بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

اینجا یه گوشه ای از ذهنم رو مینویسم..
آدرس کانال تلگرامم رو برمیدارم..
به اندازه کافی اینجا خواننده خاموش داره، نمیخوام این روند داخل کانالمم باشه..
اعضای اونجا دوستانی هستن که اینجا هم فعال بودن و هستن و اکثر اوقات کنارم بودن و من ازشون ممنونم.. توی دنیای واقعی چنین دوستانی ندارم متاسفانه.. از طرفی کانالم، مثل خیلی از کانالها برنامه ریزی شده و با هدف جذب مخاطب زده نشده.. یه فضایی برای منه.. کمی خصوصی تر شاید.‌..

ممنونم که کنارمین...

آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۲/۱۹
    238
  • ۰۳/۱۲/۱۴
    235
  • ۰۳/۱۱/۱۱
    231
  • ۰۳/۱۱/۰۸
    230

۹۲

شنبه, ۲۵ شهریور ۱۴۰۲، ۱۱:۵۳ ب.ظ

 

خب این عکسی که اینجاست عکس مزار یا قبر خواجه مهدی هست که بالای کوه قرار گرفته :)

 

 

 

خب حالا چند تا سایت و چند تا لینک و در کنارش یه لینک ویدیو هم میگذارم تا هر کی حوصله خوندن مطالب رو نداشت اون نیم ساعت ویدیو رو نگاه کنه:)

 

1- لینک ویکی پدیا

2- لینک سایت خبرگزاری تسنیم

3- لینک کلیپ مستند کوه خواجه

 

 

 

++++سی ام نوشت شهریوری:

امروز تولدمه.. حس خوبیه... بخصوص که با یه کیک کوچولو که اصن انتظارشو نداشتی سورپرایز بشی و کلی ذوق کنی... امروز صبح که بیدار شدم "ر" بهم پیام تبریک داده بود خیلی ذوق زده شدم و احساساتی شدم.. خواهرزاده خوشگلم که خیلی دوستش دارم و خودش نمیدونه چقدر منو امروز تحت تاثیر قرار داد😍😘 

*ر* خواهرزاده مه دختر ناز و خوشگل و هنرمند خاله💋❤👩‍💻

نظرات (۵)

مزار خواجه جای قشنگیه، ولی راهش تا کرمان زیاده. تو استان ما هم پشت کوه های شرقی راور و شمال شهداد جایی هست موسوم به گندم بریان. اینقدر آفتابش سوزان بوده و هست که گذاشتنش گندم بریان.

اینجایی که نام بردی نزدیکای زابل میشه. حدودا ۲۰ سال پیش یکبار مجبور شدم گذری بیام زابل. تو اون سال درست یادم نمیاد ولی فکر کنم بخاطر تاسوعا و عاشورا بلیط مشهد به کرمان گیر نمی اومد. ریسک کردم و شب از مشهد اومدم زابل. صبح رسیدم اونجا و بلیط برا شب کرمان گیرم اومد. شهر امکانات خاصی نداشت. یک دونه بازار که بچه هاش دنبالم میدویدن و میگفتن کبریت یا فندک بخر‌. نوجوونهاش می اومدن کنار گوشم و میگفتن عکس سی دی پاسور.

شب ماشین رو سر پاسگاه تنگ نصرت آباد نگه داشتن و کلی سی دی و کاست ازش بیرون کشیدن و گذاشتن زیر چرخاش و به راننده گفتن بره روشون. صدا ترق ترق شکستنشون هنوز تو مغزمه.

خاطرات اون یک روزی که تو زابل بودم از ذهنم پاک نمیشه. تا یادم نرفته بگم اون موقعها دستشویی عمومی و جایی برا استراحت تو زابل نبود الان شاید وضع شهر بهتر شده باشه. البته دستم سامسونت دانشجویی بود و اگرم جایی پیدا میکردم از ترس غربت خواب به چشمم نمی اومد.

بعد از یک هفته عدم فعالیت در وبلاگ، اومدم اینجا کامنت گذاشتم برای یک دوست قدیمی که دل مهربونی داره. ⚘

پاسخ:
سلام 
خیلی خوشحال شدم کامنتتون رو دیدم😁⚘
اره جای قشنگی هست.. چه جالب در مورد گندم بریان یا ریگ سوخته راور و شهداد سرچ زدم و خوندم.. نمیدونستم یه همچین جایی هم هست😊 و جالبیش هم نامیش با گندم بریان روی کوه خواجه س اما با داستان متفاوتی.. 
اره نزدیک زابل هست، نمیدونستم زابل اومدین😀 الانم شهر به همون صورت ولی کمی بهتر شده.. تازه چند هفته ای میشه خطوط واحد داخل شهر راه افتادن قبلا فقط تاکسی خط بود، سرویس بهداشتی هنوزم مثل همون گذشته توی سطح شهر نیست اما هتل و رستوران و مسافرخونه توی سطح شهر بیشتر شده.. بازارش همونه ولی بزرگتر شده.. اگر دفعه بعدی پیش امد که گذرتون با خانواده به زابل افتاد دیگه اینبار غریب نیستین، قدمتون روی چشم😊⚘
ممنونم که خاطره ای که از سفر به شهرمون داشتین رو نوشتین🙂🌱

