بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

سـبــزه سـبــز، گـــــرمـه گــــرم، بــــوی زنــدگــی...

بــهـــار دلــــــــ

اینجا یه گوشه ای از ذهنم رو مینویسم..
آدرس کانال تلگرامم رو برمیدارم..
به اندازه کافی اینجا خواننده خاموش داره، نمیخوام این روند داخل کانالمم باشه..
اعضای اونجا دوستانی هستن که اینجا هم فعال بودن و هستن و اکثر اوقات کنارم بودن و من ازشون ممنونم.. توی دنیای واقعی چنین دوستانی ندارم متاسفانه.. از طرفی کانالم، مثل خیلی از کانالها برنامه ریزی شده و با هدف جذب مخاطب زده نشده.. یه فضایی برای منه.. کمی خصوصی تر شاید.‌..

ممنونم که کنارمین...

آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۱/۱۱
    231
  • ۰۳/۱۱/۰۸
    230

۴ مطلب در آبان ۱۴۰۲ ثبت شده است

۱۰۲

جمعه, ۲۶ آبان ۱۴۰۲، ۱۰:۳۲ ب.ظ

سلام

درگیری ذهنی ای که داشتم برام شبیه یه چالش ترسناک و غیرقابل حل بنظر میرسید.. گاهی افکارمون خیلی ترسناک بنظر میان اما وقتی بهشون فکر میکنی و دلیل پشتشون رو پیدا میکنی میبینی یه بادکنک بوده که بادش خالی شده و کوچیک شده و دیگه ترسی نداره... 

خیلی ممنونم از دوستانم⚘🌱

 

امروز روز دوست داشتنی ای بود برام.. 

یکی دیگه از همکارام همه رو دعوت کرده بود خونه شون.. منم رفتم.. برام لذت بخش بود این دورهمی خانمانه.. با اینکه توی اون جمع خیلی حرفی نمیزنم اما واقعا اون جمع صمیمانه و اینجور دورهمی ها رو دوست دارم💕

بگو بخندها و لحظه های شادی که بینمون هست قشنگه.. 

بارون عصری هم هوا رو دلپذیرتر و دوست داشتنی تر کرده بود😍

هوا دلبری میکرد برای اهلش💕

بوی خاک بارون خورده رو خیلی دوست دارم.. هوا رو میکشی توی ریه هات با یه نفس عمیق و از ته دل و میدی بیرون و میگی خدایا شکرت این زیبایی رو .. خدایا شکرت که امروزم بودم و این هوا رو حس کردم و لذت بردم... 

خدایا شکرت💞🌱

۱۰۱

پنجشنبه, ۲۵ آبان ۱۴۰۲، ۰۸:۵۱ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۵ آبان ۰۲ ، ۲۰:۵۱

۱۰۰

يكشنبه, ۲۱ آبان ۱۴۰۲، ۱۰:۲۶ ب.ظ

امشب به طرز عجیبی بدن درد و استخون دردم صبحم عطسه زیاد میزدم، فعلا علایمم ایناست... امیدوارم آنفولانزا نباشه... :(

همینو کم داشتم.. 

سرمم درد میکنه و بخاطر داروهام نمیتونم مسکن بخورم... میترسم تداخل دارویی داشته باشه..

اگر فردا حالم بدتر بشه میرم دکتر.. امشب نمیتونم برم.. توان جسمیم نمیکشه.. 

۹۹

دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۴۰۲، ۱۲:۴۴ ق.ظ

سلام

این روزا زیاد حال و حوصله نوشتن ندارم.. گاهی از درونیاتم نوشتنم سخته.. 

الان داره قطره قطره بارون میاد.. خیلی آروم و دوست داشتنی.. این بارونو دوست دارم اولین بارون امساله.. 

بیشتر توی کانالم هستم.. نبودنم رو به فال نیک بگیرین و بدونین حالم خوبه.. 

این چند هفته چند تا فیلم و سریال دیدم دوستشون داشتم البته جز یکی.. یجورایی این روزا منفعل شدم.. قبلا فیلمایی که خون و خونریزی داشتن دوست نداشتم اما الان انگار منفعلم نسبت به دیدن اینجور فیلما.. 

سریال بدترین شیطان رو دیدم و در کل بد نبود.. 

سریال در حال پخش یه روز خوب برای سگ شدن رو هم دارم نگاه میکنم هفته ای یه قسمت میاد:/ 

فیلم همه چیر، همه جا به یکباره رو دوست داشتم.. توی فیلم دختر خانواده هم جتس باز بود توی یکی دیگه از دنیاها خود خانمه همین جوری بود.. بدون در نظر گرفتن این بخشهاش بنظرم رابطه بین دختر و مادر رو به خوبی به تصویر کشیده بودن.. دختری که میخواست دیده بشه بهش توجه بشه همونجوری که هست قبولش کنن.. 

