درست و حسابی نمیدن.. واقعا از کار کردن خسته م دیگه.. دلم میخواد کار خودمو هر جوری شده راه بندازم اما.. همه ش حس میکنم شکسته... چون حتی شغل ازادم الان اکثرا میبینم دارن جمع میکنن مغازه هاشون رو... 

به جسمم نگاع میکنم و به توانایی هام و به شرایط بدنی م .. گاهی ناامید میشم.. همه ش میگم این حق م نبود... 

خیلی واقعا زحمت کشیدم... خسته م...

 

بازم خدا رو شکر..

چکار میشه کرد...

نظرات (۳)

منم روزای سخت داشتم ، گذر ازش مثل بالارفتن از دامنه یه کوه با شیب خیلی تنده یا مثل گرفتار شدن تو سوز یه سرمای سخت و با خودت میگی دیگه تموم شد ، اینجا اخر خطه ولی بازم میگی بذار یه خرده دیگه تلاش کنم و حالا این سلسله اتفاقات رو که پشت سر که میذاری و به عقب خودت نگاه میکنی ، میگی وای باورم نمیشه این همه راه رو من اومدم؟

 

از اون همه سختی عبور کردم؟ راستی عجیبه که تا اینجا اومدم. شاید منی که تا اینجا تونستم بیام ، بتونم تا اخرش هم برم.

 

 

پاسخ:
دقیقا .. یه همچین چیزیه واسه منم.. توصیف خوبی از شرایط بود.. 

یعنی اون روز واسه منم میرسه که بگم از اون همه سختی رد شدم؟! 
یه نفس عمیق از روی آرامش بکشم و بگم بلاخره رسیدم به اخرش... 

امیدوارم این روزو شما خیلی زودتر بهش برسی دوست خوبم🙏🏽💐

سلام

خسته نباشین ، با تمام این تفاسیر ، این امیده که ادم مثل نوری که انتهای یه تونل تاریکه ، به سمتش حرکت میکنه و به ادم قوت قلب میده

پاسخ:
سلام
سلامت باشی دوست من🌻
دقیقا همینطوره.. دیروز در کمال ناامیدی و ناراحتی بودم اما امروز اینجوری نیست.. فک میکنم این نور از یه روزنه ای داره به سمتم میتابه.. باید راهمو پیدا کنم😊
فقط اینکه امروز خوشحالم .. 
بابت داشتن دوستانی چون شما و الیشاع و همینطور بقیه خوشحالم 😊 امیدوارم همگی سالم و سلامت باشید و آرزوی موفقیت دارم برای همه تون🙏🏽💐

خوشحالم که خوش گذشته پری عزیز 🙂

امیدوارم همیشه به جشن و شادی باشه

 

درباره مسائل کار، می‌فهمم ... متاسفانه تقریبا کمابیش همه جا همین طوره. به نظرم اگه دوست داری، می‌تونی کسب و کار خودت رو در کنار کاری که داری به صورت پاره وقت ایجاد کنی.

اون شکستی که راجع بهش گفتی، کاملا طبیعیه. شاید بشه گفت از هر ۱۰۰ نفری که میرن سراغ یه کسب و کار، تنها ۱۰ نفر موفق و ماندگار میشن. این یعنی ۹۰ نفر میرن کنار.

اون ۱۰ نفر افرادی هستن که اولا کاری متناسب با توانایی‌هاشون انتخاب کردن و بهش علاقه دارن، ثانیا می‌جنگن براش و ادامه میدن و ادامه میدن در مسیر درست.

سلامت باشی 🌱

پاسخ:
ممنونم دوست من 🌼امیدوارم برای همه از این شادی ها باشه☺

اوهوم.. امیدوارم بتونم... 
چه تعداد کمی... 
جنگیدن و نقشه راه درست و علاقه داشتن به اون کار بنظرم خیلی مهمه.. 
زنده باشی دوست من 🌻
ممنونم که این حرفا رو گفتی حس خوبی بهم داد حرفات بهتره بگم حرفات بوی امید میداد.. 😊
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">