امیدوارم اون یک روزی که اینجا بودین خاطراتش، خاطرات خوب و خوشی بوده باشه 🙂🌱
خوشحالم که اومدین سر زدین و برام کامنت نوشتین🙏🏽⚘😁

سلام

تولدتون خیلی خیلی مبارک باشه

انشالله که بهترین ها یرای شما در انتظار باشه و رقم بخوره

": )

============

 

پاسخ:
سلام 
خیلی ممنونم ازتون⚘انشاالله ممنونم🙏🏽⚘

تولدت مبارک باشه پری عزیز 🙂

امیدوارم امسال یکی از بهترین و به یاد موندنی‌ترین سالها باشه برای شما و 120 سال با دلخوشی و شادی و سلامتی در کنار عزیزانت زندگی کنی 🌹🎁🌻☕🍰🍨

 

پیامت رو دریافت کردم. 🙂 ممنونم از اینکه برام نوشتی. درک میکنم. امیدوارم به زودی حالت خوب بشه و با سلامتی کامل به کارها و اهداف مدنظرت برسی 🌱

 

این عکسی که گذاشتی چه جالبه. فقط اون شیء سبز رنگی که سمت راست تصویر پارچه‌پیچی شده، چیه؟ نگو که همون جناب خواجه‌ست. 😅 هر چقدر دقت کردم، نتونستم تشخیص بدم برای چیه.

 

شاد باشی 🌱

پاسخ:
ممنونم دوست من⚘انشاالله همینطور باشه🙏🏽⚘خیلی ممنونم🌱

🙂
ممنونم دوست من، امیدوارم.. 

نه، این جسم دقیقا مشابه همون جسم پارچه پیچی شده بالای سر مزاره.. کل مزار ۴ متره دو طرفش این مدلی با پارچه سبز پارچه پیچی شده😀 میگن اینجا مقدسه و این کوه، از دوران اشکانیانه و برای سه دین زردتشت و مسیحیت و اسلام مقدسه، این مزار خواجه مهدی به خواجه غلطان هم معروفه که هر کی حاجت میگیره ناخوداگاه میگن میغلطه.. فک کنم یکی از یاران حضرت علی هم هست الان یادم نیست دقیق.. ولی به دست دزدا و اینا اینجا کشته شده یه همچین چیزی.. کوه خواجه بهش کوه رستم یا کوه اوشیدا یا اسمای دیگه م داره بهش میگن.. قلعه چهل دختر قلعه ای که یه ادم ظالم ۴۰ تا دختر رو زندانی کرده میگن رستم اومده و نجاتشون داده واسه همین بهش کوه رستمم میگن.. داستانای زیادی داره.. کهن دژ یا قلعه کافران، خانه شیطان، گندم بریان و غیره روی این کوهه.. 

ممنونم شما هم شاد باشی دوست من ⚘🌱

ممنونم 🙂

درک می‌کنم. البته همیشه بحث ترسش نیست. من خودم از زحمت و سختی کوهنوردی خوشم نمیاد و یه نوع سختی غیرضروری می‌دونمش که با احتمال آسیب جانی هم همراهه.

راستی نوشتی اینستا؛ می‌تونی بلاگری انجام بدی اگه دوست داری. بلاگری هم بدون چهره میشه هم با چهره. زمینه‌های مختلفی هم داره. کم‌کم که پیجت معرفی بشه به دیگران، می‌تونی تبلیغات قبول کنی و کسب درآمد کنی. یا محصولات شهرتون رو به فروش برسونی.

منظورم از قانون ۵ دقیقه، اهمال‌کاری نبوداا 🙂 منظورم اینه که لازم نیست برای شروع کاری صبر کنیم تا حسش بیاد. در واقع شروع کردن کار باعث میشه حس انجامش خود به خود در ما ایجاد بشه. البته هر طور خودت صلاح می‌دونی 🌱

پاسخ:
سلام دوست من⚘
من بابت اینکه دیر پاسخ نوشتم خیلی عذر میخوام کمی این روزا مشغله هام زیاد شده بود فرصت نکرده بودم به وبلاگ سر بزنم🙏🏽
دید متفاوتی نسبت به من داری و یجورایی موافقم باهات، قسمت آسیب جانی رو که خیلی هم نظرم باهات.. من در مورد ترس از ارتفاع قبلا هم زیاد نوشتم در حدی میترسم که از پل عابر پیاده نمیتونم رد بشم.. مگر فردی همراهیم کنه دستمو بگیره وگرنه نمیتونم..🙂
بلاگری هم ایده جالبیه، بهش فکر میکنم 👌😊 ممنونم برای پیشنهادت⚘🌱
اینا رو میدونم و متوجه حرفت شدم اما سر جمع گفتم که این قضیه اهمال کاری هم نیست چون هر لحظه بخوام اراده کنم و از قانون بایدی کمالگراییم استفاده کنم میتونم شروعش کنم و توی کامنت قبلی گفتم نمیخوام نصفه رهاش کنم..
الانم تصمیم گرفتم یسری کارها رو که تمام کردم این کارو هم جایگزین یه کاری کنم و شروعش کنم .. البته امیدوارم بتونم خوب پیش برم.. ولی زمان بره به هر حال.. چون اموزش دیدنه، نمیدونم جواب میگیرم یا نه ولی انجام میدمش.. امید به خدا 🌱