امشب فیلم هندی جوان (سرباز) رو دیدم برام هیجان انگیز بود ریتم داستانیشو دوست داشتم بیشتر از همه اهنگاش شاد و قشنگ بودن.. و موضوعات مهمی رو داخلش اشاره کرده بودن که به لحاظ سیاسی شاید اهمیت داشته باشه.. 

 

دلم میخواد یه گلدون بردارم و توش گل رز بکارم اما بذرا رو پیدا نکردم.. دلم گل میخواد..

=========

توی فروردین یه دوره خودشناسی خریدم و دوره رو دنبال میکنم و خیلی خوب و مفید بوده.. جمعه ای که گذشت یه دورهمی انلاین با خانم دکتر داشتیم در مورد همین دوره خودشناسی و من در مورد حس تنهایی و حس بی ارزشی ای که بهم دست میداد حرف زدم.. صدام باز بود.. با همون چند تا حرف و موضوعی که اشاره کردم خانم دکتر فهمید که کمالگرام.. بهم گفت بدور از کمالگرایی اینو قبول کن که تو نیاز به استراحتم داری برای همین میری سر وقت گوشی و سرچ میزنی و مطالعه میکنی(مطالعه م مفیده نه وقت تلف کردن) گفت اینو تفریح بدون.. نیاز به تفریح یکی از ۵ نیاز مهم انسانه ... بهش توی حرفام گفتم یه ادم درونگرام و یه دوست صمیمی دارم که گاهی میرم بیرون باهاش اما زیاد از خودم باهاش حرف نمیزنم یکی دو ساعتی با اعضای خانواده حرف میزنم و بعدم سرکارم.. پرسید از درونیاتت با کی حرف میزنی، گفتم مینویسم.. توی فضایی مثل وبلاگ مینویسم.. بهم گفت خیلی خوبه ادامه بده با ادما در ارتباط باش.. گفت این نیاز تو رو یعنی حرف زدن در مورد درونیاتت در فضایی امن و بدون قضاوت رو تامین میکنه .. این تفریح توعه.. چرا فکر میکنی وقت تلف کردنه و حس بی ارزشی میگیری.. گفت اینجا وقتشه به منتقد درونت بگی من میخوام بنویسم من میخوام از نوشتن و حرف زدن درونیاتم توی این فضا حس خوبی بدست بیارم این وقت هدر دادن نیست این سرگرمیه.. این بی ارزش نیست.. تشویقم کرد بنویسم اما من هیچی ندارم بنویسم.. 

======

با خودم از اینجا به بعد حرف میزنم... 

- حالت چطوره؟ 

+ ای بد نیست حسی شبیه بی انگیزگی دارم ولی بی انگیزه نیستم شایدم واقعا بی انگیزه م.. اما سرم شلوغه.. توی گوشی مطالعه میکنم سرچ میزنم.. گاهی کلیپ میبینم گاهی توی نی نی سایت مطالب خوبی میخونم گاهی اونجا داستان مینویسن میخونم گاهی وبلاگای دیگه رو میخونم و بدون هیچ حرفی صفحه شونو میبندم که به این معنی نیست نوشته هاشونو دوست ندارم بلکه به این معنیه یا حرفی برای گفتن نداشتم یا اون موضوع رو قبلا بهش رسیدم یا فک کردم سکوت بهتره.. 

- چرا سکوت کردی؟ دلت میخواد سکوت کنی؟ 

+ دلم میخواد مدتی غرق کارای خودم و زندگی و مشکلاتش بشم حس میکنم برای فرار از مشکلات میام اینجا.. شبیه دست و پا زدن توی مردابه.. با نوشتن این حرفا حالم بد شد.. 

- این روزا چی گوش میدی؟ 

+ امممم.. خب این اهنگ پاقدمو خیلی دوست دارم بنظرم ریتم قشنگی داره دوس دارمش.. 

- دلت گل میخواد؟ 

+ آره.. خیلی... یه دسته گل قشنگ شبیه اون عکسی که اسکرین گرفتم.. 

- ببخش که برات نمیتونم الان گل بخرم حتما جبران میکنم.. 

+ باشه صب میکنم ولی من گل میخوام فقط یه شاخه رز قرمز قشنگ.. 

- مراقب خودت باش، دوستت دارم❤💕 بازم باهات حرف میزنم.. 

+ توام همینطور، منم دوستت دارم💕💞منتظرت میمونم لطفا بیشتر بهم توجه کن سرم دست بکش بغلم کن...