سلام پری جان

خوشحالم که خوش گذشته 😃

درک می‌کنم از اینکه دوست نداشتی بالای کوه بری

من که اگه بهم بگن از این کوه برو بالا و اون‌طرفش بهشته، بازم نمیرم 😁

 

این سایت یوآپلود هم جدیدا که ظاهرا ثبت نام رو اجباری کرده برای آپلود 😒

 

از پی‌نوشت این طوری برداشت میشه که تا حالا هیچ کتابی نخوندی 🧐 راستش من همیشه شنیدن رو ترجیح میدم، چون می‌تونم به چشم‌هام استراحت بدم و سرعت شنیدن رو هم تنظیم کنم.

برای پی‌نوشت دو، بهتره کارهات رو شروع کنی و به خودت بگی فقط ۵ دقیقه انجامش میدم. ۵ دقیقه که انجام بدی، می‌بینی که کم‌کم حسش میاد. موفق باشی 🙂

پاسخ:
سلام دوست من
ممنونم جای شما و سایر دوستان و واقعا خالی بود😊
من کوهنوردی رو دوست دارم اما ترس از ارتفاع خیلی بده، خودت میدونی دیگه چجوریاس.. من یسری سعی کردم برم از همین کوه بالا، بعد تا قلعه اول رفتم بیشتر نتونستم برم بالا، برگشتم پایین.. سخته با ترسش مقابله کردن هم.. این قدرتو نداشتم که بازم اینکارو امتحان کنم و با ترسم مقابله کنم🙂 اینبار برادرم بدون اینکه بهمون بگه رفت بالا یکم ترس داشتم اما چون دو طرف کوه بود خوب بود.. البته اینکع خودم راننده نبودمم تاثیر داشت😁
عکسای قلعه اول توی پیج اینستام هست مجددا اینجا نمیگذارمشون ولی عکس خود قبر/ مزار خواجه رو میگذارم یسری اطلاعات دیگه م قصد دارم پیوست این پست بگذارم تا دوستان استفاده کنن😊
عه جدا؟ من تا حالا از سایت یو اپلود استفاده نکردم، قبلا از نماشا و خود فضای بلاگ اسکای استفاده میکردم الان اینجام ، خود بیان یه فضای اختصاصی اپلود بهمون داده اونجا عکسا رو اپلود میکنم و میگذارم وقتی فضای بیشتری نیاز داشته باشم اگر لازم باشه فضا میخرم🙂

اره از اول ماه که اسم دو تا کتابو نوشتم هیچکدوم رو تا الان شروع نکردم، ماه پنهان است رو کتابش رو دارم اما الان توی حس و مود داستان غمگین نیستم، کتابخانه نیمه شب صوتی بود، این مدته فیلم یا سریال اگر نگاه میکردم گوشام تیر میکشید و سردردای بدی میشدم که بخاطر دیسک م هست.. برای همین نسبت به دیدن فیلم و سریال و شنیدن کتاب بی میل شدم.. اما امروز خوشبختانه کتاب کتابخانه نیمه شب به دستم رسید که دوست دارم سریعتر خوندش رو شروع کنم😁 اخرین کتابی هم که ماه پیش تونستم بشنوم اسمش ^ ۵ نفری که در بهشت ملاقات میکنید ^ بود.. 
این ماه این مدلی گذشت:) 
قانون ۵ دقیقه رو بلدم، حقیقتا بخوام انجام بدم میتونم بحث تنبلی یا اهمال کاری نیست.. اول از همه سعی کردم قانون اینکه باید یا نباید رو حذف کنم بزارم با میل و رغبتم اینکارو شروع کنم.. دوم اینکه بحثی که میخوام ویدیوهاشو ببینم علاقه زیادی ندارم نسبت به یادگیریش فعلا بی میل و رغبتم.. سوم یه مشکلیه که من اکثر اوقات باهاش درگیر بودم دیدن کلیپ های اموزشی ای بوده که بهشون علاقه مند نبودم.. نمیتونستم ببینمشون و نصفه رهاشون میکردم.. سر این بحث نمیخوام نصفه رها کنم، از طرفی علاقمندم نیستم ولی بهش نیاز دارم برای کسب درامد بیشتر‌... یجورایی نمیدونم چم شده:) 
اگر از قانون بایدی استفاده کنم که دوباره به کمالگرایی و سختگیری به خودم برگردم میتونم انجامش بدم اما میخوام میل و علاقه م نسبت به این کار پیدا بشه🙄 اولا ثانیا ثالثا شد😁 انشاالله که بتونم یه راهی براش پیدا کنم یا انگیزه پیدا کنم برای یادگیری... 
شایدم حرفام بهانه س🙂
ممنونم شما هم موفق باشی🌱⚘
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">